هدایت شده از حسین مختاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در ادامه جزوه بالاترین راحتی
شنیدن این بیانات آقا
خیلی دلچسبه!
🔻🔻🔻🔻🔻
@hsn_mokhtari
شوقی میان سینهاش جمع شده بود و هرلحظه میل شکافتن داشت. معراجنشینِ «قاب قوسین أو أدنی»، چشمش میان ستارههای شب قدم میزد. نمیدانم برق ستارهها بود یا اینکه شبنَمی به روی آینهی زلال چشمانش نشسته بود. کنار دستش، پسرعمو و یار با وفایش، مرد جنگاور بیبدیل عرب و عجم، تکیه به دیوار خشتی خانه داده بود. زیر لب، ذکری میگفت و من در این فکر بودم که فرزند او، چه دلاوری بشود...
همه خودشان را به مسجد رسانده بودند. همهمهها بالا گرفته بود. سِحر جادوگرها، چشم تنگ کوردلها، چهرهی برافروختهی بولهبزادهها، هیچکدام نتوانست چشمهی کوثر را سنگچین کند. ابترگویان از همان سالها ابتر ماندهاند و نسل رسولالله امتداد یافته است. فاطمه بنت محمد سلام الله علیهما باز هم پسر آورده. جامعهی عرب دوباره انگشت به دهان مانده بود. رسول خدا آمد. صورتش مانند سیب سرخ تازه چیده شده میدرخشید. انحنای لبخند لبانش تهنیتها را پاسخ میگفت. «یا رسول الله! نامش... نامش چیست؟» نمیدانم برق ستارهها بود یا اینکه شبنَمی به روی آینهی زلال چشمانش نشست:«حسین.. جانم به فدایش..»
- ریحانه شناوری
آدم نمیداند برای تو چگونه
در ظرف تنگ واژه شوقش را بریزد..
-ریحانهشناوری
اعیادتون خیلی مبارک💚
من از کربلا هیچ تصویری نداشتم. اولین تصویر من این بود: ماه..
من از مداحی هیچ نمیدانستم. حالا بین همهی مداحیهایی که میشنوم و فراموش میکنم، یکی انگار پس ضمیر ناخودآگاهم حک شده، از بچگی، از آن گوشیهای قدیمی دکمهای شنیدهام: بین همهی عشقای دنیا، عشق است ابالفضل.. یا این یکی: بینالحرمین و حرم آقام حسین و حرم آقام ابالفضل..
من از آن عالَم هیچچیز نمیدانم، هیچ نمیفهمم. کاش چشمهای جسمم که بسته میشود، آن دیگر چشمهایم اولین چیزی که میبیند این باشد: شما..
من با این که شب ولادت روضه بخوانند مخالفم. اما مدتیست به فکر افتادهام محال است، محال است بر نفس خودت امیر نباشی و با لبهای تشنهی ورقشده، یکتنه بجنگی با هزاران نفر و به آب برسی، دست ببری زیر آب و تا نزدیک لبها بیاوری، یک مکث و.. همه چیز را پای عشق مولا ریختی! هیچکدام افسانه نیست و عین افسانههاست. من فقط میدانم یکچیز میخواهم؛ همان..
- ریحانه شناوری
مَرقومه
من از کربلا هیچ تصویری نداشتم. اولین تصویر من این بود: ماه.. من از مداحی هیچ نمیدانستم. حالا بین هم
این عربها هم خدای کلمه و عبارتند با این زبانشان..
آن عقب، کنار گنبد، تابلوی سبز و صورتی نوشته "مطعم برکات الکفیل"..
حالا این یکی -که انگار بزرگتر هم هست و دو_سه دهانه مغازه وا کرده- قرمز نوشته "مطعم کباب بغداد 2". خدا به همهی مغازهدارها برکت بدهد. اما من باور دارم حتی نام یککار (مثلا یک مغازه) هم بر همهچیزش اثر میگذارد. حتی نام آدمها بر آنها. مثل شما که شدی ابا الفضل...
مَرقومه
من از کربلا هیچ تصویری نداشتم. اولین تصویر من این بود: ماه.. من از مداحی هیچ نمیدانستم. حالا بین هم
آن یکی تابلو را میبینید؟! آن بالا، وسط سیاهی آسمان. نوشته "فندق شاطئ الفرات". «شاطئ الفرات» نام دیگر کربلاست. اما من همین حالا که این را دیدم، میدانید یاد چه افتادم؟ آه... فرات هم به عباس(ع) پناه میبرد. ساحل فرات، سقا بود و هست..
این عربی هم خدای کلمه و عبارت است؛ چه ایهامهای قشنگی..
به خودم آمدم دیدم نشستهام روی فرشهای کف بینالحرمین، فقط بهخاطر اینکه بدون تجربهی این لذت از دنیا نرفته باشم! دوربین گوشی را گذاشتم روی فرش و بیحساب زدم. از جزئیات بینظیر عکسها سر کِیف آمدم؛ مثل امشبی...
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 «ای تکیهگاه و پناه زیباترین لحظههای پرعصمت و پرشکوهِ تنهایی و خلوت من ای شطّ شیرین پرشوکت من»
🔹️رهبر انقلاب: من کاری ندارم مرحوم اخوان این شعر را برای چهکسی گفته و برای چه گفته؛ من این شعر را خطاب به #صحیفه_سجادیه میخوانم؛ من این شعر را خطاب به دعای ابیحمزهی ثمالی میخوانم.
🌷فرا رسیدن سالروز میلاد امام سجاد علیهالسلام مبارک باد
💻 Farsi.Khamenei.ir
«مَخلَص سفرنامه»
من با همه بیگانهام با برف تهران بیشتر
از شهر میترسم ولی از این خیابان بیشتر
هر قطره اشکی میشود یک شعله آتش در دلم
من دائم الاشکم ولی فصل زمستان بیشتر
من میدوم تا دور باشم از تو از این آسمان
من تند اما تندی این گِرد چرخان بیشتر
هرجای ایران میتواند شهر من باشد ولی
خو کرده دل با قربت دروازه قرآن بیشتر
- ریحانه شناوری