eitaa logo
مرد کاغذی
145 دنبال‌کننده
353 عکس
188 ویدیو
4 فایل
سرخوشی این جهان، لذت یک آن بوَد آن‌چه تو را خوش‌تر است، راه به آنم بده می‌شنوم: @Jagerani
مشاهده در ایتا
دانلود
باران و باد و برف و زمستان بهانه‌اند این شهر را نبودنِ تو سرد می‌کند Zil.ink/MardeKaghazi | مرد کاغذی
چو نباشد تن من مباد Zil.ink/MardeKaghazi | مرد کاغذی
نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ به بندگانم خبر ده كه من آمرزنده و مهربانم |حجر ۴۹| Zil.ink/MardeKaghazi | مرد کاغذی
Mohsen Chavoshi - Asadollah (320).mp3
7.53M
شیرزنی کو که بزاید چنان شکل در جهان | فاتح خیبر اسدالله علی‌ع Zil.ink/MardeKaghazi | مرد کاغذی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسینِ عزیز زمان رفتنت حالا نبود؛ اما مسیر رفتنت همین! پرواز شهیدانه‌ات مبارک رفیق Zil.ink/MardeKaghazi | مرد کاغذی
دو کاج؛ دو داستان بعضی شعرها، فقط یک شعر نیستند، خاطره مشترک یک یا حتی چند نسل هستند که می‌توانند دستمایه گفت‌وگوی آدم‌هایی شوند که برای اولین بار همدیگر را دیده‌اند ولی در سال‌هایی دور در جایی مثل یک شعر، با هم بوده‌اند. از این دست شعرها می‌توان به و با ترانه اشاره کرد و البته به ؛ که شاعر این آخری امروز به رحمت خدا رفت: . محمدجواد محبت در کرمانشاه و در سال ۱۳۲۲ چشم به جهان گشود. کودکی و تحصیلات را در کرمانشاه گذراند و سپس به عنوان معلم در روستاهای قصر شیرین به خدمت مشغول شد. شعرهای او از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۴ در مجلات توفیق، خوشه، روشنفکر، دریچه، تهران مصور و هفته‌نامه مشیر چاپ می‌شد. از سال ۶۲ به گروه مؤلفین کتاب‌های درسی پیوست و آثاری از او در کتاب‌های دوم، سوم، چهارم و پنجم ابتدایی درج شد.   معروف ترین شعر او دو کاج بود که قصه آموزنده دو کاج را روایت می کند. این شعر از نیمه های دهه پنجاه خورشیدی وارد کتاب‌های درسی دوره ابتدایی شد و بعد از سال‌ها، حذف شد و سپس با تغییراتی که شاعر در نیمه دوم شعر داد و فضای آن را امیدبخش کرد، بار دیگر به درس‌های کودکان بازگشت./ عصر ایران Zil.ink/MardeKaghazi | مرد کاغذی
به احترام شاعر خاطرات کودکی، داستان را با هم مرور می‌کنیم: در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روئیدند سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست می‌دیدند یکی از روزهای سرد پاییزی زیر رگبار و تازیانه باد یکی از کاج ها به خود لرزید خم شد و روی دیگری افتاد گفت ای آشنا ببخش مرا خوب در حال من تامل کن ریشه‌هایم ز خاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن کاج همسایه گفت با تندی مردم‌آزار؛ از تو بیزارم دور شو؛ دست از سرم بردار من کجا طاقت تو را دارم؟! بینوا را سپس تکانی داد یار بی‌رحم و بی‌مروت او سیم‌ها پاره گشت و کاج افتاد بر زمین نقش بست قامت او مرکز ارتباط دید آن روز انتقال پیام ممکن نیست گشت عازم گروه پی‌جویی تا ببیند که عیب کار از چیست سیم‌بانان پس از مرمت سیم راه تکرار بر خطر بستند یعنی آن کاج سنگدل را نیز با تبر تکه تکه بشکستند Zil.ink/MardeKaghazi | مرد کاغذی
به احترام شاعر خاطرات کودکی، داستان را با هم مرور می‌کنیم: شعر بازنویسی‌شدهٔ شاعر: در كنار خطوط سیم پیام         خارج از دِه دو كاج روئیدند سالیان دراز رهگذران         آن دو را چون دو دوست می‌دیدند روزی از روزهای پائیزی         زیر رگبار و تازیانه باد یكی از كاج‌ها به خود لرزید         خم شد و روی دیگری افتاد گفت ای آشنا ببخش مرا خوب در حال من تأمل كن ریشه‌هایم ز خاک بیرون است چند روزی مرا تحمل كن 👇👇 كاج همسایه گفت با نرمی         دوستی را نمی‌برم از یاد شاید این اتفاق هم روزی         ناگهان از برای من افتاد مهربانی بگوش باد رسید   باد آرام شد، ملایم شد کاج آسیب دیدهٔ ما هم         کم کَمَک پا گرفت و سالم شد! میوهٔ کاج‌ها فرو می‌ریخت دانه‌ها ریشه می‌زدند آسان ابر باران رساند و چندی بعد دِه ما، نام یافت کاجستان Zil.ink/MardeKaghazi | مرد کاغذی
یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ درخت غنچه برآورد و بلبلان مست‌اند جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند هر بار که سالی نو می‌شود، با حسرت به یاد این حکایت اسرار‌التوحید می‌افتم که می‌گوید: «شیخ ابوسعید یک بار به طوس رسید. مردمان از او استدعای مجلس کردند. اجابت کرد. مکانی بزرگ آماده ساختند و خلق را آگاه کردند. دیگر روز، بامداد، مردم می‌آمدند و می‌نشستند. چون شیخ بیامد و بر منبر شد، مقریان قرآن برخواندند؛ و مردم همچنان می‌آمدند. چندان که جمعی را از بهر نشستن، جای نماند. پس، تا نوآمدگان را مکانی فراهم آید، معرف برخاست و گفت: خدایش بیامرزاد آن کس را، که از آنجا که هست یک گام فراتر آید. ابوسعید گفت: «و صلی اللّه علی محمد و آله اجمعین.» و دست به روی کشید و افزود: هر چه ما خواستیم گفت و جملۀ پیغامبران بگفته‌اند، او بگفت، خدایش بیامرزاد؛ که «هرکس، از آنجا که هست، یک گام فراتر آید.» آنگاه، از منبر فرو آمد؛ و راه خویش کشید و برفت؛ و از آن بیش، هیچ نگفت.» یکی از فلسفه‌های آفرینش و گذشت شب و روز و عمر ما هم، همین کوشش است، برای اینکه اگر نه هر ساعت یا هر روز یا هر هفته یا هر ماه، دست کم هر سال، از آنجا که هستیم، یک گام فراتر آییم. به عبارتی، هر سالمان نسبت به سال پیش، «نو» شود. امید که سال جدید برای همه؛ به‌راستی، سالی نو، همراه با معنویت، تعالی، سلامتی، شادکامی و موفقیت باشد. Zil.ink/MardeKaghazi | مرد کاغذی
به بهانه آغاز ماه مبارک رمضان؛ اندیشۀ روزه‌داران l سه حکایت از تذکرةالاولیای عطّار تذکرةالاولیای یکی از بهترین آثار او و یکی از مهم‌ترین آثار نثر فارسی است که در آن به شرح حال برخی از سرآمدان عرفان اسلامی پرداخته است. به بهانهٔ ، سه حکایت از سه تن از عارفانِ یادشده در این کتاب، را با هم بخوانیم: ۱- خدمت عرفا (ابراهیم ادهم): نقل است که هر روزی به مزدوری رفتی و تا شب کار کردی و هر چه بستدی، در وجه یاران خرج کردی. امّا تا نماز شام بگزاردی و چیزی بخریدی و برِ یاران آمدی شب درشکسته بودی. یک شب یاران گفتند: «او دیر می‌آید. بیایید تا ما نان بخوریم و بخسبیم تا او بعد از این پگاه‌تر آید، او دیر می‌آید و ما را در بند ندارد.» چنان کردند. چون ابراهیم بیامد، ایشان را دید خفته. پنداشت که هیچ نخورده بودند و گرسنه خفته‌اند. در حال، آتش درگیرانید و پاره‌ای آرد آورده بود. خمیر کرد تا ایشان را چیزی سازد تا چون بیدار شوند بخورند تا روز روزه توانند داشت. یاران از خواب درآمدند. او را دیدند، محاسن بر خاک نهاده و در آتش پف پف می‌کرد و آب از چشم او می‌رفت و دود، گرد بر گرد او گرفته. گفتند: «چه می‌کنی؟» گفت: «شما را خفته دیدم. گفتم مگر چیزی نیافته‌اید و گرسنه بخفته‌اید. از جهت شما چیزی می‌سازم تا چون بیدار شوید تناول کنید.» ایشان گفتند: «بنگرید که او با ما در چه اندیشه است و ما با او در چه اندیشه بودیم.» ۲- کوتاهی امل (رابعۀ عدویه) نقل است که یک بار هفت شبانه‌روز به روزه بود و هیچ نخورده بود و به شب، هیچ نخفته بود. همه شب به نماز مشغول بود. گرسنگی از حد بگذشت. کسی به در خانه اندرآمد و کاسه‌ای خوردنی بیاورد. رابعه بستد و برفت تا چراغ بیاورد. چون بازآمد، گربه آن کاسه بریخته بود. گفت بروم و کوزه‌ای بیاورم و روزه بگشایم. چون کوزه بیاورد، چراغ مرده بود. قصد کرد تا در تاریکی آب بازخورد. کوزه از دستش بیفتاد و بشکست. رابعه بنالید و آهی برآورد که بیم بود که نیم خانه بسوزد. گفت: «الهی این چیست که با من بیچاره می‌کنی؟» آوازی شنود که: «هان! اگر می‌خواهی تا نعمت جمله دنیا وقف تو کنم امّا اندوه خویش از دلت وابرم که اندوه و نعمت دنیا هر دو در یک دل جمع نیاید. ای رابعه! تو را مرادی است و ما را مرادی. ما و مراد تو هر دو در یک دل جمع نیاییم.» گفت: «چون این خطاب بشنودم چنان دل از دنیا منقطع گردانیدم و امل کوتاه کردم که سی سال است چنان نماز کردم که هر نمازی که گزاردم چنان دانستم که این واپسین نمازهای من خواهد بود و چنان از خلق سربریده گشتم که چون روز بود از بیم آنکه نباید که کسی مرا از او به خود مشغول کند. گفتم خداوندا! به خودم مشغول گردان تا مرا از تو مشغول نکنند.» ۳- سیری و گرسنگی (سهل تستری) پس به تستر آمدم و قوت خود به آن آوردم که مرا به یک درم جو خریدندی و آس کردندی و نان پختندی. هر شبی به وقت سحر بیک وقیه روزه گشادمی، بی نان‌خورش و بی نمک. این درم مرا یک سال بسنده بودی. پس عزم کردم که هر سه شبانروزی یک بار روزه گشایم. پس به پنج روز رسانیدم. پس به هفت روز بردم. پس به بیست روز رسانیدم. نقل است که گفت به هفتاد روز رسانیده بودم و گفت گاه بودی که در چهل شبانروز، مغزی بادام خوردمی. و گفت چندین سال بیازمودم و در سیری و گرسنگی. در ابتدا، ضعف من از گرسنگی بود و قوت من از سیری. چون روزگار برآمد، قوت من از گرسنگی بود و ضعف من از سیری. آن‌گاه گفتم: «خداوندا سهل را دیده از هر دو بردوز تا سیری در گرسنگی و گرسنگی در سیری از تو بیند.» Zil.ink/MardeKaghazi | مرد کاغذی
علیرضا زاکانی؛ ۱۴۰۱ در تهران چه کرد؟! √ عملیات احداث اولین آزادراه تهران (شهیدشوشتری) و بزرگراه‌های شهید بروجردی و ادامه یادگار امام شروع شد. √ هفت ایستگاه مترو، ۱۲ ورودی دوم ایستگاه‌ها و بزرگ‌ترین پایانه‌ی مترو در غرب آسیا راه‌اندازی و ۱۱ کیلومتر از خطوط ۶ و ۷ توسعه پیدا کرد. √ مطالعات خطوط ۸ تا ۱۱ انجام و قرارداد خط ۱۰ برقرار شد تا از بهار سال ۱۴۰۲ إن‌شاالله حفاری آن شروع شود. √ ۷۰۰ اتوبوس نوسازی و بازسازی شد، ۲۵۰۰ تاکسی نوسازی، ۶۴۰ دستگاه اتوبوس و ۶۵۰ دستگاه ون هم خریداری شد. √ عقد تفاهم برای ساخت ۴۰۰ هزار مسکن و ساخت ۸۰ هزار واحد مسکونی در تهران شروع شد. √ ۹ مرکز یاورشهر برای پذیرش و بازپروری پنج‌هزار معتاد متجاهر افتتاح و ۱۵ هزار زن سرپرست‌خانوار نیز شاغل شدند. √ در این بین ۱۵۰۰ هکتار هم به کمربند سبز تهران اضافه گردید و بوستان‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای جدید ساخته شد. √ تعداد پروانه‌های ساختمانی، نسبت به سال گذشته سه‌هزار عدد افزایش داشته و عمده آن‌ها در مناطق جنوبی و در بافت فرسوده رقم خورده است. √ در خصوص بدهی‌ها هم ۲۶۰۰ میلیارد تومان از بدهی پیمانکاران سال‌های گذشته و هفت هزار میلیارد تومان از بدهی بانکی شهرداری تهران تسویه شد. ✔️ امسال که با نام «مهار تورم و رشد تولید» نام گرفته شاهد تشدید خدمات مدیریت شهری در کلان‌شهر خواهیم بود. إن‌شاالله Zil.ink/MardeKaghazi | مرد کاغذی
چهارشنبه سالگرد شهادت ایشون بود؛ شیخ‌احمد یاسین می‌شناسینشون؟؟ Zil.ink/MardeKaghazi | مرد کاغذی
این نقشهٔ فلسطینه؛ هاشور آبی توسط صهیونیست‌ها اشغال شده کادر سبز سمت چپ، نوار غزه و کادر سبز سمت راست، کرانه باختری هست این دو قسمت همچنان در دست فلسطینی‌ها مونده شیخ‌احمد یاسین بنیان‌گذار جنبش حماس بود حماس گروهی از فلسطینی‌های مسلح است که در نوار غزه مستقر هستند، هیچ‌گونه سازشی با صهیونیست‌ها ندارند و هدفشون نابودی کامل رژیم صهیونیستیه. Zil.ink/MardeKaghazi | مرد کاغذی
شیخ‌احمد جوون که بود بر اثر یه سانحه‌ی ورزشی مشکل جسمی پیدا کرد و تا آخر عمر روی ویلچر می‌نشست. البته مشکل جسمیش مانعی برای وسعت فکرش نبود و به شکل گسترده‌ای دست به کار فرهنگی و تربیت شاگرد در مساجد نوار غزه کرد. نهایتاً سال ۱۳۶۶، یه جنبشی به‌نام «حماس» تشکیل داد؛ حماس یعنی حرکت مقاومت اسلامی Zil.ink/MardeKaghazi | مرد کاغذی
سال ۱۳۷۰ توسط صهیونیست‌ها دستگیر و به حبس ابد محکوم شد، اما شش سال بعد صهیونیست‌ها رو در قبال دو اسیر صهیونیستی آزاد کردن. یک‌سال بعد اومد ایران و با رهبری دیدار کرد. توی همین دیدار گفت: ما حتی از یک وجب خاک فلسطین هم نمی‌گذریم. نهایتاً سال ۱۳۸۳، وقتی داشت با همون ویلچرش از مسجد میومد بیرون، توسط بالگردهای صهیونیستی ترور شد و به شهادت رسید. آقا توی پیام تسلیتشون گفتن: خون شیخ احمد درخت تناور مقاومت اسلامی را آبیاری خواهد کرد و آتش خشم ملت فلسطین را شعله‌ورتر می‌کند. صهیونیست‌ها با این ترور جسمی علیل و نحیف را از ملت فلسطین گرفتند، اما فکر و خطی که شیخ احمد ترسیم کرد را نمی‌توانند از فلسطینی‌ها بگیرند‌. امروز که نوزده سال از شهادت میگذره، ثمره و نتیجهٔ اون کارهای فرهنگی که توی مساجد انجام می‌داد، روشن و نمایان شده؛ گروه محکم و استوار جلوی رشد اسرائیل ایستاده و در خط مقدم جهاد در حال مبارزه با صهیونیست‌هاست. Zil.ink/MardeKaghazi | مرد کاغذی
| داستان ما... حلقه در گوش حبیبیم از نشان ما مپرس خانه بر دوش غریبیم از جهان ما مپرس عشق ما بیش از همه در روضه‌ها گل می‌کند آتش‌افروز جنونیم از جنان ما مپرس با دو چشم پرستاره آسمانی‌تر شویم هیأت ما را ببین از بی‌کران ما مپرس ما به لبیک «أَجيبوا دَاعِیَ الله» آمدیم میهمان روضه‌ایم از میزبان ما مپرس سوز دل در مرثیه میراث اجدادی ماست دود آه ما ببین از دودمان ما مپرس با زبان بی‌زبانی آه ما تسبیح ماست هم‌نوای نوحه‌ایم از همزبان ما مپرس روزه دَقُّ‌الباب، اما روضه فتح باب کرد روضه‌خوانیم از مفاتیح‌الجنان ما مپرس سید اهل قلم با جوهر خون فاش کرد کربلا را سِیر کن، از داستان ما مپرس قطره قطره جمع، جمعه جمعه دریا می‌شویم گریه گریه جمکرانیم از کران ما مپرس سال ما با صحبت صاحب‌زمان تحویل شد با امام عصر هستیم از زمان ما مپرس Zil.ink/MardeKaghazi | مرد کاغذی
📸 دماوند از منظر تالاب مُرِه Zil.ink/MardeKaghazi | مرد کاغذی
شرم می‌کردم دگر در محضرت لب وا کنم باز می‌بینم مجال گفت‌وگو دادی به من! Zil.ink/MardeKaghazi | مرد کاغذی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 «نمیفهمین انقلاب شده!؟ اذان گفتن بازم خوابیدین؟»/ وقتی صدای هم از دست انقلابی‌نماها در می‌آید! این روزها ؛ روی پرده سینماست، با خانواده بروید ببینید و لذت ببرید. Zil.ink/MardeKaghazi | مرد کاغذی