بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
🔻جهنمی كيست؟
جعفر بن يونس،
مشهور به ((شبلى ))،
ازعارفان نامى و پر آوازه قرن سوم و چهارم هجرى است ؛
وى درعرفان و تصوف شاگرد جنيد بغدادى،
و استاد بسيارى از عارفان پس از خود بود.
در شهرى كه شبلى مىزيست؛
موافقان و مخالفان بسيارى داشت .
برخى او را سخت دوست مىداشتند؛
و كسانى نيز بودند كه قصد اخراج او را از شهر داشتند.
در ميان خيل دوستداران او،
نانوايى بود كه شبلى را هرگز نديده،
و فقط نامى و حكايتهايى از او شنيده بود.
روزى شبلى از كنار دكان او مىگذشت. گرسنگى چنان او را ناتوان كرده بود؛
كه چارهاى جز تقاضاى نان نديد.
از مرد نانوا خواست كه به او گردهاى نان وام دهد؛
نانوا برآشفت و او را ناسزا گفت؛
و شبلى رفت.
در دكان نانوايى،
مردى ديگر نشسته بود؛
كه شبلى را مىشناخت؛
رو به نانوا كرد و گفت:
(( اگر شبلى را ببينى،
چه خواهى كرد؟))
نانوا گفت:
(( او را بسيار اكرام خواهم كرد؛
و هرچه خواهد؛
بدو خواهم داد.))
دوست نانوا به او گفت:
(( آن مرد كه الآن از خود راندى و لقمهاى نان را از او دريغ كردى،
شبلى بود.))
نانوا سخت منفعل و شرمنده شد؛
و چنان حسرت خورد؛
كه گويى آتشى در جانش برافروختهاند.
پريشان و شتابان،
در پى شبلى افتاد؛
و عاقبت او را در بيابان يافت؛
بىدرنگ،
خود را به دست و پاى شبلى انداخت؛
و از او خواست كه بازگردد؛
تا وى طعامى براى او فراهم آورد؛
شبلى پاسخى نگفت .
نانوا اصرار كرد و افزود:
((منت بر من بگذار و شبى را در سراى من بگذران،
تا به شكرانه اين توفيق و افتخار كه نصيب من مىگردانى؛
مردم بسيارى را اطعام كنم.))
شبلى پذيرفت.
شب فرا رسيد؛
و ميهمانى عظيمى برپا شد.
صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند. مرد نانوا صد دينار در آن ضيافت هزينه كرد؛
و همگان را از حضور شبلى در خانه خود خبر داد.
بر سر سفره اهل دلى روى به شبلى كردو گفت:
(( يا شيخ!
نشان دوزخى و بهشتى چيست؟ ))
شبلى گفت:
((دوزخى آن است كه يك گرده نان را در راه خدا نمىدهد؛
اما براى شبلى كه بنده ناتوان و بيچاره او است صد دينار خرج مىكند!
بهشتى،
اين گونه نباشد.))
⛔️فریادزیارت:
چه بیچاره اند و چه حقیرند کسانی که بجای بندگی خدا
بندگی صاحبان قدرت و ثروت را می کنند.
نوکری رئیس جمهور را هم بکنی؛
باز هم نوکریست؛
و عزتی در آن نیست.
انسان های کوچک را از رفتارشان درباره انسان ها بشناسید؛
به یکی که سرشناس،
پولدار یا قدرتمند است؛
همدردی می کند؛
تسلیت می گوید؛
و به مردم عادی که می رسد؛
سکوت اختیار می کند.
مگر مرگ انسان با انسان فرق می کند.؟
بدا به حال این افراد حقیر که قطعا گمان می کنند؛
که برای خودشان کسی هستند؛
در حالی که حتی در نزد خدا هم پشیزی نمی ارزند.
#حکایت
#داستان
#پند
@کانال منتظران ظهور🤲
🌺@montzranzhoor🌺
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
🔻جهنمی كيست؟
جعفر بن يونس،
مشهور به ((شبلى ))،
ازعارفان نامى و پر آوازه قرن سوم و چهارم هجرى است ؛
وى درعرفان و تصوف شاگرد جنيد بغدادى،
و استاد بسيارى از عارفان پس از خود بود.
در شهرى كه شبلى مىزيست؛
موافقان و مخالفان بسيارى داشت .
برخى او را سخت دوست مىداشتند؛
و كسانى نيز بودند كه قصد اخراج او را از شهر داشتند.
در ميان خيل دوستداران او،
نانوايى بود كه شبلى را هرگز نديده،
و فقط نامى و حكايتهايى از او شنيده بود.
روزى شبلى از كنار دكان او مىگذشت. گرسنگى چنان او را ناتوان كرده بود؛
كه چارهاى جز تقاضاى نان نديد.
از مرد نانوا خواست كه به او گردهاى نان وام دهد؛
نانوا برآشفت و او را ناسزا گفت؛
و شبلى رفت.
در دكان نانوايى،
مردى ديگر نشسته بود؛
كه شبلى را مىشناخت؛
رو به نانوا كرد و گفت:
(( اگر شبلى را ببينى،
چه خواهى كرد؟))
نانوا گفت:
(( او را بسيار اكرام خواهم كرد؛
و هرچه خواهد؛
بدو خواهم داد.))
دوست نانوا به او گفت:
(( آن مرد كه الآن از خود راندى و لقمهاى نان را از او دريغ كردى،
شبلى بود.))
نانوا سخت منفعل و شرمنده شد؛
و چنان حسرت خورد؛
كه گويى آتشى در جانش برافروختهاند.
پريشان و شتابان،
در پى شبلى افتاد؛
و عاقبت او را در بيابان يافت؛
بىدرنگ،
خود را به دست و پاى شبلى انداخت؛
و از او خواست كه بازگردد؛
تا وى طعامى براى او فراهم آورد؛
شبلى پاسخى نگفت .
نانوا اصرار كرد و افزود:
((منت بر من بگذار و شبى را در سراى من بگذران،
تا به شكرانه اين توفيق و افتخار كه نصيب من مىگردانى؛
مردم بسيارى را اطعام كنم.))
شبلى پذيرفت.
شب فرا رسيد؛
و ميهمانى عظيمى برپا شد.
صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند. مرد نانوا صد دينار در آن ضيافت هزينه كرد؛
و همگان را از حضور شبلى در خانه خود خبر داد.
بر سر سفره اهل دلى روى به شبلى كردو گفت:
(( يا شيخ!
نشان دوزخى و بهشتى چيست؟ ))
شبلى گفت:
((دوزخى آن است كه يك گرده نان را در راه خدا نمىدهد؛
اما براى شبلى كه بنده ناتوان و بيچاره او است صد دينار خرج مىكند!
بهشتى،
اين گونه نباشد.))
⛔️فریادزیارت:
چه بیچاره اند و چه حقیرند کسانی که بجای بندگی خدا
بندگی صاحبان قدرت و ثروت را می کنند.
نوکری رئیس جمهور را هم بکنی؛
باز هم نوکریست؛
و عزتی در آن نیست.
انسان های کوچک را از رفتارشان درباره انسان ها بشناسید؛
به یکی که سرشناس،
پولدار یا قدرتمند است؛
همدردی می کند؛
تسلیت می گوید؛
و به مردم عادی که می رسد؛
سکوت اختیار می کند.
مگر مرگ انسان با انسان فرق می کند.؟
بدا به حال این افراد حقیر که قطعا گمان می کنند؛
که برای خودشان کسی هستند؛
در حالی که حتی در نزد خدا هم پشیزی نمی ارزند.
#حکایت
#داستان
#پند
@کانال منتظران ظهور🤲
🌺@montzranzhoor🌺
🌸بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ🌸
🌺سَلام عَلَیکُم🌺
🤲💚🤲السلام علیک یا اباصالح المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)🤲💚🤲
💠#داستان
✅نام #علی
نقل است روزی علی اكبر(علیه السلام) به نزد والی مدینه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او می برد؛
در آخر والی مدینه از علی اكبر سئوال كرد نام تو چیست؟
فرمود: علی.
سئوال نمود نام برادرت؟
فرمود: علی.
آن شخص عصبانی شد و چند بار گفت:
علی، علی، علی،
«ما یُریدُ اَبُوك؟»
پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد.
این پیغام را علی اكبر(علیه السلام) نزد اباعبدالله الحسین (علیه السلام)برد.
ایشان فرمود:
والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنایت كند؛
نام همه آنها را علی می گذارم؛
و اگر دهها فرزند دختر به من عطا نماید؛
نام همه آنها را نیز فاطمه می گذارم.
#روز_جوان
#ميلاد_حضرت_علي_اكبر(علیه السلام)
🤲🌷🤲اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ بِحَقِّ الحُسَینِ "عَلَیهِ السَّلامُ" وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ🤲🌷🤲
🤲اَللهُمً اجعَل عَواقِبِه اُمُورِنا خَیرا🤲
🖐وَالعاقِبَهُ لِلمُتَقین🖐
🌸🤲🌸التماس دعا🌸🤲🌸
@کانال منتظران ظهور🤲
🌺@montzranzhoor🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
🟢 گمان خوب به خدا داشته باش ...
#داستان نادر شاه افشار،
🎙 استاد عالی