هدایت شده از آرشیو
#
🌹
چند وقت پیش سر مزار جبار یک جوانی را دیدم
که به شدت گریه می کند.
گفتم تو جبار را می شناختی؟
جوان که خوش سیما و با محاسن بود، گفت: خانم عراقی ما هر پنجشنبه سر مزار شهید می آییم و آب و گل می کاریم و خاک مزارش را می بوسیم.
گفتم چرا؟!
.
جوان گفت: من یک لات خیابان بودم و یک روز با موتور دم در حوزه بسیج رفتم و داد و بیداد کردم و الکی با عربده و صدای بلند گفتم: هی بچه بسیجی ها من می خواهم رئیستان را ببینیم و شروع به ناسزا گفتن به بسیجی ها کردم.
بعد گفتند: حاجی دارد می آید و نگاه کردم دیدم شهید عراقی خنده کنان آمد و گفت: جوان چی شده ؟
.
گفتم می خواهم بسیجی شوم {با حالت تمسخر!!}
.
شهید عراقی دست من را گرفت و برد تو حوزه بسیج و گفت: تو از الان معاون من و رئیس دسته عملیاتی هستی! باورم نمی شد گفتم این همه نیروی خوب و بسیجی است چرا من رو گذاشتی معاون خودت؟! شهید عراقی رو کرد به من گفت: بهتر از تو نداریم! از فردا من شدم معاون شهید عراقی! فردا که رفتم بهش گفتم من نمی توانم چون من اصلاً نماز خواندن بلد نیستم! شهید عراقی گفت: تو وقت نماز بیا اتاق من و من به بقیه می گویم تو پیش من نمازت را خواندی
.
و این طور آرام آرام من بسیجی شدم و نماز و و همه چیز را یاد گرفتم و الان یک زندگی خوب و شرافتمندانه دارم.... #سردار_شهید_جبار_عراقی 🌷
به روایت همسر بزرگوار
ولادت ۱۳۴۷ شهادت ۱۳۹۴ سوریه
آرمیده در گلزار شهدای اهواز
.
#مدافعان_حرم
#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
.
به ڪانال شهیدِ وطن بپیوندید
🆔 @shahidevatan