#مولایمن
🍁پاییــــز و غمِ هجـــرِ تو افـزون شده برگرد
چون بـرگِ خـزان دیده دلم خون شده برگرد
🍁لیــــلای پریشــان شده در قـامت این باغ
حـــالات رُخم چون رخ مــجنون شده برگرد...
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
@MarefatEmam🍂🍁
#صبحتبخیرمولایمن
دیدمبخوابدوشڪہماهےبرآمدے
کزعڪسِرویاوشبِهجرانسرآمدے
تعبیررفتیارِسفرکردهمیرسد..
ایکاشهرچهزودترازدر،درآمدی
"حافظشیرازے"
🏝دلم تنگ است...
هلاڪ یڪ دیدار...
عطشناڪ یڪ لبخند...
بیقرار یڪ صوت دلانگیز...
نمیشود این جان خستہ را با پایان
این انتظارِ طولانے،آرام ڪنے؟...
نمےشود این چشمان بہ راه مانده را
بہ جمال زهرایےات روشن ڪنے؟...
تو آن عزیزترین عزیز مصر وجودے
و من آن فقیرترین و بینواترین مشتاقِ
منتظر...🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#روزتونمهدوی
@MarefatEmam🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙حجت الاسلام راجی
🔸چگونه عشقمان را به #امام_زمان اثبات کنیم؟
👌بسیار زیباست
👈حتما ببینید و نشر دهید.
@MarefatEmam🍂🍁
انتظار یعنی اینکه ببینی
در جایگاهی که هستی
با توانایی هایی که داری
چه کاری از دستت برمی آید
تا برای امام زمان(عجل الله فرجه) انجام بدهی؛
انتظار توقف نیست حرکتی رو به جلوست...
#امام_زمان
@MarefatEmam🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_مهدوی
با این روایت خودت رو محک بزن!!!
به خودت چه نمره ای میدی؟!
@MarefatEmam🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙شهید ردانی پور
🔸فقط بگیم آقا بیا کافیه⁉️
ما باید فداکاریمان را در راه اسلام بیشتر بکنیم تا امام زمان عجل الله فرجه ظهور بکنند...
@MarefatEmam🍂🍁
♨️ما صاحب داریم...! متاسفانه شما به او اعتماد ندارید!
🔸در یکی از ماهها جهت پرداخت شهریه پولی نرسیده بود، آقاسیدعلی (فرزند مرحوم آیت الله شاهرودی از مراجع تقلید گذشته که مسئول امور مالی بیت بود) مضطرب و نگران نزد پدر میآید و عرض میکند:
روز آخر ماه است، به نانوایان و داروخانهها بدهکاریم، اول ماه هم باید شهریه بدهیم، پول کافی هم در اختیار نداریم!
آیتالله شاهرودی توجهی به این گفتار نمیکنند و میفرمایند: «خود #امام_زمان (عجل الله) این مسئله را حل می کنند چرا من غصهاش را بخورم؟!»
بعد فرمودند:« کم اعتقادها عجله نکنید!»
🔸پس از آنکه پاسی از شب گذشت و مرحوم شاهرودی بعد از صرف شام آماده استراحت بودند، ناگهان صدای کوبه درب منزل بلند شد، درب را باز کردند، پیرمردی با زبان محلی میگوید:
با سید کار دارم، به او میگویند: اکنون وقت ملاقات نیست بروید صبح تشریف بیاورید اما پیرمرد بسیار اصرار میکند تا اینکه آقا متوجه میشوند و صدا میکنند، بگذارید بیاید!
پیرمرد وارد میشود و دست آقا را میبوسد و چهارده هزار دینار به ایشان تقدیم میکند و میرود.
آنگاه آیتالله شاهرودی رو به فرزندان خود کردند و گفتند: «ای کم عقیدهها ما صاحب داریم، ولی متأسفانه شما به او اعتماد ندارید، حالا پولها را بردارید و درب منزل مقسمین و طلب کارها ببرید.»
📚مردان علم در دنیای عمل
@MarefatEmam🍂🍁