هدایت شده از MOSTAFA321 #عمو_مصطفی
سلام
درست این اتفاق برای شخص حقیر اتفاق افتاد
فرزندم تب کرد شدید دکترها عاجز شده بودند آمدند گفتند دیگه نمیتونیم تب این بچه هشت ماهه را پایین بیاوریم بالای سر پسرم بودم . دلم بدجوری شکسته شد . در دلم گفتم ای خدا بمن بعد از سالها فرزندی عطا کردی (بخاطر ضعفی که در منطقه زمان جنگ در من وارد شده بود ) خدایا بعداز این مدت که بمن فرزندی عطا کردی ومن نام تنها برادر شهیدم را بروی این بچه گذاشتم اگر لایق نیستم امامتی خود را ببر و اینقدر این بچه درد نکشه نزدیک نماز صبح بر سر بالین فرزندم بودم مادرم همسرم هم بودند بلند شدم وضو گرفتم هنوز اذان صبح را نگفته بودند دورکعت نماز خواندم در قنوتم فارسی با خدای خودم درددل کردم هنوز نمازم تمام نشده بود داشتم تشهد میگفتم . دکتر زد بر روی شانه ام گفت چکار کردی چی گفتی با خدای خودت بلند شو بچه ات را ببر اصلا تب نداره این بچه هیچ مشکلی نمیبینم نسبت به بیست دقیقه پیش گریه کنان سجده رفتم شکر کردم کنار تخت پسرم روی یک روزنامه نماز خواندم واز خدا خواستم شفاعت این بچه را
#بخوانید_مرا_تا_اجابت_کتم_شما_را
خواندم و اجابت کرد
الحمدوالله
شکرخدای متعال را