eitaa logo
💎 یک جرعه معرفت 💎
111 دنبال‌کننده
690 عکس
52 ویدیو
17 فایل
🤲 یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلّب‌َ القُلوب ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ 🤲 🌐 کانال دیگر معراج با نماز: @Meraj_ba_Namaz ✍ نظرات: @Labbayk_Mahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ ۱ 🤒 مردی آهنگر که عمیقا به خدا عشق می ورزید، به بیماری سخت و رنج های بسیاری دچار بود. 😏 روزی یکی از آشنایان که اعتقادی به خدا نداشت، از او پرسید: چگونه می توانی به خدایی ایمان داشته باشی که رنج و بیماری نصیبت می کند؟! 🗡 مرد آهنگر به نرمی پاسخ داد: هنگامی که می خواهم ابزاری بسازم، یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم. سپس آن را روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دل خواهم در آید. 🕳 اگر به صورت دلخواهم درآمد، می فهمم که می توانم وسیله ای مفید از آن بسازم، وگرنه آن را درون انبار آهن های قراضه پرتاب می کنم. 🙏 این نشانه موجب شده است که پیوسته به درگاه خداوند دعا کنم: خدایا! مرا در کوره ی رنج ها بگذار، اما مرا درون توده ی قراضه ها میفکن! ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ✴️ (ع) در توصیف یاران حضرت مهدی (عج) فرمودند: آنها کسانی هستند که دل هایشان مثل پاره های آهن، محکم است. ذره ای شک درباره خدا به دل هایشان راه ندارد. از سنگ، سرسخت تر و استوارترند. انگار دل هایشان مشعلی از نور است. 🏷 بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۰۷ 🆔 @Marefate_Mahdavi
☀️ #سبک_زندگی_مهدوی ۲ ❓ جوانی نزد عالمی آمد و از او پرسيد: من جوان هستم اما نمی توانم خود را از نگاه كردن به دختران منع كنم، چاره ام چيست؟ 🍶 عالم كوزه‌ای پر از شير به او داد و به او توصيه كرد كه كوزه را به سلامت به جای معينی ببرد و هيچ چيز از كوزه نريزد! 🚶به يكی از شاگردانش هم گفت او را همراهی كند و اگر شير را ريخت جلوی همه‌ی مردم او را كتک بزند. جوان نيز شير را به سلامت به مقصد رساند و هيچ چيز از آن نريخت. 👀 وقتی عالم از او پرسيد چند دختر را در سر راهت ديدی؟ 😕 جوان جواب داد: هيچ، فقط به فكر آن بودم كه شير را نريزم كه مبادا در جلوی مردم كتک بخورم و در نزد مردم خوار و خفيف شوم. 👌 عالم هم گفت: حكايت انسان مؤمن هم همین است. مومن هميشه خداوند را ناظر بر كارهايش می بيند و از حساب روز قيامت و بی‌آبرویی در مقابل مردم در صحرای محشر و عذاب جهنم بیم دارد. ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ✴️ #امام_علی (ع): پرهیز از نگاه ناروا، برترین پرهیزکاری است. ‌🏷 غررالحکم، حدیث ۵۵۴۲ 🆔 @Marefate_Mahdavi
☀️ #سبک_زندگی_مهدوی ۳ 😷 پسر جوانی بیمار شد. اشتهای او کور شد و معده‌اش او را از خوردن هر چیزی معذور داشت. 🍯 حکیم به او عسل تجویز کرد. جوان می‌ترسید با خوردن عسل دچار دل‌ درد شود و نمی‌خورد. حکیم گفت: بخور و نترس که من کنار تو هستم. جوان خورد و بدون هیچ دردی، معده‌اش عسل را پذیرفت. 👳 حکیم گفت: می‌دانی چرا عسل را معده تو قبول کرد و پس نزد و زود هضم شد؟ جوان گفت: نه! حکیم گفت: عسل تنها خوراکی در جهان طبیعت است که قبل از هضم کردن تو، یک‌بار در معده زنبور هضم شده است. 👌 پس بدان که عسل، غذای معده توست و سخن غذای روح توست. اگر می‌خواهی حرف تو را بپذیرند و پس نزنند و زود هضم شود، سعی کن قبل سخن گفتن، سخنان خود را مانند زنبور که عسل را در معده‌اش هضم می‌کند، تو نیز در مغزت سبک سنگین و هضم کنی، سپس بر زبان بیاوری! ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ✴️ #امام_علی (ع): زبان، درنده اى است كه اگر رهايش كنى می گزد! 🏷 نهج البلاغه، حکمت ۶۰ 🆔 @Marefate_Mahdavi
☀️ #سبک_زندگی_مهدوی ۴ 🏢 زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبا‌ب ‌کشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه ‌اش درحال آویزان کردن لباس های شسته است. به شوهرش گفت: لباس ها چندان تمیز نیست، انگار نمی داند چطور لباس بشوید! احتمالا باید پودر لباس‌شویی بهتری بخرد. همسرش نگاهی کرد، اما چیزی نگفت. 😕 هربار که زن همسایه لباس‌های شسته‌اش را برای خشک شدن آویزان می‌کرد زن جوان همان حرف را تکرار می‌ کرد، تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباس‌های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: یاد گرفته چطور لباس بشوید، مانده‌ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده! 😏 مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره‌هایمان را تمیز کردم! ⬅️ زندگی هم همین طور است. وقتی که رفتار دیگران را مشاهده می‌کنیم، آنچه می‌بینیم به درجه شفافیت پنجره‌ای که از آن مشغول نگاه کردن هستیم، بستگی دارد. 👌 قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از چه زاویه ای در حال نگاه کردن هستیم. به‌ جای قضاوت کردن شاید لازم است قبلا چشمان خود را تمیز کنیم. ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ✴️ #امام_علی (ع): اگر بندگان وقتی چیزی را نمی دانستند (از اظهار نظر یا انجام آن چیز) باز می ایستادند، کافر و گمراه نمی شدند. 🏷 غررالحکم، حدیث ۷۵۸۲ 🆔 @Marefate_Mahdavi
☀️ ۵ 🚕 روزی من با تاکسی عازم فرودگاه بودم. ما داشتیم در خط عبوری صحیح رانندگی می کردیم که ناگهان یک ماشین درست در جلوی ما از محل پارک خود بیرون پرید. راننده تاکسی، محکم ترمز گرفت. ماشین سر خورد، و دقیقا به فاصله چند سانتیمتری از ماشین دیگر متوقف شد! 🗣 راننده ماشین دیگر سرش را ناگهان بیرون آورد و شروع کرد به فریاد زدن به طرف ما. راننده تاکسی فقط لبخند زد و برای آن شخص دست تکان داد. منظورم این است که او واقعا دوستانه برخورد کرد. 😲 با تعجب از او پرسیدم: چرا شما این رفتار را کردید؟ آن شخص نزدیک بود ماشین تان را از بین ببرد و ما را به بیمارستان بفرستد! در آن هنگام بود که راننده تاکسی درسی را به من آموخت که هرگز فراموش نمی کنم: «قانون کامیون حمل زباله» 👈 او توضیح داد که بسیاری از افراد مانند کامیون های حمل زباله هستند. آن ها سرشار از: آشغال، ناکامی، خشم و ناامیدی، در اطراف می گردند. وقتی آشغال در اعماق وجودشان تلنبار می شود، آن ها به جایی احتیاج دارند تا آن را تخلیه کنند و گاهی اوقات روی شما خالی می کنند. به خودتان نگیرید. فقط لبخند بزنید، دست تکان بدهید، برایشان آرزوی خیر بکنید، و بروید. آشغال های آن ها را نگیرید تا به افراد دیگر ی در سر کار، در منزل، یا در خیابان پخش کنید. ✅ افراد موفق اجازه نمی دهند که کامیون های آشغال روزشان را خراب کنند و باعث ناراحتی آن ها شوند. زندگی خیلی کوتاه تر از آن است که صبح با تأسف از خواب برخیزید، از این رو افرادی را که با شما خوب رفتار می کنند دوست داشته باشید. برای آن هایی که رفتار مناسبی ندارند دعا کنید. زندگی ده درصد چیزی است که شما می سازید و نود درصد نحوه برداشت شماست. ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ✴️ (ع): هركس به تو بى احترامى كرد، خودت را در مرتبه او قرار مده! 🏷 ميزان الحكمه جلد ۱۰، صفحه ۱۶۴ 🆔 @Marefate_Mahdavi
☀️ #سبک_زندگی_مهدوی ۶ 🖼 روزگاری حاکمی اعلام کرد به هنرمندی که بتواند آرامش را در یک تابلو نقاشی به تصویر کشد، جایزه ای نفیس خواهد داد. بسیاری از هنرمندان در این مسابقه شرکت کردند، حاکم همه تابلو های نقاشی را نگاه کرد و از میان آن ها دو تابلو را پسندید و تصمیم گرفت یکی را انتخاب کند. 1⃣ اولی نقاشی یک دریاچه آرام بود، دریاچه مانند آینه ای، تصویر کوه های اطرافش را نمایان می ساخت، بالای دریاچه آسمانی آبی با ابرهای زیبا و سفید بود، هر کس این نقاشی را می دید حتما آرامش را در آن می یافت. 2⃣ در دومی کوه هایی بود ناهموار و پر صخره، آسمان پر از ابر های تیره، باران می بارید و رعد و برق می زد، از کنار کوه آبشاری به پایین می ریخت، در این نقاشی اصلا آرامش دیده نمی شد. 🐦 اما حاکم با دقت نگاه کرد و پشت آبشار بوته ای کوچک دید که در شکاف سنگی روییده بود. در آن بوته، پرنده ای لانه کرده بود و در کنار آن آبشار خروشان و عصبانی، پرنده ای در لانه ای با آرامش نشسته بود. ✅ حاکم، نقاشی دوم را انتخاب کرد و گفت: آرامش به معنای آن نیست که صدایی نباشد، مشکلی وجود نداشته باشد، یا کار سختی پیش رو نباشد، آرامش یعنی: در میان صدا، مشکل و کار سخت، دلی آرام وجود داشته باشد. ❇️ و اینجاست که یاد وعده اش می افتم که چه زیبا فرموده: ✨ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ✨ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ✴️ #امام_علی (ع): ياد خدا عقل را آرامش مى دهد، دل را روشن مى كند و رحمت او را فرود مى آورد. 🏷 تصنیف غررالحکم، صفحه ۱۸۹ 🆔 @Marefate_Mahdavi
☀️ #سبک_زندگی_مهدوی ۷ 🐍 شبی، ﻣﺎﺭ ﺑﺰﺭگی ﺑﺮﺍی ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻛﺎﻥ ﻧﺠﺎﺭی می شوﺩ. در حال گشت زدن، ناگهان ﺑﺪﻧﺶ ﺑﻪ ﺍﺭﻩ ﮔﻴﺮ می کند ﻭ کمی ﺯخمی می شود. 😡 ﻣﺎﺭ خیلی ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ می شود ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺍﺭﻩ ﺭﺍ ﮔﺎﺯ می گیرد ﻛﻪ این کار، ﺳﺒﺐ ﺧﻮﻧﺮﻳﺰی ﺩﻭﺭ ﺩﻫﺎﻧﺶ می شود، ﺍﻭ نمی فهمد ﻛﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎقی ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺭﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ می کند عصبانی می شود. 😬 ﺗﺼﻤﻴﻢ می گیرد ﺑﺮﺍی ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺩﻓﺎﻉ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﺮﭼﻪ ﺷﺪﻳﺪﺗﺮ ﺣﻤﻠﻪ کند. پس ﺑﺪﻧﺶ ﺭﺍ دور اره می ﭘﻴﭽﺎﻧﺪ ﻭ ﻓﺸﺎﺭ می دهد. 😲 صبح که ﻧﺠﺎﺭ می آید، به جای ﺍﺭﻩ ی روی میز، ﻻﺷﻪ ی ﻣﺎﺭی ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺯﺧﻢ ﺁﻟﻮﺩ را می بیند ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ به خاطر بی فکری ﻭ ﺧﺸﻢ ﺯﻳﺎﺩ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ⬅️ ﺍﺣﻴﺎﻧﺎ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺧﺸﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﻧﺠﺎﻧﻴﻢ، ﺑﻌﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ می شویم که ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻧﺠﺎﻧﺪﻩ ﺍﻳﻢ ﻭ اصولا ﻣﻮقعی ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺩﺭک می کنیم ﻛﻪ ﺩﻳﺮ ﺷﺪﻩ است. 👌 ﺯﻧﺪگی ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺣﺘﻴﺎﺝ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﭼﺸﻢ ﭘﻮشی ﻛﻨﻴﻢ: ﺍﺯ بعضی ﺍﺗﻔﺎق ها، ﺁﺩم ها، ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎ، ﮔﻔﺘﺎﺭﻫﺎ ... پس، ﭼﺸﻢ ﭘﻮشی ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﻭ به جا را به ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻳﺎﺩ ﺩﻫﻴﻢ، ﭼﻮﻥ زندگی کوتاه تر از آن است که بخواهیم در هر مساله ای ﺭﻭﺑﺮﻭی وقایع ﺑﺎیستیم ﻭ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ کنیم. ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ✴️ #امام_علی (ع): بدترین دشمن آدمى، خشم و شهوت اوست، پس هر كه آن دو را در اختیار بگیرد، مقامش بالا می رود و به هدفش برسد. 🏷 میزان الحکمه، ج ۸، ص ۴۴۷ 🆔 @Marefate_Mahdavi
☀️ #سبک_زندگی_مهدوی ۸ ⛴ زن و شوهری با کشتی به مسافرت رفتند. کشتی چند روز را آرام در حرکت بود که ناگهان طوفانی آمد و موج های هولناکی به راه انداخت. ترس همگان را فرا گرفت و ناخدا می گفت که همه در خطرند و نجات از این گرفتاری نیاز به معجزه خداوندی دارد. 😬 زن نتوانست اعصاب خود را کنترل کند و بر سر شوهرش داد زد، اما با آرامش شوهر مواجه شد، پس بیشتر اعصابش خورد شد و او را به سردی و بیخیالی متهم کرد. 😯 ناگهان شوهر با چشمان و روی درهم کشیده به زنش نگریست، خنجری بیرون آورد و بر سینه زن گذاشت و با کمال جدیت گفت: آیا از خنجر می ترسی؟ گفت: نه شوهر گفت: چرا؟ زن گفت: چون خنجر در دست کسی است که به او اطمینان دارم و دوستش دارم. 😊 شوهر تبسمی زد و گفت: حالت من نیز مانند توست. این امواج هولناک را در دستان کسی می بینم که به او اطمینان دارم و دوستش دارم! ✅ آری! زمانی که امواج زندگی تو را خسته و ملول کرد و طوفان زندگی تو را فرا گرفت و همه چیز را علیه خود دیدی نترس! زیرا خدایت تو را دوست دارد و اوست که بر همه طوفان های زندگیت توانا و چیره است. ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ✴️ #امام_علی (ع): هرکه اطمینان داشته باشد که آنچه خدا برایش مقدر کرده است، به او می رسد دلش آرام می گیرد. 🏷 غرر الحکم، ۸۷۶۳ 🆔 @Marefate_Mahdavi
☀️ #سبک_زندگی_مهدوی ۹ 🌱 استادی با شاگرد خود از میان جنگلی می گذشت. استاد به شاگرد جوان دستور داد نهال نورسته و تازه بار آمده ای را از میان زمین برکند. جوان دست انداخت و با اندکی تلاش آن را از ریشه خارج کرد. 🌲 پس از چند قدمی که گذشتند، به درخت بزرگی رسیدند که شاخه های فراوان داشت. استاد گفت: این درخت را هم از جای بر کن. جوان هرچه کوشید، نتوانست. 👌 استاد گفت: بدان که تخم زشتی هایی همچون کینه، حسد و هر گناه دیگر، هنگامی که در دل اثر گذاشت، مانند آن نهال نورسته است که با کمی زحمت می توانی ریشه آن را در خود برکنی ولی اگر آن را واگذاری و بزرگ و محکم شود و همچون آن درخت در اعماق روحت ریشه کند، شاید هرگز نتوانی آن را برکنی و از خود دورش سازی. ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ✴️ #امام_صادق (ع): به یقین، شیعیان ما آنانند که دل هایشان از هر نوع فریب کاری، کینه و دشمنی پاک و سالم باشد. 🏷 بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۱۵۶ 🆔 @Marefate_Mahdavi
☀️ ۱۰ 👨‍🎨 نقاش مشهوری در حال اتمام نقاشی اش بود. آن نقاشی به طور باورنکردنی زیبا بود و می بایست در مراسم ازدواج شاهزاده خانمی نمایش داده می شد. نقاش غرق هیجان ناشی از نقاشی اش بود و در حالی که کار خود را تحسین می کرد، ناخودآگاه چند قدم به طرف عقب رفت. نقاش هنگام عقب رفتن پشت سرش را نگاه نکرد و متوجه نشد که یک قدم با لبه پرتگاه ساختمان بلندش فاصله دارد. 🤦‍♂ شخصی متوجه قضیه شد و می خواست فریاد بزند، اما ممکن بود نقاش بر حسب ترس غافلگیر شود و یک قدم به عقب برود و نابود شود. مرد مردد مانده بود که چه کند، ناگهان فکری به ذهنش خطور کرد. پس به سرعت قلمویی برداشت و روی آن نقاشی زیبا را خط خطی کرد. 😠 نقاش که این صحنه را دید با سرعت و عصبانیت تمام جلو آمد تا آن مرد را بزند. اما آن مرد تمام جریانی که شاهدش بود را برایش تعریف کرد و به او گفت که چگونه در حال سقوط بود. ✅ به راستی که ما گاهی آینده مان را بسیار زیبا ترسیم می کنیم، اما گویا خالق هستی می بیند چه خطری در مقابل ماست و نقاشی زیبای ما را خراب می کند. گاهی اوقات از آنچه زندگی بر سرمان آورده ناراحت می شویم. 👌 اما یک مطلب را هرگز فراموش نکنیم: خالق هستی هم رحمن است و هم رحیم و متناسب با عملکرد افراد و قوانین الهی اش، اتفاقاتی را برای بندگانش رقم می زند. اتفاقاتی که شاید در آن لحظه متوجه نفعش نشویم یا شاید حتی در این دنیا هم متوجه خیر آن نشویم و در سرای باقی، نتیجه اش را نظاره گر باشیم. پس: به تدبیر مهربان پروردگارمان اعتماد کنیم و به حکمتش دل بسپاریم. ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ✴️ (ع): خدای عزوجل می فرماید: بنده مومنم را به هر سو بگردانم برایش خیر است، پس باید به قضاء من راضی باشد و بر بلای من صبر کند و نعمت هایم را سپاس گزارد تا او را ای محمد در زمره صدیقین نزد خود ثبت کنم. 🏷 اصول کافی، کتاب ایمان و کفر، باب راضی بودن به قضاء خدا 🆔 @Marefate_Mahdavi
☀️ #سبک_زندگی_مهدوی ۱۱ ❓ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: به نظر ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؟ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ: ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ. ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ. ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭘﻮﺳﺖ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ سفید... ⬅️ ﺩﺭ همین حین ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ بیرون ﺁﻭﺭﺩ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻟﻮﮐﺲ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ. ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﯾﺨﺖ و ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻫﺮ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺁﺑﯽ ﮔﻮﺍﺭﺍ، ﺷﻤﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ 👈 ﻫﻤﮕﯽ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺭﺍ! ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ: ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﺪ؟ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖِ ﺩﺭﻭﻥ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﯿﺪ، ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ. ✅ حکایت ما آدم ها هم همینه. کسانی که درون ما را می بینند برای ما کافی هستند. برای کسانی که از روی ظاهر ما قضاوت می کنند حرفی نداریم، همان بیرون بمانند، برایشان کافی ست. ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ✴️ #امام_باقر (ع): كسى كه وضع ظاهرش بهتر از حال باطنش باشد ترازوى اعمالش سبک است. 🏷 تحف العقول، صفحه ۲۷۵ 🆔 @Marefate_Mahdavi
☀️ #سبک_زندگی_مهدوی ۱۲ 😑 پسر کوچکی برای مادربزرگش توضیح می داد که چگونه همه چیز ایراد دارد: مدرسه، خانواده، دوستان و… ❓مادربزرگ که مشغول پختن کیک بود، از پسرک پرسید که کیک دوست دارد؟ و پسر کوچولو هم بلافاصله گفت: اوهوم، معلومه که دوست دارم. ـ روغن چطور؟ ـ نه! - تخم مرغ چطور؟ - نه، مادر بزرگ! - آرد چی؟ از آرد خوشت می آید؟ جوش شیرین چطور؟ - نه مادربزرگ! حالم از همه شون بهم می خوره! 🎂 مادربزرگ لبخندی زد و گفت: بله، همه این چیزها به تنهایی بد به نظر می رسند، اما وقتی به درستی با هم مخلوط شوند، یک کیک خوشمزه درست می شود. 👈 خداوند هم به همین ترتیب عمل می کند، خیلی از اوقات تعجب می کنیم که چرا خداوند باید بگذارد ما چنین دوران سختی را بگذرانیم، اما او می داند که وقتی همه این سختی ها را به درستی در کنار هم قرار دهد، نتیجه اش خوب می شود. 👌 پس ما باید به او که یگانه کارگردان جهان هستی ست اعتماد کنیم، و باور داشته باشیم که در نهایت همه پیشامدها با هم به نتیجه ای فوق العاده می رسند. ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ✴️ #امام_جواد (ع): اعتمادِ به خداوند متعال، بهاى هر چيز گرانى است و نردبان رسيدن به هر بلندايى. 🏷 ميزان الحكمه، ج ۱۳، ص ۴۵۹ 🆔 @Marefate_Mahdavi
‍☀️ ۱۳ 🎈 دانشجویی می گفت: یک روز استاد دانشگاه به هر کدام از دانشجویان کلاس یک بادکنک باد شده و یک سوزن داد و گفت یک دقیقه به شما فرصت می دهم، هرکس بعد از یک دقیقه بادکنکش را سالم تحویل داد برنده است. ✌️ مسابقه پر هیجان شر وع شد. هرکس تلاش می کرد بادکنک دیگری را بترکاند تا خودش پیروز میدان شود، در نهایت بعد از یک دقیقه، من و چهار نفر دیگر با بادکنک سالم برنده شدیم. 😳 سپس استاد رو به دانشجویان کرد و گفت: من همین مسابقه را در کلاس دیگری برپا کردم و همه ی کلاس برنده شدند، زیرا هیچ کس بادکنک دیگری را نترکاند. چرا که قرار بود، هرکس بعد از یک دقیقه بادکنکش سالم ماند برنده باشد، که این چنین هم شد! 👌 در زندگی، ما انسان ها رقیب یکدیگر نیستیم و قرار نیست همیشه کسی برنده باشد و دیگری بازنده. 👈 قرار نیست خوشبختی خود را با تخریب دیگران تضمین کنیم. می توانیم با هم و در کنار هم برای خوشبختی و تعالی خود و یکدیگر تلاش کنیم، با هم کار کنیم، با هم شاد باشیم، با هم رانندگی کنیم، با هم… با هم… پس چرا بادکنک دیگری را بترکانیم؟! ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ✴️ (ع): تا جايى كه توانايى بر كار خوب داريد، خوبى كنيد؛ زيرا خوبى، [آدمى را] از مهلكه ها و مرگ هاى ناگوار نگه مى دارد. 🏷 ميزان الحكمه ج ۷، ص ۲۹۹ 🆔 @Marefate_Mahdavi
☀️ #سبک_زندگی_مهدوی ۱۴ 🎊 مجلس عروسی یکی از بزرگان بود و فردی را نیز دعوت کرده بودند. وقتی می خواست وارد شود، در مقابل او دو درب وجود داشت با اعلانی بدین مضمون: از این درب عروس و داماد وارد می شوند و از درب دیگر دعوت شدگان. آن شخص از درب دعوت شدگان وارد شد. 🚪در آنجا نیز دو درب وجود داشت و اعلانی دیگر: از این درب دعوت شدگانی وارد می شوند که هدیه آورده اند و از درب دیگر دعوت شدگانی که هدیه نیاورده اند. 😔 آن شخص، چون هدیه ای نداشت و به قصد عرض تبریک به مجلس آمده بود، از درب دومی وارد شد. اما ناگهان خود را در کوچه دید، همان جایی که وارد شده بود! 👈 این داستان، حکایت زندگی بعضی از ماست. کسانی را به زندگی مان دعوت می کنیم (رابطه هایی را آغاز می کنیم) اما وقتی متوجه می شویم چیزی از آن ها عایدمان نمی شود، رابطه را قطع و افراد را به حال خودشان رها می کنیم. 💔 گاهی روابط عاطفی ما چیزی بیشتر از الگوی حاکم بر مناسبات تجاری و اقتصادی نیست. اگر محبتی می کنیم توقع جبران داریم، دوست داشتن های ما قید و شرط و تبصره دارد، حساب و کتاب دارد. اگر کسی را دوست داریم به خاطر این است که لیوان نیازمان پر شود، اگر رابطه ای سودآور نباشد آن را ادامه نمی دهیم. چه ستمگر است آنکه از جیبش به تو می بخشد، تا از قلب تو چیزی بگیرد. ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ✴️ #امام_علی (ع): كسى كه تو را براى دارايى ات احترام كند، در هنگام نا داريت تو را خوار شمارد. 🏷 ميزان الحكمه، ج ۸، ص ۵۳۲ 🆔 @Marefate_Mahdavi
☀️ #سبک_زندگی_مهدوی ۱۵ 🍏 ﺧﻮﺍﺟﻪ ﺍﻯ ﻏﻼﻣﺶ ﺭﺍ ﻣﻴﻮﻩ ﺍﻯ ﺩﺍﺩ. ﻏﻼﻡ ﻣﻴﻮﻩ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺭﻏﺒﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻰ ﺧﻮﺭﺩ. ﺧﻮﺍﺟﻪ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻏﻼﻡ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﻭ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻛﺎش ﻧﻴﻤﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻴﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﺧﻮﺭﺩﻡ. ﺑﺪﻳﻦ ﺭﻏﺒﺖ ﻭ ﺧﻮﺷﻰ ﻛﻪ ﻏﻼﻡ ﻣﻴﻮﻩ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺧﻮﺭﺩ، ﺑﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﻭ ﻣﺮﻏﻮﺏ ﺑﺎﺷﺪ. 😖 ﭘﺲ ﺑﻪ ﻏﻼﻡ ﮔﻔﺖ: یک ﻧﻴﻤﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﻩ ﻛﻪ ﺑﺲ ﺧﻮﺵ ﻣﻰ ﺧﻮﺭﻯ. ﻏﻼﻡ ﻧﻴﻤﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻴﻮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺟﻪ ﺩﺍﺩ؛ ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺍﺟﻪ ﻗﺪﺭﻯ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻴﻮﻩ ﺧﻮﺭﺩ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺗﻠﺦ ﻳﺎﻓﺖ. ﺭﻭﻯ ﺩﺭﻫﻢ ﻛﺸﻴﺪ ﻭ ﻏﻼﻡ ﺭﺍ ﻋﺘﺎﺏ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻴﻮﻩ ﺍﻯ ﺭﺍ ﺑﺪﻳﻦ ﺗﻠﺨﻰ، ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺵ ﻣﻰ ﺧﻮﺭﻯ؟! 😊 ﻏﻼﻡ ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﺧﻮﺍﺟﻪ! ﺑﺲ ﻣﻴﻮﻩ ﯼ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ. ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻛﻪ ﻣﻴﻮﻩ ﺍﻯ ﺗﻠﺦ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺭﻭﻯ ﺩﺭﻫﻢ ﻛﺸﻢ ﻭ ﺑﺎﺯ ﭘﺲ ﺩﻫﻢ ﻛﻪ ﺷﺮﻁ ﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺩﻯ ﻭ ﺑﻨﺪﮔﻰ ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ. ﺻﺒﺮ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺗﻠﺨﻰ ﺍﻧﺪک، ﺳﭙﺎﺱ ﺷﻴﺮﻳﻨﻰ ﻫﺎﻯ ﺑﺴﻴﺎﺭﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﻳﺪ. 🙏 ﺧﺪﺍﻳﺎ! ﻣﺮﺍ ﺑﺮ تلخی های ﺯندگی ﺻﺒﻮﺭ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺷﻴﺮینی ها ﺑﻪ ﻣﻦ ﻋﻄﺎ ﻛﺮﺩی. ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ✴️ #امام_صادق (ع): مؤمن بر صبر در برابر سختی‌ها سرشته شده است. 🏷 مشکات الانوار 🆔 @Marefate_Mahdavi
‍☀️ ۱۶ 😬 ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻛﺸﺖ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺑﺰ ﭼﺎﻻک ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﻮی ﺁﺏ ﺑﭙﺮﺩ، ﻧﺸﺪ ﻛﻪ ﻧﺸﺪ. ﺍﻭ می ﺩﺍﻧﺴﺖ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﺍﻳﻦ ﺑﺰ ﺍﺯ ﺟﻮی ﺁﺏ ﻫﻤﺎﻥ ﻭ ﭘﺮﻳﺪﻥ یک ﮔﻠﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻭ ﺑﺰ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻥ ﻫﻤﺎﻥ. 🗣 ﻋﺮﺽ ﺟﻮی ﺁﺏ ﻗﺪﺭی ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﺣﻴﻮﺍنی ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﮕﺬﺭﺩ. ﻧﻪ ﭼﻮبی ﻛﻪ ﺑﺮ ﺗﻦ ﻭ ﺑﺪﻧﺶ می زد ﺳﻮﺩی ﺑﺨﺸﻴﺪ ﻭ ﻧﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩﻫﺎی ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﺨﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ. 🏝 ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﻳﺪﻩﺍی ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ می ﮔﺬﺷﺖ، ﻭقتی ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﭘﻴﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﭼﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ می ﺩﺍﻧﻢ. ﺁﻧﮕﺎﻩ ﭼﻮﺏ ﺩستی ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮی ﺁﺏ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺁﺏ ﺯﻻﻝ ﺟﻮی ﺭﺍ ﮔﻞ ﺁﻟﻮﺩ ﻛﺮﺩ. ﺑﺰ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺁﻧﻜﻪ ﺁﺏ ﺟﻮی ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺁﻥ ﭘﺮﻳﺪ ﻭ ﺩﺭ پی ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻠﻪ ﭘﺮﻳﺪ. 😳 ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻣﺎﻧﺪ که ﺍﻳﻦ ﭼﻪ ﻛﺎﺭی ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﻪ ﺗﺄﺛﻴﺮی ﺩﺍﺷﺖ؟ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻛﻪ ﺁﺛﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﻭ ﺣﻴﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ می ﺩﻳﺪ، ﮔﻔﺖ: تعجبی ﻧﺪﺍﺭﺩ، او ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮی ﺁﺏ می ﺩﻳﺪ، ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﭘﺎ ﺭﻭی ﺧﻮﻳﺶ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ، ﺁﺏ ﺭﺍ ﻛﻪ ﮔﻞ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﮕﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻮی ﭘﺮﻳﺪ. 👌 ﭼﻪ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﮔﺬﺷﺘﻦ ﻭ ﭘﺮﯾﺪﻥ ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻌﺒﻮﺩ... ﺭﻗﺺ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﯽ، ﭘﻨﺒﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﯾﺶ ﺷﻬﻮﺕ ﺑﺮﮐﻨﯽ ﺭﻗﺺ ﻭ ﺟﻮﻻﻥ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﮐﻨﻨﺪ، ﺭﻗﺺ ﺍﻧﺪﺭ ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﺮﺩﺍﻥ کنند ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ✴️ (ع): خودپسندى مانع از پيشرفت و افزایش كمال است. 🏷 حکمت ۱۶۷ 🆔 @Marefate_Mahdavi
☀️ ۱۷ 👴 نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده می کرد. پس، یک روز با صاحب کار خود موضوع را در میان گذاشت. چرا که پس از سال های طولانی کار کردن و زحمت کشیدن، دیگر به استراحت نیاز داشت. 🏠 صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند، اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد. سرانجام صاحب کار در حالی که با تأسف با این درخواست موافقت می کرد، از او خواست تا به عنوان آخرین کار، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد. ☹️ با این وجود که نجار دلش چندان به این کار راضی نبود، اما با اکراه پذیرفت. و چون پذیرفتن ساخت این خانه برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود، مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و با سرعت و بی دقتی، به ساختن خانه مشغول شد و به خاطر رسیدن به استراحت، خیلی زود کار را تمام کرد. 😲 او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد. و صاحب کار برای دریافت کلید به آنجا آمد. زمان تحویل کلید، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ای ست از طرف من به تو به خاطر سال های همکاری مان! 😱 نجار، یکه خورد و بسیار ناراحت شد. در واقع اگر او می دانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود، لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن به کار می برد و تمام مهارتی که در کار داشت برای ساخت آن به کار می برد و کار را به صورت دیگری پیش می برد. 👌 این داستان زندگی ماست. هر روز که می گذرد، در واقع در حال ساخت زندگی ابدی مان هستیم و متاسفانه گاهی کمترین توجهی به آنچه که می سازیم نداریم. و واقعیت این است که سرانجام باید در همین ساخته ها زندگی کنیم. اگر چنین تصوری داشته باشیم، تمام سعی خود را برای ایمن کردن شرایط زندگی خود می کنیم. 😇 شما نجار زندگی خود هستید و روزها، چکشی هستند که بر میخ های زندگی شما کوبیده می شود. سپس تخته ها در آن جای می گیرند و دیواری برپا می شود. مراقب سلامتی خانه ای که برای زندگی خود می سازید باشید. ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ✴️ (ع): آن كه خردمند است، از خواب غفلت بيدار مى شود و براى سفر آخرت مهيّا مى گردد و خانه هميشگى خود را آباد مى كند. 🏷 غررالحكم، حدیث ۸۹۱۸ 🆔 @Marefate_Mahdavi
☀️ ۱۸ 👳‍♂ روزی شاگردی از استادش خواست که درسی به یاد ماندنی به او یاد دهد. استاد از شاگردش خواست که کیسه ای نمک بیاورد، بعد یک مشت از نمک را داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست که آب را بنوشد. شاگرد به زحمت توانست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان را سر کشد. 😣 استاد پرسید: مزه اش چطور بود؟ شاگرد پاسخ داد: خیلی شور و تنده، اصلا نمیشه خورد. 🏝 سپس استاد از شاگردش خواست یک مشت نمک بردارد و او را همراهی کند. رفتند تا کنار دریاچه ای رسیدند. استاد از او خواست تا نمک ها را داخل دریاچه بریزد، بعد یک لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و از او خواست که آن را بنوشد. شاگرد به راحتی تمام آب داخل لیوان را سر کشید. 😊 استاد این بار هم از او مزه آب داخل لیوان را پرسید. شاگرد پاسخ داد: کاملا معمولی بود. ❇️ استاد گفت: رنج ها و سختی هایی که انسان در طول زندگی با آن ها روبرو می شود همچون یک مشت نمک است و اما این روح و قدرت پذیرش انسان است که هرچه بزرگ تر و وسیع تر باشد، می تواند بار آن همه رنج و اندوه را راحت تر تحمل کند، بنابراین سعی کن دریا باشی تا یک لیوان آب. ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ✴️ (ع): کسی که دنیا را بشناسد، از رنج هایی که به او می رسد، اندوهگین نمی شود. 🏷 غررالحکم، حدیث ۶۴۹ 🆔 @Marefate_Mahdavi