آیت الله حق شناس:
وقتی #جوان برای #نمازشب بلند می شود ؛
√اما خوابش می آید و سرش به این طرف و آن طرف می رود، چانه اش پایین می افتد،
#پروردگار درهای آسمان را باز می کند و خطاب به #ملائکه می فرماید:
✨« انظروا الی عبدی.
یعنی به بنده من نگاه کنید ! »✨
√خداوند علی اعلی افتخار می کند که ،
✨ببینید این بنده من کاری را که بر او #واجب نکرده ام چگونه به جا می آورد.
پروردگار می فرماید به او #سه چیز مرحمت_میکنم :
1⃣⇦•اول اینکه موفق به #توبه اش می کنم. موفق به #توبه_نصوح و قاطعش می کنم.
2⃣⇦•دوم اینکه #گناهانش را می آمرزم و
3⃣⇦•سوم اینکه #رزق وسیعی نصیبش می کنم.
. 🌓 #سحرخیزی!
🍃. خیلی سفارش شده به #سحرخیزی و #نمازشب وقرآئت قرآن در دل شب.
‼️.ولی اگر یک #شب حال نماز و دعا هم نبود، کسی #سحر بیدار شد ولو نشسته و چای خورده است، همین خوب است، خود بیداری شب، اثر دارد.
🍃.بنشین، یک کم در #عظمت خدا فکر کن، در خودت فکر کن که من کجا بودم؟ کجا آمدم؟ به کجا می روم؟ کی من را اینجا آورد؟
!!همین را فکر بکنی، برایت کافی است.
🍃. ببین حال تو چه می شود؟ خدا می داند. در مورد #اعمالت فکر کن به خدا بگو:
« #شیطان من را فريب داد. نمی خواستم مخالفت تو را بکنم».
✍🏻آیةاللّه ناصری
#داستانک
#توبه_نصوح
⭕️⭕️بعد از هر گناه توبه کنید تا خداوند متعال به شما رحم کند‼️
✍️یک قاضی بسیار مؤمنی در زمان حکومت دنبلیها در شهر خوی به نام شیخ صادق بود. روزی پیرزنی فقیر و بینوا از جوانی نزد او شکایت برد که مرغ مرا این جوان دزدیده است. قاضی آن جوان را احضار کرد و جوان بعد از شنیدن شکایت آن پیرزن، بلافاصله به گناه خود بدون هیچ سخنی اعتراف کرد و سرش را پایین انداخت.
قاضی که خیلی ناراحت بود و تصمیم گرفته بود تا او را به اشدّ مجازات برساند از این اعترافِ جوان خشمش فروکش کرد و دلش به حال او رحم آمد. قیمت مرغِ پیرزن را خودش داد و او را بخشید. بعد از رفتن شاکی و متهم، شاگرد قاضی که یک جوان بود و در محکمه حاضر بود، دید حالِ قاضی دگرگون شد؛ و میگفت: خدایا! این جوان به خطای خود اعتراف کرد و من در صددِ اثبات گناه او برنیامدم.
اگر اعتراف نمیکرد با تحقیقی که در محل میکردم، آبروی او را میبردم و به شدیدترین وجه مجازاتش میکردم. خدایا! من نیز بر جهل و نادانیام در برابر تو اعتراف میکنم که مرا با قضاوتی اشتباه به دستِ خودم، جهل مرا بر خودم و دیگران اثبات نکنی.
خدایا! من در برابر تو به ناتوانی خودم اعتراف میکنم که مرا با قرار دادن در فلاکت و بدبختی، ناتوانی مرا به دیگران اثبات نکنی. خدایا! ناتوانی بیش نیستم که به همه چیز ابتدای کار اعتراف میکنم، دستم را بگیر و مرا ببخش و مرا نَیازمای که من، خود را میشناسم و تو مرا بهتر از من میشناسی.