قسمتی از داستان زندگی، #بی_بی_سکینه
🅾 خاطرات مادر یکی از نیروهای شهید سلیمانی که قابل تامل است👇
✅ "خدا در هر عصری حجتی دارد که با او به انسان احتجاج می کند"
🌷من سختی زیاد کشیدم تا تنها پسرم بزرگ شد.هم مادر خانه بودم هم مرد خانه! شوهرم و دخترم سه ساله ام مریض بودند و هردو در یک سال مردند. در کل شهر کرمان کسی را نداشتیم من بودم همین یک پسر، به نام علی!
میرفتم سر کوره آجرپزی و بعد از ظهرها که از سرکار برمی گشتم توان راه رفتن نداشتم و از خستگی از خدا می خواستم جان مرا هم بگیرد! 👈 حتی گاهی زندگی چنان سخت می شد که زیر باران و برف، گدایی هم می کردم. علی که کوچک بود نمی گذاشتم بفهمد چه کار می کنم با خودم می گفتم این بچه گناهی ندارد و غصه می خورد.
شب می گفت مامان!
#چرا_پاهایت_تاول_زده؟
می گفتم چیزی نیست بخاطر سرماست، مادر !
وقتی هیچ پولی نداشتم با یک نان سر می کردیم و گاهی یک نان را هم سه قسمت می کردیم تا در طول سه روز بخوریم.
علی که بزرگ شد با اینکه در یک خانه خرابه زندگی می کردیم می گفت "مامان خدا داره ما رو امتحان می کنه باید صبر کنیم و شکر کنیم!"
یک دست لباس داشت که وقتی می شستم تو سرما بدون لباس می ایستاد تا لباسش خشک شود می گفتم: مادر سردت نیست؟
می گفت نه، کدوم سرما ؟!
وقتی که می رفتم سر کار برای این که حتی همسایه ها هم نفهمند چیزی نداریم که بخوریم قابلمه ای آب می گذاشت سر گاز تا جوش بیاید و قل بزند تا اگر همسایه ای آمد و چیزی آورد بگوید: نه! ببین مادر من غذا درست کرده برایمان!
کوچک بود هنوز یه روز که چیزی برای خوردن نداشتیم گفت: مادر! برویم نان بگیریم؟
با سرافکندگی گفتم مادر صاحب کار هنوز پول کارم را نداده است . گفت طوری نیست دیشب یک دانه خرما خوردم می توانم تحمل کنم...
اون روز مستاصل آمدم در خیابان و رو کردم به خدا و گفتم خدایا🙌 امروز یک لقمه نان گیر من می آید؟😰
برگشتم خانه دیدم نزدیک درب خانه یک کیسه نان هست برداشتم آوردم داخل...
علی بعد از چند دقیقه آمد گفت؛ مادر بیا بخوریم... گفتم نگاه کردی تو کیسه چی بود؟ گفت خدا همین را برایم فرستاده!
خودم رفتم پای کیسه دیدم نان ها از کپک سبز شده بودند! علی یک مقدارش را شسته بود و نشسته بود به خوردن ...
#علی_که_بزرگ_شد_جنگ_شد.
علی میرفت در کارهای پشت جبهه کمک می کرد تا به چشم حاج قاسم، که فرمانده لشکر کرمان بود بیاد، آنقدر رفت و آمد تا حاج قاسم او را با خودش به جبهه برد و شد جزو فرماندهان محوری #لشکر_ثار الله شد و بعدها هم #علی_شهید_شد...
بعد شهادت علی کسی را نداشتم.. حاج قاسم برایم پسر شد، از سوریه زنگ می زد می گفت صدایت را شنیدم خستگیم رفع شد مادر ! صدایت را شنیدم ارامش پیدا کردم مادر !
یک شب ساعت ۲ نصفه شب تلفن خانه زنگ زد با ناراحتی گفتم کیست این وقت شب زنگ می زند؟ برداشتم، گفت: منم قاسم، قاسم سلیمانی!؟ دلم تنگ شده برایت، از کربلا زنگ می زنم، به جایت زیارت کردم، برایت چه سوعاتی بیاورم؟
حاج قاسم همیشه می گفت: ما افتخار می کنیم بی بی سکینه از ماست! مادری که در عالم یک فرزند داشت و هیچ قوم و اقوامی نداشت و ندارد! زن زحمت کشیده سیه چرده پر از معنویتی که امروز افتخار شهر ماست او مادر شهید ماست که با کار در کوره های خشت مالی او را بزرگ کرد...
🌷حالا اما بی بی سکینه در کنار دو پسرش خوابیده است... 👈 علی که در جوانی به یاد روزهای گرسنگی کیسه به دوش می گذاشت و درب خانه های نیازمندان می رفت و در جبهه مجاهدت حق بر علیه باطل به شهادت رسید امروز مزارش حاجت ها می دهد...
و قاسم پسر دیگرش که از ۷۰ ملیت دنیا زائر دارد و آرامش قلب بی بی سکینه است...
بی بی اگر چه در این دنیا کسی را نداشت و ندارد ولی آنجا👇
#مادر_لشکری_از_شهیدان_راه_خداست....
#کناب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
🌷هدیه به روح بی بی سکینه پاکزاد عباسی و فرزند شهیدش سردار #شهید_علی_شفیعی فرمانده محور لشکر ثارالله و
#شهیدحاج قاسم_سلیمانی رحمت الله علیهم بخوانید فاتحه ای همراه با صلوات
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
حاج قاسم همه زندگی اش برکت بود
همراهان او هم مانند علی شفیعی
هرکدام یک افتخاری برای کشور بودند
ماجرای فوق را بخوانیم
نظام ما با خون اینگونه شهیدان آبیاری شده
قدر این نظام و ولایت فقیه و.. را بدانیم و خطاب به همه هستم، از خودم تا همه مسئولین و همه مردم از بالا تا پایین و از دارا و ندار 👈 اگر خیانت، دزدی، اختلاس، گرانفروشی، احتکار، کم فروشی، کم کاری، پارتی بازی، رشوه گرفتن و.... انجام دهیم 👈 پا روی این خونها گذاشته این و باید در آن دنیا و در مقابل خدا و انبیاء و ائمه معصومین و شهدا، جوابگو باشیم، در ضمن در این دنیا هم خدا ما را رسوا خواهد کرد
اللهم صل علی محمد و آل محمد
التماس دعا،
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
ای دوستان؛ جنگ را فراموش نکنید و پیرو خط رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی باشید و حرکت کنید دنبال این رهبر عزیز مساجد را که سنگرهای این انقلاب هستند حفظ کنید.
به گزارش نوید شاهد از کرمان، علی شفیعی در شهر کرمان به دنیا آمد. دوران ابتدائی و راهنمایی را با موفقیت پشت سرگذاشت . در این زمان پدر را بخاطر ابتلا به بیماری سرطان از دست داد و در کنار مادر رنجدیده خود به دست و پنجه نرم کردن با فقر ایستاد .
درسال 1356که یازده سال داشت کم و بیش در فعالیتهای انقلابی علیه رژیم ستمشاهی پهلوی شرکت می کرد، پخش اعلامیه ، نوار و کتابهای امام(ره) درمسجد جامع را در سال بعد شروع کرد.
در سال 1357 فعالیتهای خود را با ورود به بسیج مسجد گسترش داد . با شروع جنگ تحمیلی پا به جبهه گذاشت و درسال 1362 واردسپاه شد وعلاوه برحضور درعرصه جنگ در فعالیتهای سیاسی مذهبی ازجمله در گروه امر به معروف ونهی از منکر شهر کرمان هم شرکت داشت.
باحضور درجنگ با آن سن کم و بروز خصلتهای بارزی چون مدیریت، تدبیر، اخلاص و عاشق بودن و بسیاری از خصلتهای دیگر توانست خیلی زود یکی از فرماندهان جنگ و جبهه شود . در عملیات بدر- والفجر8 کربلای 4 شرکت فعال و نقش آفرین داشت.
سرانجام شهید علی شفیعی در 4 دی ماه 1365 و درعملیات کربلای 4 درمحور عملیاتی جزیره ام الرصاص براثر برخورد ترکش خمپاره به شهادت رسید.
وصیت نامه شهید علی شفیعی:
Shahidd.blog.ir
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از اشعار فاطمی
هدایت شده از اشعار فاطمی
شعر یا فاطمه (س) : ضریح گمشده
« السلام علیکِ یا فاطمةَ الزهرا (س) »
یا مولاتي یا فاطمَةُ أغیثیني ،
ای مولای من ؛ یا فاطمه به فریاد من برس !
تا زخم های کهنه دل را دوا کنم
با ذکر نام پاک تو ذکر خدا کنم
یا فاطمه به سجده بگویم به صد نفس
مولای من تویی و به حاجت صدا کنم
تا پا نهم به خاک مدینه به یاد تو
خاکش ز بهر چشم ترم توتیا کنم
چون آن ضریح گمشده پیدا نمی کنم
اندر کنار قبر نبی عقده وا کنم
من عهد بسته ام که بمیرم ز داغ تو
عهدی دگر کنم که به عهدم وفا کنم
غم های آسمان که هجوم آورد به دل
رفع غم گران به #حدیث_کساء کنم
مهدی کجاست تا که به امر ولایتش
سرهای دشمنان تو از تن جدا کنم
حمیدرضا فاطمی - التماس دعا 🌷
ایام #فاطمیه تسلیت باد
#اشعار_فاطمی
🆔 @fatemi84
🌍 fatemi84.blog.ir
شهید فضل الله سگوند🌹
فرزند محمد
متولد ۱۳۴۲/۰۳/۱۰
محل تولد : خرم آباد
تاریخ شهادت : ۱۳۶۳/۰۱/۲۴
محل شهادت : بانه - کردستان
دین و مذهب : اسلام و شیعه
نوع فعالیت : سرباز ژاندارمری
محل دفن : گلزار شهدای بهشت رضا (ع) خرم آباد- استان لرستان
🌼زندگینامه
شهید فضل اله سگوند دهم خرداد ۱۳۴۲، در شهرستان خرم آباد در میان خانواده ای مومن و مقید به دین مبین اسلام دیده به جهان گشود. پدرش محمد و مادرش شوکت نام داشت. او با سن کمی که داشت همراه برادر بزرگترش، شهید روح الله سگوند، در نماز جماعت و مراسمات مذهبی در مساجد شرکت می کرد. با شرکت در عزاداری محرم برای سیدالشهدا (ع) روح خود را از معارف ناب اسلامی سیراب می ساخت.
چون علاقه زیادی به جبهه داشتند درس و مدرسه را تا پایان راهنمایی ادامه دادند و بعد از آن چندین بار بصورت بسیجی در میدان نبرد به مدت سه سال در منطقه جنوب (خرمشهر، آبادان) حاضر شد.
پس از آن برای سپری نمودن خدمت مقدس سربازی، به عنوان سرباز ژاندارمری در جبهه حضور یافت. و سر انجام در تاریخ بیست و چهارم فروردین ۱۳۶۳، در بانه توسط گروههای ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به سر و پا، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
برادرش روح الله نیز #شهید شده است.
shahidd.blog.ir/post/1455
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
شهید روح الله سگوند🌹
فرزند : محمد
محل تولد : خرم آباد
تاریخ تولد : ۱۳۳۹/۰۴/۰۱
تاریخ شهادت : ۱۳۶۶/۰۴/۰۲
محل شهادت : منطقه سلیمانیه عراق- ارتفاع گمو
مزار : گلزار شهدای بهشت رضا (ع) - خرم آباد - استان لرستان
🌺یکم تیر ۱۳۳۹، در شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش محمد و مادرش شوکت نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. دوم تیر ۱۳۶۶، در گامو (سلیمانیه) بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در بهشت رضای خرم آباد واقع است.
برادرش فضل الله نیز به شهادت رسیده است.
shahidd.blog.ir/post/1453
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
شهید حاج قاسم سلیمانی در مورد معجزه حضرت زهرا در جنگ 33 روزه لبنان تعریف میکرد:
«تو اون کوران که خیلی سخت بود، یکی از برادران حزبالله که اهل تدین و تشرعه، در حالتی که به تعبیر خودش حالت خواب نبود، گفت دیدم یک بانویی آمد. دو تا بانوی دیگر در کنارش. من در عالم خواب حس کردم حضرت زهرا است. به عربی گفتم ببین وضع ما را. حضرت فرمودند که درست میشود. دستمالی از روپوششان در آوردند و تکان دادند. فرمودند تمام شد.
یک لحظه بعد یک هلیکوپتر اسرائیلی با موشک زده شد و بعد از این سقوط رژیم شروع شد. زدن تانکها از اینجا [شروع شد]. بعد معادله جدید آمد. بعد جان بولتن خبیث گفت اگر جنگ متوقف نشود، ارتش اسرائیل از هم میپاشد و متلاشی میشود و مجبور شدند شروط حزبالله را قبول کنند و آتشبس را بپذیرند و یک پیروزی بسیار بزرگی برای حزبالله رقم خورد. بعد از جنگ 33 روزه، استراتژی هجومی رژیم صهیونیستی تبدیل شده به استراتژی دفاعی.»
#شهید_سلیمانی
#نابودی_اسرائیل
#کاروان_انقلاب 🇮🇷
@karvane2
دو برادر شهید در یک قاب :
شهید روح الله سکوند 🌹
شهید فضل الله سکوند 🌹
شهدای خرم آباد لرستان
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
🌹** لرستان،خرم آباد**
معلم جانباز شهید محمد جواد صابر (داریوش)
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
جانباز شهید محمدجواد صابر 🌹
نام پدر: عبدالکریم
شغل: معلم
تاریخ تولد: ۱۳۳۲/۰۶/۰۲
محل تولد: خرم آباد
تاریخ شهادت : ۱۳۸۸/۱۰/۲۹
محل جانبازی: شلمچه
محل شهادت : خرم آباد
علت شهادت : بر اثر جراحت ناشی از بمب شیمیایی و اصابت ترکش به سینه (جانباز)
گلزار شهدا: بهشت رضا- فاز ۲ شهر: خرم آباد - استان لرستان
🟡زندگینامه شهید
دوم شهریور ۱۳۳۲، در شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش عبدالکریم، کارمند شرکت نفت بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در رشته ریاضی درس خواند. معلم بود. ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد. به عنوان داوطلب بسیجی در جبهه حضور یافت و در شلمچه بر اثر مصدومیت شیمیایی و اصابت ترکش به سینه، مجروح شد. یکم بهمن ۱۳۸۸، در زادگاهش بر اثر عوارض ناشی از آن به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای خرم آباد (بهشت صالحین) قرار دارد.
🟠خصوصیات شهید :
شخصی مؤمن و متدین و علاقمند به انقلاب اسلامی و ولایت فقیه بود . عاشق قرآن و مسجد و نماز جمعه و هیئت و روضه بود. نجیب و شریف و ساده زیست بود. دنبال مسایل دنیوی نبود. الگوی اخلاق دوستان و خانواده و بسیار کم حرف و کم گو بود. به صورت کلی خانواده ای مومن و انقلابی هستند .
شادی روح این شهید عزیز و همه شهدا صلوات 🍀
shahidd.blog.ir/post/889
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
🇮🇷بسم رب شهدا و صدیقین
شهید:محمدولی عزیزی
فرزند: محمدرضا
ولادت:۱۳۴۱/۰۴/۰۹
شهادت:۱۳۶۲/۰۱/۲۶
محل تولد:الیگودرز
محل شهادت:فکه
یگان خدمتی:ارتش
روحش شاد و یادش گرامی باد🇮🇷
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
پنج شهید سهم یک خانواده از جنگ
🌺جانباز شهید امامقلی کاویانی ۱۳۸۳ جانبازی: شلمچه ۱۳۶۶
🌼شهیده شاهزنان لرزمانی-
شهدای مکه ۱۳۶۶
فرزندان:
🍀شهید فرشاد کاویانی -
فکه ۱۳۶۵
🌸شهید مهرداد کاویانی - حاجعمران ۱۳۶۵
داماد خانواده:
🌷شهید نجفعلی سیرائی -
فکه ۱۳۶۲
خانواده کاویانی در تظاهرات علیه رژیم پهلوی حضور فعالی داشتند. پس از شروع جنگ «امامقلی» با وجود هشت فرزند به جبهه رفت. او در این مسیر دو فرزند و دامادش را از دست داد. همسر وی نیز در حج خونین سال ۶۶ به شهادت رسید. جانباز امامقلی کاویانی سرانجام در سال ۸۳ به فیض شهادت نائل آمد.
خاطرات ناب در اینجا
shahidd.blog.ir/post/1461
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
✨ستارههای خدمت
مقام معظم رهبری:
بنده ایشان را قبل از شهادت هم از نزدیک مىشناختم. قبل از اینکه وزیر شود، در جلسهاى که با مرحوم آقاى «بهشتى» و بعضى دیگر در منزل یکى از دوستان برگزار شد، از ایشان هم دعوت کردند که بیاید تا ما ایشان را از نزدیک برانداز کنیم؛ چون بنا بود وزیر «شهید رجایى» شود. مرحوم رجایى مشورت مىکرد و اصرار داشت ما نظر بدهیم. به نظرم در بین ما کسى از ایشان خیلى سابقهاى نداشت؛ شاید آقاى بهشتى یکى دو بار با ایشان ملاقات کرده بود. آقاى تندگویان به جلسه آمد و به تعبیرى باید بگویم همه را مرید خودش کرد. خیلى جوان به نظر مىرسید و تیپ دانشجویى هم داشت. از لحاظ روحیه و رفتار و برخورد و خانواده، خیلى با شخصیت بود. ۱۳۷۸/۰۹/۲۸
🔰29 آذرماه؛ روز تجلیل از #شهید_محمدجواد_تندگویان
#سیره_شهدا #شهیدانه
💡 با ما همراه باشید...
#کاروان_انقلاب 🇮🇷
@karvane2
#پروفایل
۲۹آذر سالروز بزرگداشت شهید تندگویان گرامی باد.
شهید محمدجواد تندگویان وزیر نفت در زمان جنگ بودند که هنگام بازدید از پالایشگاههای نفتی جنوب به اسارت دشمن درآمدند و در همان اسارت به شهادت رسیدند.
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
نگذارید وطن به دست نااهلان بیفتد.
پیام شهید مهندس تندگویان از زندان الرشید بغداد
sokhann.blog.ir/post/295
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
نگذارید وطن به دست نااهلان بیفتد. پیام شهید مهندس تندگویان از زندان الرشید بغداد
چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۵۸ ق.ظ
شهید تندگویان
به خاطر آنکه قاب عکس صدام را شکسته بودم، مرا به گودالی که هشتاد و یک پله از زمین فاصله داشت، بردند. آنجا شبیه یک مرغدانی بود. وقتی مرا در سلولم حبس کردند، از بس کوچک بود، میبایست به حالت خمیده در آن قرار میگرفتم. آن سلول درست به اندازة ابعاد یک میز تحریر بود. شب فرا رسید و کلیههایم از شدت سرما به درد آمده بود. به هر طریق که بود، شب را به صبح رساندم. تحملم تمام شده بود. با پا محکم به در سلول کوبیدم. نگهبان که فارسی بلد بود، گفت: چیه؟ چرا داد میزنی؟
گفتم: یا مرا بکشید یا از اینجا بیرون بیاورید که کلیهام درد میکند. اگر دوایی هست برایم بیاورید! دارم میمیرم.
او در سلول را باز کرد و چند متر جلوتر در یک محوطه بازتر کشاند و گفت: همین جا بمان تا برگردم.
در آنجا متوجه یک پیرمرد ناتوان شدم. او در حالی که سکوت کرده بود، به چشمانم زل زد. بیمقدمه پرسید: ایرانی هستی؟
جوابش را ندادم. دوباره تکرار کرد. گفتم: آره، چه کار داری؟ پرسید: مرا میشناسی؟ گفتم: نه از کجا بشناسم؟ گفت: اگر ایرانی باشی، حتما مرا میشناسی. گفتم: اتفاقا ایرانیام؛ ولی تو را نمیشناسم. پرسید: وزیر نفت ایران کیست؟ گفتم: نمیدانم. گفت: ... نام محمد جواد تندگویان را نشنیدهای؟ گفتم: آری، شنیدهام. پرسید: کجاست؟ گفتم: احتمالاً شهید شده. سری تکان داد و گفت: تندگویان شهید نشده و کاش شهید میشد. دیگر همه چیز را فهمیدم. بغض گلویم را گرفته بود. فقط نگاهش میکردم. نگاه به بدنی که از بس با اتوی داغ به آن کشیده بودند، مثل دیگ سیاه شده بود...، گفتم: اگر پیامی داری بهم بگو.
گفت: این سیاه چال، طبقة زیرین پادگان هوانیروز الرشید است... گفت: ... پیام من مرزداری از وطن است... صبوری من است. نگذارید وطن به دست نااهلان بیفتد. نگذارید دشمن به خاک ما تعرض کند. استقامت، تنها راه نجات ملت ماست. بگذارید کشته شویم، اسیر شویم؛ ولی سرافرازی ملت به اسارت نیفتد.
گفتم: به خدا قسم... پیامت را به ایرانیان میرسانم. خم شدم دستش را ببوسم که نگذاشت...
شهید مهندس محمد جواد تند گویان - وزیر نفت دولت شهید رجایی
منبع : ساعت به وقت بغداد، ج1، ص89 – 86. - راوی: عیسی عبدی
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
خاطرات همسر شهید تندگویان
در همان روزهای ابتدایی اسارت شهید تندگویان، شهید رجایی به خانه ما آمد و پس از احوالپرسی و جویا شدن حال بچهها گفت عراقیها حاضرند محمد جواد را در قبال آزادی 8 تن از خلبانهای عراقی آزاد کنند. من در پاسخ ایشان گفتم اگر هم بنده این شرط را بپذیرم خود آقای تندگویان نمیپذیرد که در قبال آزادیاش، کسانی آزاد شوند که میخواهند پس از بازگشت به کشورشان دوباره مردم بیگناه ما را بمباران کنند. او در دوران اسارت واژه صبر را تفسیر کرد و با کوچک کردن دشمن، در چشمها «بزرگ» نشست.
رژیم بعث صدام که بویی از انسانیت نبرده بود پس از شکنجههای بسیار برخلاف تمامی مقررات بینالمللی وی را به شهادت رساند و پیکرش پس از 11سال در 25 آذر سال 1370 در حالی که هنوز آثار شکنجه و شکستگی روی آن پیدا بود به ایران منتقل و به خاک سپرده شد. شهادت شهید تندگویان شعلهای را در ضمیر جانها افروخت که هرگز خاموشی نخواهد گرفت. امروز نام روشن شهید «تندگویان» با هویت انقلاب و واژه مقاومت، گره خورده و تصویرش یادآور شخصیتی است که حماسه ایثار و مقاومت نسل خمینی(ره) را روایت میکند. هیچ کس نمیداند که «جواد» در زندانهای مخوف بغداد چه بر سرش آوردند و چه شکنجههایی را تحمل کرد، اما همه میدانند که او انسان والایی بود که مصداق «مهاجرا الی الله» بود و برازنده آنکه در قامت یک قهرمان ملی تقدیر شود.
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
نوجوان شهید محمدعلی نادرزاده🌹
ولادت ۱۳۴۹/۰۵/۰۱ خرم آباد
شهادت ۱۳۶۲/۱۲/۰۳ چزابه
گلزار شهدای بهشت رضا خرم آباد
سلام من را به رهبر عزیزم برسانید و بگویید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان جمع درآید.
زندگینامه ، وصیت نامه و خاطرات در اینجا
shahidd.blog.ir/post/1467
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda