eitaa logo
مرهم
376 دنبال‌کننده
82 عکس
28 ویدیو
0 فایل
چه کنم با دل مجروح که #مرهم با اوست #حافظ محمدجواد خراشادی زاده مهندس الکترونیک سطح ۳ رشته کلام اسلامی مربی پرورشی و دبیر ادبیات فارسی متوسطه ◇ اشعار یادداشت ها گاه نگار @marham133 https://eitaa.com/joinchat/1827930400C3f08a3cca6
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله به حال من دو سه روزی فقط امان بدهید به این جنازه ی بی جان دوباره جان بدهید اگر بناست بیایم که راضی ام؛ اما اگر بناست نیایم به دیگران بدهید اگر بناست نیایم، نمی‌شود یک بار میان خواب حرم را به من نشان بدهید؟ اگر بناست نیایم به این دل زخمی برای صبر فقط ذره ای توان بدهید برای اذن زیارت فقط همین کافیست که باز از افق کربلا اذان بدهید برای اینکه دوباره مسیر گم نشود فقط به پرچم سرخ حرم تکان بدهید حرم که قسمت ما نیست؛ لااقل آقا برای درک محرّم به ما امان بدهید ... https://eitaa.com/joinchat/1827930400C3f08a3cca6
بسم الله چند رباعی پیوسته :: هرچند به دل داغ زیارت مانده در سر اما هوای هیئت مانده "دوریم ولی از تو سخن میگوییم" در خانه هنوز مهر تربت مانده :: در نامه من همیشه غفلت مانده بر چهره من فقط خجالت مانده شرمنده که نوکری گنهکار شدم آقا تو بگو هنوز فرصت مانده؟ :: از داغ تو بر دلم حرارت مانده بر سینه از آن داغ علامت مانده این شال سیاه نوکری مدت هاست بر شانه نوکرت امانت مانده :: از ما همه یک دعا و حاجت مانده از جانب تو فقط اجابت مانده من از تو برات کربلا میخواهم رحمی به دلم که غرق حسرت مانده :: از نام تو بر زبان حلاوت مانده در خاطرمان فقط محبت مانده لطف تو همیشه شامل ما بوده حالا دیگر فقط شفاعت مانده :: بر مقتل‌تان گرچه روایت مانده شیعه روی همین عبارت مانده "شمر آمد و ..." لال شد زبانم ای وای روی لب من به شمر لعنت مانده :: در روضه‌تان داغ جسارت مانده بر خیمه هنوز ترس غارت مانده یک خط روضه بخوانم و لال شوم بر سینه ما داغ اسارت مانده https://eitaa.com/joinchat/1827930400C3f08a3cca6
بسم الله شرمندگی بس است، شب بی دعا بس است این ناامیدی از درِ لطفِ خدا بس است من قفل معصیت که زده ام بر دعای خود این قدر بی حیایی و جرم و خطا بس است با من غریبه اند همه، آشنا تویی "با یار آشنا سخن آشنا" بس است تنها نگاه لطف تو کافی‌ست یا رئوف حُسن توجه تو برای گدا بس است ظرفیت وجود مرا هم ببین که باز جان بر لبم رسیده، گناه و بلا بس است من بعد هر گناه به خود طعنه میزنم: بی چشم و رو! گناه نکن! بی حیا! بس است □ وقتی که از زمین و زمان دل گرفته ام ایوان طلا و صحن امام رضا بس است امشب برات کرب و بلای مرا بده داغ فراق و دوری کرب و بلا بس است با روضه ی حسین دلم پاک می شود آیا برای توبه همین اشک ها بس است؟ □ وقتی که کهنه پیرهنت هم نمانده است جای کفن برای تو یک بوریا بس است https://eitaa.com/joinchat/1827930400C3f08a3cca6
بسم الله تقدیم به حضرت امّ المومنین، خدیجه کبری(س) اگرچه دشمن بسیار ختم المرسلین دارد دلش گرم است چون در خانه اش حصن حصین دارد کنارش تا علی هست و خدیجه غم ندارد، چون میان دشمنان خود حصاری آهنین دارد همیشه خاطرش جمع است تا وقتی که در مکه پیمبر دور خود سربازهایی اینچنین دارد علی یک سو خدیجه سوی دیگر، بتکده فهمید دو تا لشکر محمد در یسار و در یمین دارد کنار مصطفی خندان، ولی از داغ این امت خدیجه روزگاری خسته و اندوهگین دارد خدیجه مثل گلبانگ "اشّداء علی الکفار" همیشه در مصاف کفر، پیشانیش چین دارد تمام ثروتش را داد تا دنیا بفهمد که خدیجه پای احمد اعتقادی راستین دارد نه تنها ثروتش، بلکه تمام آبرویش را... که الحق اینهمه ایثار و غیرت آفرین دارد چه غم از طعنه ی مردم که او در زندگی تنها توجه بر رضای ذات رب العالمین دارد جهاد او همین بوده: کنار مصطفی ماندن؛ و گرنه ذوالفقاری آتشین در آستین دارد خدیجه مثل انگشتر در انگشت محمد بود همان انگشتری که نام زهرا بر نگین دارد نوشتم نام زهرا، باز یاد حیدر افتادم همانکه از نبی، وصف امیرالمومنین دارد خدیجه مثل حیدر از همان آغاز تا حالا همیشه دشمنانی کافر و پست و لعین دارد خدیجه خاطرش جمع است از آینده ی زهرا که زهرا مرتضی را در کنار خود قرین دارد خدیجه بنده هست و با تمام این مناقب هم همیشه واهمه از لحظه های واپسین دارد دعایی کرد پیغمبر، همانجا استجابت شد خدیجه یک کفن از جانب روح الامین دارد نوشتم از کفن، یاد شهید کربلا کردم که یک تاریخ از نام بلند او طنین دارد "چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان؟"۱ دلش گرم است شیعه تا که ام المومنین دارد ۱: مصرع از سعدی @marham133 https://eitaa.com/joinchat/1827930400C3f08a3cca6
شعرخوانی در حرم امام رضا(ع) شب شعر شریکه النبی به مناسبت سالروز وفات ام المومنین حضرت خدیجه(س) جمعه ۱۱ فروردین، ساعت ۱۹:۳۰ رواق دارالحجه
بسم الله غزل قدیمی به محضر امام کریم زلفت به باد داده وجود نسیم را تفسیر کرده رسم تو اسم کریم را قبل از ولادت تو که اسمی نداشت؛ تو تعبیر کرده ای رمضان الکریم را شاگرد مکتب تو فقط جبرئیل نیست عشق تو رشد داده مسیح و کلیم را صلح تو اوج حکمت و اوج سیاست است آیینه بوده است خدای حکیم را از هفت نسل قبل گدای تو بوده ایم از در مران دوباره گدای قدیم را پر باز کرده ام بپرم تا حریم تو لطفی کن و پناه بده یاکریم را من پای سفره ی کرمت پا گرفته ام اکرام کن فقیر اسیر یتیم را https://eitaa.com/joinchat/1827930400C3f08a3cca6
بسم الله آنکه از عاشقی حذر دارد مگر از حال ما خبر دارد؟ یک نفر گفت: عشق، بی عقلی ست! دیگری گفت: هان! خطر دارد غافل از اینکه در طریقت عشق هرکسی پا نهد جگر دارد هر که عاشق شده است در دنیا دلخوشی های بیشتر دارد من تو را از خدا طلب کردم خوب دیدم دعا اثر دارد آری؛ آری؛ میان شهر نبی پسری آمده؛ پدر دارد... ...نذر او "ان یکاد" می خواند که از او چشم زخم بردارد خانه ها را یکی یکی رفتم بهتر از تو کسی مگر دارد؟ هر کسی دیده صورتت گفته: وه! چه نقاش تو هنر دارد آری انگار کنج لبخندت ریشه هایی ز نیشکر دارد وصف خود را شنیدم از مردم: خوشبحالش که تاج سر دارد تاج سر، نور عینِ من، حسن است مقتدای حسینِ من، حسن است :: مهر و ماهی و مهربان هستی جانِ دردانه ی جهان هستی دلِ گُل آب شد، تو حرف زدی بس که شیرین و خوش بیان هستی خوب حرف مرا خُدام شنید هرچه می خواستم همان هستی رو حَسَن، مو حَسَن، خصال احسن چندتا حُسن توامان هستی روز و شب می رسند در پی هم طبق هرسال و همچنان! هستی... ...دارد از تو قرار می گیرد آی آقا! چه مهربان هستی! شور و شوق زبان من، حسن است جانشین اباالحسن، حسن است :: موی تو از عجایب فاخر رخ زیبات در جهان نادر بس که آقایی و کرم داری کس نباشد به وصف آن قادر گفت ساقی که مرد عشق کجاست؟ گفتمش با صدای خوش: حاضر! گبر اگر صورت تو را بیند به بت خویش می شود کافر در کفت کوهی از کَرَم داری گردی از آن نشسته بر عابر دور از تو چقدر بی صبرم در کنار تو می شوم صابر در دو دنیا کسی شبیه تو نیست در کَرَم کردن اینچنین ماهر دل اهل هنر کباب شده است بالاخص این هنرور شاعر این غزل لایق جمال تو نیست شعر از وصف روی تو قاصر تو فقط در دلم بمان که شوم در همه عمر بر خدا شاکر سفره دار خدای من، حَسَن است حُسن مقطع برای من، حَسَن است https://eitaa.com/joinchat/1827930400C3f08a3cca6
بسم الله @marham133 از یار باید گفت در شعر، ذکر حضرت دلدار باید گفت ما عبد و او مولاست از مهربانی های این دادار باید گفت تا فرصتی داریم در سجده هامان ذکر استغفار باید گفت مولا خریدار است العفو پای سفره افطار باید گفت ما کوه عصیانیم در توبه یاغفار و یاستار باید گفت وقت مناجات است شب تا سحر از حیدر کرّار باید گفت حرف از علی آمد پس پای عشقش از طناب دار باید گفت از دار عشق او تنها سخن با میثم تمار باید گفت وقت شعف آمد در سر دوباره شور ایوان نجف آمد :: از شاه باید گفت در بین این بیراهه ها از راه باید گفت مدح کسی جز او در شعر اگر گفتی، معاذالله باید گفت هرکس مطیعش نیست او را یقینا تا ابد گمراه باید گفت غیر از نجف؟ هرگز! ما را گدایان همین درگاه باید گفت مدح علی سخت است مدح علی را حضرت الله باید گفت با اذن او، محشر کوه گناه شیعیان را کاه باید گفت او مثل خورشید است پس حضرت صدیقه را هم ماه باید گفت او عاشق زهراست زهرا تمام زندگی حضرت مولاست :: او نور بوده است پیش از ازل در آسمان مشهور بوده است هر آیه ای که نازل شده، مدح علی منظور بوده است هرکس که جان داد با حُبّ حیدر، عاقبت مسرور بوده است شاگردیَش را جبریل کرده هرقَدَر مقدور بوده است با انبیا هم او بوده اما جلوه ی مستور بوده است هرکس که با او شد روبرو قطعا مسیرش گور بوده است در راه اسلام تنها علی تفسیر یا منصور بوده است مرد نبرد است ساکت که شد بعد از نبی، مامور بوده است الله می نازد بر جانشین خود رسول الله می نازد :: پر باز کردم نامش که بردم تا نجف پرواز کردم در آسمانم از لحظه ای که مدح او آغاز کردم در هر اذانم نام علی را با یقین آواز کردم با حبّ حیدر بر تک تک اهل قیامت ناز کردم گفتم علی و در شعر خود با نام او اعجاز کردم پای ضریحش افتادم و از عشق سوز و ساز کردم خواندم مناقب تا قطره ای از ذات او احراز کردم پیکر سرشته است ما را خدا دلداده ی حیدر سرشته است https://eitaa.com/joinchat/1827930400C3f08a3cca6
هدایت شده از مرهم
بسم الله در این تلاطم دنیا شبیه رهگذرم میان شهر گناهان خویش در به درم اگرچه باعث آبادی جهان شده ام ولی برای دل زار خویش بی ثمرم گرفته است مرا بند اختیار به دست اسیر جبرم و از اختیار خون جگرم زمان، گذشته و دل، تنگ و دست و پا، بسته شکسته است از این اتفاق بال و پرم اسیر شهوت و درگیر غفلتم یک عمر خدا کند که دوباره از این قفس بپرم نماز خواندن من صرف خودنمایی شد خودم که از همه احوال خویش باخبرم نیاز نیست قیامت شود، همین حالا میان آتش کردار خویش شعله ورم عزیز فاطمه کرده برای من توبه خدا کند که بمیرم منی که دردسرم اگرچه بندگی ام دست و پا شکسته شده دلم خوش است به اشکی که می شود سپرم روایت است بگویید وقت توبه: حسین! به لب نشانده ام این نام و در پی اثرم دوباره بند دلم پاره شد برای کسی که گفت: آخر عمری شکسته شد کمرم میان معرکه تا دید اکبر افتاده دلش شکست و صدا زد که: ای خدا پسرم! امان از آن دم آخر، چه دید خواهر او؟ نمی شود که بیان کرد، من که می گذرم... @marham133
هدایت شده از مرهم