گلزار شهدای بابلسر
جوار امامزاده ابراهیم (ع)
چطور میشه این شهدا رو فراموش کرد یا روی خون اونها پا گذاشت ؟!🤔
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
پاسدار شهید سعید گیل آبادی
نام پدر: محمد
تاریخ تولد: 1-5-1340 شمسی
محل تولد: خرم آباد - لرستان
تاریخ شهادت : 2-7-1359 شمسی
محل شهادت : قصرشیرین
گلزار شهدا: جاویدالاثر
shahidd.blog.ir/post/1225
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
شهیدی که حکم اعدامش سندی تاریخی شد
شهید سعید گیلآبادی از شهدای جاویدالاثر خرمآباد است که در ماههای آخر رژیم ستمشاهی، تحت تعقیب قرار گرفت و پس از دستگیری توسط ساواک، به زندان اطلاعات ارتش تحویل داده و حکم اعدام وی صادر شد؛ اما با پیروزی حرکت انقلابی مردم ایران این حکم به سندی تاریخی تبدیل شد.
شهید سعید گیلآبادی 🌹
شهید سعید گیلآبادی از شهدای جاویدالاثر شهرستان خرم آباد است که در یکم مردادماه سال 1340 در خرم آباد متولد شد و در دوم مهرماه سال 1359 در قصرشیرین به شهادت رسید.
شهید گیلآبادی آبانماه سال 1340 در محله قدیمی باغ دختران خرمآباد در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود از همان دوران کودکی جذب جلسات مذهبی بهویژه جلسات قرآن شد، ورزش را سرلوحه حرکت جوانی خود در کنار جوانمردی و یاری به ضعفا قرار داد تا به مدارجی از ورزش پهلوانی و کشتی کشور دست یافت.
در لحظات پُر التهاب قبل از انقلاب، با تأسی به امام راحل(ره) و تحت فرامین عالیه انقلاب با گروههای فعال انقلابی همکاری نزدیکی داشت و تا جایی پیش تاخت که از نیروهای جوان برای سرآهنگی حرکات انقلاب در شهر خرمآباد بهره جست، اعلامیههای آزادیبخش امام را از خارج استان و از علما دریافت و در سطح وسیع تکثیر و با گروههای انقلابی بین مردم توزیع میکرد.
در ماههای آخر رژیم ستمشاهی، تحت تعقیب قرار گرفت و پس از دستگیری توسط ساواک، به زندان اطلاعات ارتش تحویل داده و حکم اعدام وی توسط ساواک صادر شد؛ اما با پیروزی حرکت انقلابی مردم ایران این حکم به سندی تاریخی تبدیل شد.
در آخرین ساعات سرنگونی رژیم پهلوی، با طراحی و ساماندهی گروههای انقلابی، ژاندارمری خرمآباد را تسخیر کردند و به عنوان اولین جوانان وارد این نهاد شاهنشاهی شدند.
نامش با تعدادی دیگر در تاریخ ثبت شد به صورتی که درب اصلی ژاندارمری توسط وی و دوستانش بهروی مردم گشوده شد و بدین ترتیب بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در گروههای مردمی که در نهایت منجر به تشکیل کمیته شد مشغول به فعالیت و مبارزه با گروههای متعدد ضدانقلاب شد؛ به طوریکه در این مبارزات چندین بار زخمی شد و در نهایت سکان هدایت شهر خرمآباد را با نیروهای انقلابی به دست گرفتند.
در همراهی شهید محراب آیتالله مدنی و آیتالله طاهری خرمآبادی به عنوان جوانان شاخص در کنار روحانیت نقش به سزایی را ایفا کرد، سپس در سرکوبی منافقین در کردستان قبل از جنگ تحمیلی با اکیپی مردمی که از خرمآباد اعزام شدند، نقش راهبردی داشت.
در سال 1359 در قصرشیرین مستقر شد و به محافظت از کیان کشور پرداخت، در اولین لحظات جنگ تیتر اول روزنامه کیهان با این مضمون (9 نفر جلوی هفت لشکر مکانیزه عراق را گرفتند) خواندنی است با عده قلیلی برای اینکه دشمن به مردم قصرشیرین و ناموس مردم نرسد در یکم مهرماه 1359 در مقابل لشکر تا به دندان مسلح مقاومت کرد.
نیروهای عراقی پس از مقاومت جوانمردانه وی و همسنگرانش آنها را محاصره و دستگیر کردند و از رادیو صدای عراق از این دستگیری به عنوان یک پیروزی بزرگ یاد کردند و گفتند: پاسداران خمینی (نامشان بیان شد) به دست نیروهای عراقی دستگیر شدند.
پس از دستگیری به اردوگاه منتقل میشوند و در اردوگاه به گواه و حکایت از همسنگرانش تحت عنوان پاسدار امام خمینی معرفی میشود سه روز با دستان بسته جلوی اسیران دیگر او را به نمایش میگذارند و دایم مورد ضرب و شتم قرار میدهند و از او میخواهند اعتراف کند؛ اما این کار محقق نمیشود، در آخرین لحظات افسر عراقی به ساحت امام توهین میکند؛ اما ایشان تحمل نکرده و افسر مزبور را کتک میزند و از آن تاریخ به استناد نامههای آقایان شرافتی و شریفی به سلول انفرادی در طبقه سوم زیرزمین با نور قرمز در مرز عراق و اردن منتقل میشود این مکان جایی است که فرماندهان ایرانی در آنجا نگهداری میشدند.
بعد از اعلام این اطلاعات به صلیب سرخ جهانی توسط ایران هیچ پاسخی از سوی عراق دریافت نمیشود و سرانجام بعد از بیست سال سپاه پاسداران بدون هیچ نشانی رسماً اعلام کرد که «ایشان و گروهی از فرماندهان و فرزندان این مرز و بوم توسط رژیم بعث عراق به شهادت رسیدهاند».
منبع: ایکنا
shahidd.blog.ir/post/1225
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
سرتیپ شهید هوشنگ وحید دستجردی 🌹
رئیس شهربانی کل کشور در سال ۱۳۵۹ بود که در واقعه انفجار دفتر نخست وزیری در ۸ شهریور ۱۳۶۰ به شدت زخمی شد و شش روز بعد بر اثر جراحات وارده، به شهادت رسید و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
shahidd.blog.ir/post/1231
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
شهادت سرهنگ وحید دستجردی از زبان همسر🌹
همسر شهید وحید دستجردی که در جریان جزئیات این رویداد بوده است، ماجرا را اینگونه روایت میکند: «در آن زمان ایشان رئیس شهربانی کل کشور بود. روزهای یکشنبه هر هفته در ساعت دو و نیم بعد از ظهر، در ساختمان نخستوزیری جلسهای به نام تأمین برگزار میشد. تمامی فرماندهان نظامی در جلسه حضور داشتند و گزارش هفتگی فعالیتهای خود را به اطلاع ریاست جمهوری و نخستوزیری میرساندند. صبح روز یکشنبه هشتم شهریور ۱۳۶۰، شهید وحیددستجردی از منزل بیرون رفت. به دلیل اینکه ما در منزل کمی تعمیرات داشتیم و قرار بود یک مهندس برای اتمام کار تعمیرات به منزل بیاید، حدود ساعت دو بعد از ظهر، با من تماس گرفت و جویای روند پیشرفت کار شد. من پاسخ دادم کار تمام شده و قرار است مهندس بعد از ظهر نزد ایشان برود. در ادامه صحبت با شهید، به ایشان گفتم پدر و مادرم از اصفهان به تهران آمدهاند و در منزل برادرم هستند، من هم میخواهم به آنجا بروم.
ایشان گفت برایتان ماشین میفرستم. آماده رفتن شدم. راننده آمد و من به منزل برادرم رفتم. تقریباً ساعت حدود دو و نیم بعد از ظهر بود که به منزل برادرم در نزدیکی ساختمان نخستوزیری رسیدم. متوجه شدم دود زیادی از نزدیکی ساختمان نخستوزیری بلند شده و پلیس به شدت اوضاع را کنترل میکند. از ماشین پیاده شدم و به منزل برادرم رفتم. در حال بالا رفتن از پلهها بودم که برادرم گفت صدای مهیبی از ساختمان نخستوزیری شنیده! هنوز حرفش تمام نشده بود که من دو دستی بر سرم کوبیدم و بیحال شدم! با هر زحمتی بود، خودم را جمعوجور کردم و بلافاصله با منزل تماس گرفتم، اما خبری نبود. با محل کار شهید هم تماس گرفتم، گفتند که چیز مهمی نیست، به شما اطلاع میدهیم. در نهایت با من تماس گرفتند و گفتند به بیمارستان سوانح بروید! با این صحبت، من متوجه وخامت حال ایشان شدم. در تمام طول خیابان گریهکنان میدویدم تا خودم را به تاکسی رساندم. راننده هم که من را با آن حال دید، مسافران را پیاده کرد و من را به بیمارستان رساند. وقتی رسیدم، دیدم که شهید را کاملاً باند پیچی کرده اند! ایشان ۴۶ درصد سوختگی داشت! بیشترین سوختگی مربوط به ناحیه سمت راست بدن ایشان بود و، چون خود را از طبقه سوم پرتاب کرده بود، از پنج ناحیه هم شکستگی داشت. آن شب بر من بسیار سخت گذشت. همسرم در کما بود و از درد، فریادهای مهیبی میزد. هرگز نتوانستم آن شب را فراموش کنم.
هشت صبح شهید دستجردی به هوش آمد، اما مشخص بود هنوز کامل هوشیار نیست. از من پرسید شما کی به بیمارستان آمدید؟ گفتم همان موقع که شما را به اینجا منتقل کردند، بعد از ظهر روز انفجار. کمی هوشیارتر که شد فهمید صبح است، دستش را روی پتو کشید، تیمم کرد و نماز صبح را خواند. کمی که حالش بهتر شد سراغ شهید باهنر و شهید رجایی و دیگر افراد را گرفت و وقتی متوجه شهادت آن بزرگواران شد، بسیار بههم ریخت و تا چند ساعت با هیچ کس صحبت نکرد! بعد از چند ساعتی که کمی حالش بهتر شد، به شرح وقوع انفجار پرداخت.
اینگونه واقعه را بازگو کرد: من در حال ارائه گزارش هفتگی شهربانی بودم. ناگهان انفجار صورت گرفت. وقتی چشمهایم را باز کردم، در حالی که چشمهایم را کاملاً خون پوشانده بود، متوجه شدم که با صندلی پرتاب شدهام و پلاستیکهای سقف در حالی که آتش گرفته بودند، از سقف پایین میریخت! خودم را به پنجره بالکن رساندم. تعدادی از افراد که پایین ایستاده بودند، با دیدنم خوشحال شدند و گفتند بپرید پایین، ما شما را میگیریم! در حالی که آماده پریدن میشدم، یادم افتاد که من کنار شهید باهنر نشسته بودم. هراسان برگشتم به سمت اتاق تا بتوانم باهنر و رجایی را نجات دهم چراکه هر دو بزرگوار مظلوم بودند، اما هر قدر گشتم اثری از هیچیک ندیدم و مجدد برگشتم و از پنجره بیرون پریدم و در راهپله افتادم!... در اثر همین اتفاق لگن، مچ دست و دندههای ایشان شکسته بود. شهید چهار روز در بیمارستان سوانح بستری بود. روز پنجشنبه بعد از ظهر ایشان را به بیمارستان قلب منتقل کردند. با تمام تلاشهای تیم پزشکی، ساعت چهار صبح روز ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ در سن ۵۴ سالگی به شهادت رسید».
گزارشگر: فرج الله محمدپور
خبرگزاری صدا و سیما
shahidd.blog.ir/post/1231
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از اشعار فاطمی
زیارت اربعین - مهدی صدقی.mp3
3.81M
📀 #زیارت_اربعین
با صدای آرام حاج مهدی صدقی
متن #زیارت_اربعین 👇👇👇👇
#اشعار_فاطمی 🍂🍃🍂🍃🍂
@fatemi84
Fatemi84.blog.ir
هدایت شده از اشعار فاطمی
#زیارت_اربعین
صفوان جمّال روایت كرده است: مولایم امام صادق(ع) درباره زیارت اربعین به من گفت: هنگامی كه قسمت قابل توجهی از روز اربعین برآمده(هنگام طلوع آفتاب روز اربعین و تا قبل از غروب آفتاب فرصت است)
📀 زیارت اربعین صوتی در اینجا
#اشعار_فاطمی 🍃🍂🍃🍂🍃
💠 @fatemi84
🌍fatemi84.blog.ir
هدایت شده از کاروان انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ رسانه ای قادر به انعکاس این صحنه های بدیع و ناب نیست
ببینید 🤔
#اربعین
#کاروان_انقلاب 🇮🇷
@karvane2
شهید بسیجی علی دوست رحمتی الوار🌹
نام پدر: علی
محل تولد: خرم آباد
تاریخ تولد: 1342/05/17
شغل: کارگر
تحصیلات: دیپلم
تاریخ شهادت: 1367/04/17
محل شهادت: محور باختران ایلام
مصاحبه اختصاصی با همسر و دختر شهید
برنامه 6 شهریور 1402 را در تلوبیون ببینید
http://www.telewebion.ir/episode/0x8577c0e
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از مردان خدا 📿
*شهید آیتالله مدنی و رهبر معظم انقلاب*
رهبر معظم انقلاب در وصف خصوصیات شهید آیت الله مدنی میگوید:
«ایشان با طبقه روشنفکر می نشست جذبشان میکرد، با طبقه عوام مینشست جذبشان میکرد، با طلبه مینشست همینطور... یعنی عالم ناطق و مبین. کسی بود که می توانست آن ذخیرهای را که از نور و معرفت و علم در وجود او، در روح او، در دل پاک و نورانی او جمع شده بود، میتوانست آن را به راحتی به مخاطب منتقل کند.»
sokhann.blog.ir/post/221
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
شهید آیتالله سید اسدالله مدنی
دومین شهید محراب و امام جمعه تبریز
زندگینامه و خاطرات در :
sokhann.blog.ir/post/221
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
شهید فرقانی اله آبادی همزمان با شهادت امام حسن علیه السلام و رحلت پیامبر اسلام(ص) در وصیت نامهاش می نویسد:
عزیزانم شهدای ما خون ندادهاند که بعد از انقلاب همان عدهای که میشود گفت از تفالههای رژیم گذشته و یا احیاناً ضد انقلاب هستند در مسند کارها باشند و باز همان زورگویان و قدرت طلبی های خود را داشته باشند و در ادارات کمکاری و یا اشکالتراشی نمایند از دادستان ها و مقاماتقضایی بخواهید تا نسبت به تصفیه این خائنین سریع تر عمل نمایند. ۱۳۶۴/۰۸/۲۱
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
Mehdi Akbari - Kash Boodi (MusicTarin).mp3
6.4M
شهادت امام حسن مجتبی (ع) تسلیت باد
#کاروان_انقلاب 🇮🇷
@karvane2
شهید ستواندوم کامران نظری 🌹
فرزند فتحعلی
از طایفه شاهیوند
منطقه دوره چگنی ، لرستان
جوار امامزاده پیر شمس الدین
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از مردان خدا 📿
از خواهران محترمه می خواهم مثل زینب کبری باشید و امام را دعا کنید و مثل زینب استوار باشید و همچنین حجابتان را کاملا حفظ کنید. اگر حجاب خود را حفظ نکنید به خون شهدا خیانت کرده اید و روز قیامت جلوی حضرت زهرا (س) و زینبکبری (س) شرمنده خواهید بود.
قسمتی از وصیت نامه شهید ۱۷ ساله رضا یاور
شهادت ۱۳۶۷/۰۱/۲۹ فاو
#حجاب
#حجاب_خونبهای_شهیدان
#شهدای_خور
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹خدا به گونیِ بچه های بالا برکت بده!
اغتشاشوهای طفلک در خارج از کشور اینطور به گونی هدایت میشن، توی کشور ادعای فتح پایتخت رو میکنن؟!
«ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری»
🔻هر نوع فعالیت مشکوک در فضای حقیقی و مجازی و افرادی که اقدام به فراخوان اغتشاشات و تحریک دیگران میکنند را به دستگاههای اطلاعاتی کشور معرفی نمایید
اطلاعات سپاه ۱۱۴
وزارت اطلاعات ۱۱۳
#کاروان_انقلاب 🇮🇷
@karvane2
هدایت شده از کاروان انقلاب
49.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️یکبار برای همیشه ببینید| مهسا امینی کشته شد یا فوت؟
📌تیرخلاص به یاوهگوییهای پدر و هواداران #مهسا_کومله
📌افشای اسنادی از دروغهای #پدر_فتنه که احتمالا اولین بار است میبینید
📌علت اصلی موضوع کشفحجابها و تحلیل مختصر سناریوی جنگ شناختی با #رمز_مهسا
📌شخصیت رمزآلود مهسا چگونه بود که رسانههای شیطان روی آن موجسواری کردند؟
🎙بهروایت محمد جوانی
✍آنقدر این کلیپ را در مجازی و حقیقی انتشار دهید تا بساط مردهخواری سیاسی در سالگرد مهسا محدودتر شود
🧠⚔علوم و جنگ شناختی | جوانی
@Cwarfare
شهیدی که به دیدار امام زمان عج نائل شد
خاطره شهید در اینجا ↙️
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
مستندنگاری از زندگی شهیدی که به دیدار امام زمان(عج) نائل شد🌹
انتشارات سروش، کتاب جدیدی را براساس دستنوشتههای یک شهید منتشر کرده است؛ زندگی خاص او و دیدارش با امام زمان یکی از مهمترین بخشهای این کتاب است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، کتاب «زلال» تألیف «لیلا محمدی»، نگاهی موشکافانه به زندگی شهید «سیدرضا پورموسوی» دارد و با زبانی مستندگونه زوایای مختلف زندگی این شهید را مورد بررسی قرار داده است. این کتاب از سوی انتشارات سروش روانه بازار نشر شد.
محتوای این کتاب بر اساس دستنوشتههای خود شهید بوده که بعد از شهادت ایشان آشکار شده و نویسنده آن را در قالب خاطره داستان به تصویر کشیده است.
در بخشی از مقدمه کتاب آمده است:
"چشمهای نافذ، شال سبز و گاه سیاهی که بر شکوه و صلابت او میافزود، لبانی متبسم و زمزمه مدام و آرامش و طمأنینهای که در چهرهاش نشسته بود، تصویری است که از شهید عزیز سیدرضا پورموسوی در ذهن و خاطرهام مانده است. هماره آنسوی سکوتی که داشت، حرفهای فراوان نشسته بود. میدانستم در خلوت او رازهایی است که تنها مقربان و ملکوت آشنایان ادراک و احساس میکنند. کم میگفت و عمیق میگفت و اگر میگفت، آن سوی گفتهاش روشنای آیتی و روایتی نشسته بود."
در بخشی از احوالات شهید که از دستنوشتههای او گرفته شده است، میخوانیم:
سال 1363 در منطقه پاسگاه زید عراق وقتی به مناسبتی اهتمام یکی از همسنگرانش را به قرائت زیارت جامعه کبیره میبیند، راز برکات قرائت این زیارتنامه عظیم را جستوجو میکند و در ایام ماه مبارک رمضان فرصتی را در مسجد امام حسن عسکری(ع) دزفول مییابد و درس اخلاق آیتالله مشکینی را از طریق ویدئو بر گوش جان مینشاند...
آن روز کلام این عالم فرزانه و به ویژه فراز پایانی آن در خصوص مداومت بر قرائت این زیارت بر دلش مینشیند و تصمیم میگیرد هر شب سهشنبه با توجه به اینکه نامه عمل شیعیان بر امام عصر(عج) عرضه میشود، او نیز با خواندن زیارت جامعه کبیره توسلی به آن بزرگوار داشته باشد. پس از مدتی هر هفته به نیت یکی از چهارده معصوم این زیارتنامه را با عشق عجیبی زمزمه میکند و این طریق عاشقی را تا بعد از عملیات کربلای 4 در سال 1365 ادامه میدهد تا اینکه...
شب سهشنبه بود و همرزمان واحد دیدهبانی توپخانه لشکر 7 حضرت ولی عصر(عج) در کنار هم در خرمشهر میگفتند و میشنیدند و شاید از رزم خویش و خاطرات گذشته سخن میراندند؛ اما «سیدرضا» را بیقراری عجیبی فرا گرفته بود؛ آخِر، موعد قرار عاشقی بود و معشوق منتظر! و قرار وصال یار در ساعت 11 هر سهشنبه شب، امضا شده بود؛ او آن شب خود را از «صادق الوعد»ی دور میدید.
هر چه بود گذشت و گفتوشنود همسنگران به انتها رسید و خواب شیرین چشمان همه را ربود، جز «سیدرضا» که با دلی غمگین عذر تقصیر به پیشگاه یار برد که مولای من! «سزاوار نبود و از ادب بهدور بود که با این برادران اینگونه رفتار کنم و از میان جمعشان برخیزم.»
صد تکبیر مقدمه زیارت جامعه کبیره را سر داد که ناگاه چشمانش بسته شد و پرده کنار رفت و دید آنچه را که باید میدید...
"متوجه شدم که به حالت دو زانو در برابر آقا و سرور و مولای بزرگواری با قامتی رشید و دیبائی لطیف و درخشان بر تن، نشستهام و تعدادی با لباس ساده نظامی که سه نفر سمت راست آن بزرگوار و سه نفر سمت چپ بر گِرد آن حضرت به حالت دو زانو نشسته بودند که آن سیّد جلیلالقدر به من خطاب کرد که: سیّد ناراحت نشو، همین کسانی که تو با آنان همنشین میباشی، من هم با تعدادی از ایشان همنشین میباشم. بعد از گفتاری چند با آن عزیزجان متوجه شدم که سیّد ما و مولای ما و امام ما حضرت حجة بن الحسن العسکری روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه فدا است. بعد از چند لحظه دیدم پرده جلو آمد و چشمهایم باز شد. با حالت تضرع و ابتهال و زاری و گریان در حالی که قابل وصف برایم نبود و در پوست خویش نمیگنجیدم زیارت جامعه را خواندم..."
شهید سیدرضا پورموسوی در بیستم بهمنماه 1345 شمسی در شهر دزفول به دنیا آمد. کودکیاش در جلسات قرآن و نوجوانیاش در آموزشها و اردوهای بسیج نوجوانان گذشت. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت. ابتدا به عنوان امدادگر و بعد از آن تا زمان شهادت در عملیات والفجر10 در ارتفاع ریشن به تاریخ سوم فروردین 1367، همزمان با سالروز تولد حضرت عباس، دیدهبان لشکر هفت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بود.
کتاب مستندگونه "زلال" در 584 صفحه و با قیمت 120 هزار تومان از سوی انتشارات سروش وارد بازار نشر شد.
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda