مچ شیطان را گرفتم! کجا؟
در محل #نفس!
حالا میفهمم که چرا مدام طلب میکنم که،
هر چه زودتر #شهید شوم!
برای اینکه تحمل #خستگی را ندارم!
برای اینکه زیر بار هر #گلوله آرپیجی که،
به نظرم ۵۰ کیلو میآید دارم از پا درمیآیم!
برای اینکه نمیخواهم تشنگی را تحمل کنم...
و یک کلام: #زرنگ تشریف دارم!
کجا آقا؟!
بایست بجنگ!
وقت برای #شهادت زیاد است...
حالم ازت به هم میخورد ای #شیطان لعین!
و #خاک بر سر تو نفسی که بازیچه اویی...
تشنهام؟ به تو چه؟
گرسنهام؟ به تو چه؟
خستهام؟ به تو چه؟
به تو پناه میآورم...
ای خدایی که حساب همه چیز را داری...
اگر لایق بودم مرا به وقتی #شهید کن که،
یک ذره شائبه درخواستم نباشد...
این متن قسمتی از یادداشتهای شهید سعید مرادی، که دفترچه او در #تفحص کنار شهیدی دیگر پیدا شده...
هدایت شده از بی سواد
•••✾مرهم✾•••
#فکه
فکه که رفتی...
سر روی #رمل ها بگذار!
هر ذره اش کلمه ای است!
رمل ها را با تو حرفی است...
یکی پنجم...
دیگری آب...
یکی عطش...
دیگری نان...
یکی محاصره...
دیگری کانال... شهدا... تشنه...
مشتی از آن را که برداری، جمله را تمام می شنوی:
«امروز روز پنجم است که در #محاصره هستیم؛
#آب را جیره بندی کرده اند!
#نان را جیره بندی کرده اند!
#عطش همه را هلاک کرده!
همه را، جز شهدا که در انتهای کانال خوابیده اند...
فدای لب تشنه ات پسر فاطمه!»
خطا کردی اگر گمان بردی که این جملات #عقل است؛ زبان #عشق است برادر... عشق!
این #رمز را که با راز #خون درآمیزی!
نیک می شنوی نجوای عاشق دلسوخته ای را که با محبوبش #مناجات می کند که:
« عمری است عشقت مرا محاصره کرده...
این پنج روز که چیزی نیست!
آب نمی خواهم، شراب عشق کجاست؟!
نان نمی خواهم، جان جانانم کجاست؟!
عطش دیدار تو محبوب، آخر می کشد مرا...
آری!
جز شهدا؛
همه خواب اند!
انتهای کانال جمع خوبان جمع است...
پسر فاطمه به دادمان برس!
دستمان را بگیر!
دیگر راهی نمانده...»
لحظه ای بیش نمی گذرد که انتهای جمله اش را با قطره ی خونش #نقطه می گذارد و راز و رمز تمام وجود خود را در آن نقطه جا می گذارد که تفسیرش نه «پایان» است و نه «آغاز» بلکه همچون #شهید از ازل تا ابد است...
آری!
رمل های فکه را همین نقطه ها ساخته است برادر!
فکه پر است از نقطه هایی که کهکشان خدا را به سخره گرفته است...
Farmandeh-Shahidam-.mp3
17.59M
سرود فرمانده شهیدم، درباره شهید همت
کاری دیگر از حاج ابوذر روحی
#شهید
از اولشم معلوم بود حاج احمد متوسلیان مرد اسارت نبود لیاقتش جز شهادت نبود
حاجی ما فکر میکردیم یه روز برمیگردی💔
#شهید
#حاج_احمد_متوسلیان