eitaa logo
زندگی پس از مرگ
4.9هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
29 فایل
. 🌐 زندگی پس از مرگ ✅ @marg313 نشر پست ثواب جاریه دارد. آیدی پذیرش تبلیغات👇 @f_aaha 👈نشر پست های این کانال صدقه جاریه است.
مشاهده در ایتا
دانلود
💫🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 ابوجعفر خثعمی که یکی از اصحاب امام صادق (ع) است حکایت کرد: روزی حضرت صادق (ع) کیسه ای که مقدار پنجاه دینار در آن بود، تحویل من داد و فرمود: این ها را تحویل فلان سید بنی هاشم بده و به وی نگو توسّط چه کسی فرستاده شده است. خثعمی گوید: زمانی که نزد آن شخص تهیدست رسیدم و کیسه پول را تحویل وی دادم، پرسید: این پول از طرف چه کسی برای من ارسال شده است؟ و سپس گفت: خداوند جزای خیرش دهد. صاحب این کیسه، هرچند وقت یک بار، مقدار پولی را برای ما می فرستد و ما زندگی خود را با آن تامین و سپری می کنیم، ولیکن جعفر صادق با آن همه ثروتی که دارد، توجّهی به ما ندارد و چیزی برای ما نمی فرستد و هرگز به یاد ما فقراء نیست. 🌐 زندگی پس از مرگ ✅ @marg313 👈 دریچه ای به سرای جاوید ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ انتشار این پست‌ ثواب‌ جاریه در پی دارد
💫🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:"عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادا برویم" ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن.ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار ! زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیرطبیعی است اما... سیاست زن👈 او بخاطر این كه نشان دهد همسر خوبی است؛ دقیقا كارهایی را كه همسرش خواسته بود انجام داد. هفته بعد مرد به خانه آمد، یك كمی خسته به نظر می رسید. اما ظاهرش خوب و مرتب بود. همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید: ماهی گرفتی؟ مرد گفت: بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا، چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم. اما چرا اون لباس راحتی هایی كه گفته بودم برایم نگذاشتی؟ جواب زن خیلی جالب بود. زن جواب داد: لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم!! ❗️نتیجه اخلاقی: هیچوقت به یک زن دروغ نگویید 🍃 🌺🍃 🌐 زندگی پس از مرگ ✅ @marg313 👈نشر پست‌ ثواب‌ جاریه دارد.
💫🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 شخصى محضر امام زين العابدين رسيد و از وضع زندگيش شكايت نمود. امام عليه السلام فرمود: بيچاره فرزند آدم هرروز گرفتار سه مصيبت است كه از هيچكدام از آنها پند و عبرت نمى گيرد. اگر عبرت بگيرد دنيا و مشكلات آن برايش آسان مى شود. مصيبت اول اينكه ، هر روز از عمرش كاسته مى شود. اگر زيان در اموال وى پيش بيايد غمگين مى گردد، با اينكه سرمايه ممكن است بار ديگر باز گردد ولى عمر قابل برگشت نيست . دوم : هر روز، روزى خود را مى خورد، اگر حلال باشد بايد حساب آن را پس ‍ بدهد و اگر حرام باشد بايد بر آن كيفر ببيند. سپس فرمود: سومى مهمتر از اين است . گفته شد، آن چيست ؟ امام فرمود: هر روز را كه به پايان مى رساند يك قدم به آخرت نزديك شده اما نمى داند به سوى بهشت مى رود يا به طرف جهنم . آنگاه فرمود: طولانى ترين روز عمر آدم ، روزى است كه از مادر متولد مى شود. دانشمندان گفته اند اين سخن را كسى پيش از امام سجاد عليه السلام نگفته است. 🌐 زندگی پس از مرگ ✅ @marg313 👈نشر پست‌ ثواب‌ جاریه دارد.
💫🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 فردی فقیر که برای نگه داری روغن اندک خود خیک نداشت، روباهی شکار کرد و از پوست آن خیک روغن ساخت. به او گفتند:« پوست روباه حرام است.» او برای نظر خواهی نزد یک نفر مکتب دار رفت و سوال کرد. مکتب دار عصبانی شد و گفت: « تو نمی دانی که روباه حرام است؟!» . مرد گفت : « ای داد و بیداد، بد شد!» مکتب دارپرسید:« مگر چی شده؟» گفت: « آقا، روغنی در آن است که برای حضرتعالی آورده ام.» مکتب دار گفت: « جانور، روبه بوده یا روباه؟» مرد گفت: « نمی دانم . روبه چیست؟» مکتب دار گفت: « حیوانی است بسیار شبیه روباه ،برو آن را بیاور، ان شاءالله روبه است. انشاالله پاک است. بد به دل راه نده!! 🌐 زندگی پس از مرگ ✅ @marg313 👈نشر پست‌ ثواب‌ جاریه دارد.
💫🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو می افته .خم میشن تا گردو رو بردارن، یهو الماسه می افته رو شیب زمین، قِل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره .میدونی مثل چی می مونه ؟ یه آدم دهن باز ... یه گردوی پوک ... و یه دنیا حسرت ... مواظب الماسهای زندگیمون باشیم، شاید به دلیل اینکه صاحبش هستیم و بودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد بردیم .. 💎الماس های زندگی ، پدر ، مادر ، همسر،  فرزند،  سلامتی، سرفرازی، خانواده، دوستان خوب، کار و..هستند.! 🌐 زندگی پس از مرگ ✅ @marg313 👈نشر پست‌ ثواب‌ جاریه دارد.
💫🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 خواستند یوسف را بکشند، یوسف نمرد.. خواستند آثارش را از بین ببرند، ارزشش بالاتر رفت... خواستند او رابفروشند که برده شود، پادشاه شد... خواستند محبتش از دل پدرخارج شود، محبتش بیشتر شد... از نقشه های آدمها نباید دلهره داشت، چرا که اراده ی خداوند بالاتراز هر اراده ای است... یوسف میدانست، تمام درها بسته هستند، اما به خاطر خدا؛ حتی به سوی درهای بسته هم دوید... و تمام درهای بسته برایش باز شد... اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شد،به دنبال درهاي بسته برو چون خدای "تو"و "یوسف" یکی است 🌐 زندگی پس از مرگ ✅ @marg313 👈نشر پست‌ ثواب‌ جاریه دارد.
💫🌟🌙 🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 شخصی به یکی از خلفا مراجعه و درخواست کرد تا در بارگاه او به کاری گمارده شود. خلیفه از او پرسید: قرآن می دانی؟ او گفت: نمی دانم و نیاموخته ام. خلیفه گفت: از به کار گماردن کسی که قرآن خواندن نیاموخته، معذوریم. مرد بازگشت و به امید دست یافتن به مقام مورد علاقه خود، به آموختن قرآن پرداخت. مدتی گذشت تا این که از برکت خواندن و فهم قرآن به مقامی رسید که دیگر نه در دل آرزوی مقام و منصب داشت و نه تقاضای ملاقات و دیدار با خلیفه. پس از چندی، خلیفه او را دید و پرسید: چه شده که دیگر سراغی از ما نمی گیری؟ آن آزاد مرد پاسخ داد: چون قرآن یاد گرفتم، چنان توانگر شدم که از خلق و از عمل بی نیاز گشتم. خلیفه پرسید: کدام آیه تو را این گونه بی نیاز کرد؟ مرد پاسخ داد: (من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب).             هر که از خدا بترسد ، برای او راهی برای بيرون شدن قرار خواهد داد ،  و از جايی که گمانش را ندارد روزی اش می دهد 🔻کانال مرگ و رستاخیز🔻 🆔 @rozehasrat
💫🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 وقتى که حاتم طایى از دنیا رفت، برادرش خواست جاى او رابگیرد. حاتم مکانى ساخته بود که هفتاد در داشت. هر کس از هر درى که مى خواست وارد مى شد و از او چیزى طلب مى کرد و حاتم به اوعطا مى کرد. برادرش خواست در آن مکان بنشیند و حاتم بخشى کند! مادرش گفت: تو نمى توانى جاى برادرت را بگیرى، بیهوده خود رابه زحمت مینداز. برادر حاتم توجه نکرد. مادرش براى اثبات حرفش، لباس کهنه اى پوشید و به طور ناشناس نزد پسرش آمد و چیزى خواست. وقتى گرفت از در دیگری رجوع کرد و باز چیزى خواست. برادر حاتم با اکراه به او چیزى داد. چون مادرش این بار از در سوم بازآمد و چیزى طلب کرد، برادر حاتم با عصبانیت و فریاد گفت: تودوبار گرفتى و بازهم مى خواهى؟ عجب گداى پررویى هستى! مادرش چهره خود را آشکار کرد و گفت: نگفتم تو لایق این کارنیستى؟ من یک روز هفتاد بار از برادرت به همین شکل چیزى خواستم و اوهیچ بار مرا رد نکرد. بزرگان زاده نمی‌شوند ساخته می‌شوند 🌐 زندگی پس از مرگ ✅ @marg313 👈نشر پست‌ ثواب‌ جاریه دارد.
💫🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 روزی مرد روستایی با پسرش از ده راه افتادند بروند شهر. مقداری راه که رفتند یک نعل پیدا کردند. مرد روستایی به پسرش گفت: نعل را بردار که به کار می خورد. پسر جواب داد: این نعل آهنی به زحمت برداشتنش نمی ارزد. مرد خودش نعل را برداشت و توی جیبش گذاشت. وقتی به آبادی وسط راه رسیدند نعل را به یک نعل فروش فروختند و با پولش مقداری گیلاس خریدند و به راه خودشان ادامه دادند تا به صحرا رسیدند. در صحرا آب نبود و پسر داشت از تشنگی هلاک می شد. مرد که جلوتر از پسرش می رفت یکی از گیلاسها را به زمین انداخت. پسر دولا شد و گیلاس را از زمین برداشت. چند قدم دیگر که رفتند مرد روستایی دوباره یک دانه گیلاس به زمین انداخت و باز پسرش دانه گیلاس را برداشت و خورد. خلاصه تا به آب و آبادی رسیدند هر چند قدمی که می رفتند مرد یک دانه از گیلاسها را به زمین انداخت و پسر هم آن را بر می داشت و می خورد. آخر کار مرد رو کرد به پسرش و گفت: یادت هست که گفتم آن نعل را بردار، گفتی به زحمتش نمی ارزد؟ پسر گفت: بله یادم هست. پدر گفت: دیدی که من آن را برداشتم و با پولش گیلاس خریدم؛ اما یکجا ندادمت. برای اینکه مطلب خوب متوجه بشوی، گیلاسها سی و هفت دانه بود و تو سی و هفت بار به خودت زحمت دادی و آنها را از زمین برداشتی؛ اما یک بار به خودت زحمت ندادی که نعل را برداری بدان: هر چیز که خوار آید، یک روز به کار آید... 🌐 زندگی پس از مرگ ✅ @marg313 👈نشر پست‌ ثواب‌ جاریه دارد.
💫🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 گویند که ... در زمان کریمخان زند مرد سیه چرده و قوی هیکلی در شیراز زندگی میکرد که در میان مردم به سیاه خان شهرت داشت وقتی که کریمخان میخواست بازار وکیل شیراز را بسازد او جزئ یکی از بهترین کارگران آن دوران بود در آن زمان چرخ نقاله و وسایل مدرن امروزی برای بالا بردن مصالح ساختمانی به طبقات فوقانی وجود نداشت بنابرین استادان معماری به کارگران تنومند و قوی و با استقامت نیاز داشتند تا مصالح را به دوش بکشند و بالا ببرند وقتی کار ساخت بازار وکیل شروع شد و نوبت به چیدن آجرهای سقف رسید سیاه خان تنها کسی بود که میتوانست آجر را به ارتفاع ده متری پرت کند و استاد معمار و ور دستانش آجرها را در هوا می قاپیدند و سقف را تکمیل میکردند روزی کریمخان برای بازدید از پیشرفت کار سری به بازار زد و متوجه شد که از هر ده آجری که سیاه خان به بالا پرت میکند شش یا هفت آجر به دست معمار نمی رسید و می افتد و می شکند کریمخان از سیاه پرسید چه شده نکنه نون نخوردی؟؟!! قبلا حتی یک آجر هم به هدر نمی رفت و همه به بالا میرسید! سیاه خان ساکت ماند و چیزی نگفت اما استاد معمار پایین آمد و یواشکی بیخ گوش کریمخان گفت قربان تمام زور و قدرت سیاه خان و دلگرمی او زنش بود چند روزست که زن سیاه خان قهر کرده و به خانه ی پدرش رفته سیاه خان هم دست و دل کار کردن ندارد اگر چاره ای نیاندیشید کار ساخت بازار یک سال عقب می افتد او تنها کسی است که میتواند آجر را تا ارتفاع ده متری پرت کند کریمخان فورا به خانه پدر زن او رفت و زنش را به خانه آورد بعد فرستاد دنبال سیاه خان و وقتی او به خانه رسید با دیدن همسرش از شدت خوشحالی مثل بچه ها شروع به گریه کرد کریمخان مقدار پول به آنها داد و گفت امروز که گذشت اما فردا میخواهم همان سیاه خان همیشگی باشی این را گفت و زن و شوهر را تنها گذاشت فردا کریمخان مجددا به بازار رفت و دید سیاه خان طوری آجر را به بالا پرت میکند که از سر معمار هم رد میشود بعد رو به همراهان کرد و گفت ببینید عشق چه قدرتی دارد آنکه آجرها را پرت میکرد عشق بود نه سیاه خان آدم برای هرچیزی باید انگیزه داشته باشه. 🍃 🌺🍃 . 🌐 زندگی پس از مرگ ✅ @marg313
💫🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 یک روز گرم شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند. به دنبال ان برگهای ضعیف جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند. شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد، تا این که تمام برگها جدا شدند شاخه از کارش بسیار لذت می برد. برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبید ه بود و همچنان از افتادن مقاومت می کرد. در این حین باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه ی خشکی که می رسید آن را از بیخ جدا می کرد و با خود می برد. وقتی باغبان چشمش به آن شاخه افتاد، با دیدن تنها برگ آن از قطع کردنش صرف نظر کرد. بعد از رفتن باغبان، مشاجره بین شاخه و برگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندین بار خودش را تکاند، تا این که به ناچاربرگ با تمام مقاومتی که از خود نشان می داد، از شاخه جدا شد و بر روی زمین قرار گرفت. باغبان در راه برگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد، بی درنگ با یک ضربه آن را از بیخ کند. شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد، بر روی زمین افتاد. ناگهان صدای برگ جوان را شنید که می گفت: “اگر چه به خیالت، زندگی ناچیزم در دست تو بود، ولی تا من را داشتی، نشانه حیات و زنده بودنت بودم، ولی غرور باعث شد، فراموش کنی، که نشانه حیاتت من بودم!!! و بی من و دیگر برگ‌ ها. تو چوب خشکی بیش نیستی و محکوم به شکست و نابودی هستی!! 🌐 زندگی پس از مرگ ✅ @marg313
💫🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 مردی نابینا درون قلعه‌ای گرفتار شده بود و نومیدانه می‌کوشید خودش را نجات دهد. چاره را در این دید که با لمس‌کردن دیوارها، دری برای رهایی پیدا کند. پس، گرداگرد قلعه را می‌گشت و با دقت به تمام دیوارها دست می‌کشید. همچنان که پیش می‌رفت با چندین در بسته روبرو شد اما به تلاش و جستجو ادامه داد. ناگهان برای لحظه‌ای دست از دیوار برداشت تا دست دیگرش را که احساس خارش می‌کرد لمس کند، درست در همان زمان کوتاه، مرد نابینا از کنار دری گذشت که قفل نشده بود و چه بسا می‌توانست رهایی‌اش را به ارمغان آورد، پس به جستجوی بی سرانجامش ادامه داد. بسیاری از ما در تکاپوی دستیابی به آزادی و خوشبختی هستیم، متاسفانه، گاهی تلنگری شبیه خارش دست، لذت‌های گذرا یا چیزهایی از این دست، ما را از جستجو و دستیابی به دری گشوده به سوی رهایی و رستگاری محروم می‌کند. 🍃 🌺🍃 . 🌐 زندگی پس از مرگ ✅ @marg313 📌 نشر این پست، صدقه جاریه است.