6.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲۸ رجب المرجب سالروز
#خروج_کاروان_امام_حسین_ع_از_مدینه_به_سمت_مکه
ای ساربان آهسته ران، کز دیده دریا میرود
از شهر زهرا نیمهشب، فرزند زهرا میرود
زینب شده محملنشین، با نالههای آتشین
منزل به منزل کو به کو، صحرا به صحرا می رود.
@maref_media
مداحی_آنلاین_قافله_از_راه_میرسه_مهدی_رسولی.mp3
4.1M
🏴بمناسبت #28_رجب سالروز خروج امام حسین(ع) از مدینه به سوی مکه
🚩اباالفضل ماه راه حرم
🚩اباالفضل ای پناه حرم
@maref_media
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
صبح روز چهارشنبه شما بخیر
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه موسی بن جعفر وعلی ابن موسی ومحمد ابن علی و علی بن محمد الهادی علیهم السلام
یا حی یا قیوم
✅عاقبت به خیری(بهترین خواسته و دعا)
🔸حاج آقا قرائتی :
روزی در حرم امام رضا (ع) به صورت اتفاقی در سه جای مختلف حرم سه عالم بزرگ شهر مشهد مرحوم آیه الله میرزا جواد آقای تهرانی و مرحوم آیه الله مروارید و مرحوم آیه الله میرزا علی آقای فلسفی را دیدم از هر سه بدون اینکه از یکدیگر اطلاع داشته باشند یک سوال را پرسیدم.
اگر یک دعای مستجاب داشته باشید از خدا چه می خواهید؟
هر سه پاسخ دادند:
عاقبت به خیری!
قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : لاَ يَزَالُ اَلْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ اَلْعَاقِبَةِ لاَ يَتَيَقَّنُ اَلْوُصُولَ إِلَى رِضْوَانِ اَللَّهِ حَتَّى يَكُونَ وَقْتُ نَزْعِ رُوحِهِ وَ ظُهُورِ مَلَكِ اَلْمَوْتِ لَهُ .
📚بحار الانوار ج ۶۸ ص ۳۶۶
رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله فرمود: مؤمن هميشه از سوء عاقبت خائف و بيمناك است و به رسيدن به رضوان الهى و خشنودى حق يقين و اطمينان ندارد تا آن هنگام كه قبض روح مىشود و ملك الموت در كنارش حاضر ميگردد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
@maref_media
سه خطای بزرگ هستی:
۱-ابلیس از روی تکبر از فرمان خدا سرپیچی کرد و رانده شد
۲-آدم همه نعمتی داشت اما از میوه ممنوعه خورد و همه چیزرا از دست داد
۳-قابیل برادرش راکشت تا دارائیش را غصب کنه و منفور عالم شد
✍نتیجه:
مغرور باشی رانده میشی
طمع کنی همه چیزتو از دست میدی
حسود باشی منفور عالم میشی
@maref_media
📚داستانی زیبا🪷:
بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می رفت و می نشست و به آب نگاه می کرد و با گل های کنار رودخانه خانه می ساخت . یک بار در حال انجام این کار صدای پایی شنید دید همسر خلیفه هست از بهلول پرسید چه می کنی ؟ او با لحنی جدی گفت بهشت می سازم همسر خلیفه که می دانست بهلول شوخی می کند گفت آنرا می فروشی ؟ جواب داد به صد دینار می فروشم . بهلول صد دینار را گرفت و گفت این بهشت مال تو و به طرف شهر رفت بین راه به هر فقیری می رسید یک سکه به او می داد وقتی همه دینارها را صدقه داد با خیال راحت به خانه بازگشت .
همان شب همسر خلیفه در خواب دید وارد باغ بزرگ و زیبایی شده در آنجا یک ورق طلایی رنگ به او دادند و گفتند این همان قباله بهشتی است که از بهلول خریده ای . او بعد از بیدار شدن در حالی که خیلی خوشحال بود ماجرا را برای همسرش تعریف کرد . مشتاق شد تا او هم یکی از همان بهشت ها را از بهلول بخرد اما بهلول به هیچ قیمتی حاضر به فروش نشد . وقتی با ناراحتی علتش را از بهلول پرسید او جواب داد :
همسر شما آن بهشت را ندیده خرید اما تو می دانی و می خواهی بخری من به تو نمی فروشم ...
@maref_media