eitaa logo
|🟥🟥🟥 مرصاد 🟥🟥🟥|
1.2هزار دنبال‌کننده
85.1هزار عکس
57.2هزار ویدیو
363 فایل
بصیرت تشخیص حق از باطل نیست بصیرت تشخیص حق از حق نماست 🔴 هدف کانال مرصاد جهادتبیین براساس رهنمودهای مقام معظم رهبریست. 🔴 مشتاقانه پذیرای انتقادات شمائیم: https://eitaa.com/sa_re_mi.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷🔶 👈🏼👈🏼 مردی از اهالی گفت: یکی از نویسندگانِ فرماندار ما شد. مقداری مالیات بر عهده‌ی من بود که اگر آن را می‌گرفتند ، می‌شدم. هنگامی که او به قدرت رسید، ترسیدم که مرا احضار و اجبار به پرداخت مالیات کند. بعضی از دوستانم _ برای برطرف شدن نگرانی‌ام _ گفتند : این فرماندار ادعای شیعه بودن دارد. اما باز هم ترس داشتم که مبادا او شیعه نباشد و هنگامی که پیش او بروم مرا زندانی کند و مطالبه‌ی مال کند. بالأخره تصمیم گرفتم به خدا پناه ببرم و خدمت امام _ زمانم _ ، یعنی علیه‌السلام مشرف شوم تا او مرا کمک کند. 🍃 برای همین به قصد انجام حرکت کردم. خدمت حضرت رسیدم و از حال خویش شکایت نموده و درخواست چاره کردم. آن حضرت نامه ای نوشت و فرمود: آن را به دست حاکم برسان. در آن نوشتند: «بِسْمِ الله الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ اِعْلَمْ أَنَّ لِله تَحْتَ عَرْشِهِ ظِلاًّ - لاَ يَسْكُنُهُ إِلاَّ مَنْ أَسْدَى إِلَى أَخِيهِ مَعْرُوفاً أَوْ نَفَّسَ عَنْهُ كُرْبَةً أَوْ أَدْخَلَ عَلَى قَلْبِهِ سُرُوراً وَهَذَا أَخُوكَ وَالسَّلاَمُ». به نام خداى بخشنده ی مهربان. بدان‌كه در زیر عرش خدای متعال سايه‌ای ست كه کسی زیر آن قرار نمی‌گیرد مگر آنکه كه به برادرش احسانى كند، یا او را از غم و غصه ای رها کن، يا دلش را شاد كند . و اين شخص برادر تو است والسلام. 🍃 از حج برگشتم. شبی به منزل حاکم رفتم و اجازه‌ی ملاقات خواستم وگفتم: به اطلاع او برسانید که از جانب ـ علیه‌السلام ـ پیامی برایش دارم. همین که به او خبر دادند،  با پای برهنه بیرون آمد، در را باز کرد و مرا در آغوش گرفته و شروع به بوسیدن نمود. مکرر بین دو چشمم را می‌بوسید و از حال امام علیه‌السلام سؤال می‌کرد. هر چه من خبر سلامتی آن حضرت را می‌دادم او خوشحال‌تر می‌شد و شکر خدای متعال را می‌کرد. تا اینکه مرا وارد منزل نمود و در بالای مجلس نشاند و خودش روبروی من نشست‌. 🍃 آنگاه نامه ی امام کاظم علیه‌السلام را به او دادم. وقتی نامه را گرفت، ایستاد، نامه را بوسید و آن را خواند. هنگامی که از مضمون آن اطلاع یافت، اموال و لباسهای خود را طلب کرد. هر چه درهم و دینار و پوشاک داشت، با من به طور مساوی تقسیم کرد. و هر مالی که قسمت پذیر نبود، معادل نصف آن به من پول می‌داد. بعد از هر تقسیم به من می‌گفت: آیا تو را شاد کردم؟ من می‌گفتم: به‌خدا قسم بسیار خوشحال شدم. 🍃 سپس دفتر مطالبات را خواست و آنچه به نام من بود را پاک کرد و نوشته‌ای به من داد که در آن گواهی کرده بود که دیگر مالیاتی بر عهده‌ی من نیست. تا اینکه با او خداحافظی کردم و از خدمتش بیرون آمدم. با خود گفتم این شخص به من بسیار نیکی کرد و من هرگز قدرت جبران آن را ندارم. بهتر آن است که حجّی مشرف شوم  و در مراسم حج او را کنم و بعد به محضر مولای خود موسی بن جعفر ـ علیه‌السلام ـ مشرف شوم و نیکیِ او را عرض کنم. 🍃 به همین منظور عازم مکه شدم و بعد به محضر امام ـ علیه‌السلام ـ شرفیاب شدم‌. جریان را به عرض ایشان رساندم ؛ در آن بین که شرح داستان را می‌دادم ، پیوسته صورت مبارک آن حضرت از شادمانی برافروخته می‌شد. عرض کردم : آیا کارهای او شما را مسرور کرد؟! فرمود: بله به خدا قسم ! کارهایش مرا شاد نمود ، جدّم ـ علیه‌السلام ـ را خوشحال کرد، قسم به پروردگار که ـ صلی الله علیه وآله  ـ را شاد نمود، همانا خداوند متعال را نیز مسرور کرد. 📚 بحارالأنوار، ج۴۸، ص۱۷۴ 🔆 کانال