eitaa logo
حسینیه (اشعار آیینی و مراثی اهل بیت)
1.1هزار دنبال‌کننده
797 عکس
546 ویدیو
7 فایل
هدف ؛ انتشار اشعار،مدایح و مراثی اهل‌بیت علیه السلام مکتوب،شنیداری و دیداری باشد که مورد قبول حضرت زهرا سلام الله علیها قرار گیرد هزینه استفاده #صلوات دوستان #شاعر اشعار زیبای خودتان را جهت ارائه در کانال ارسال کنید به ادمین کانال @Alirezanikoo_m
مشاهده در ایتا
دانلود
یا کریم العفو! یاغفارهایم را ببین بی حیایم! توبه و تکرارهایم را ببین آنقدر غرق گناهم که بُریدم از خودم بنده ای آشفته ام، رفتارهایم را ببین نیمه ی شب هیچکس در را به رویم وا نکرد بی کس و بی سرپناهم، بارهایم را ببین مُشت خاکی هم ندارم تا بریزم بر سرم مُشت می کوبم به در، اصرارهایم را ببین هرکجا گفتی نرو رفتم، ضرر کردم خدا نادمم ... چوبم نزن، اقرارهایم را ببین من به درد تو نخوردم بر سرم دادی بزن لطف کن یکبار هم آزارهایم را ببین جان آقای خراسان، بی خیال من نشو از خودت طردم نکن، انکارهایم را ببین جرم من را محو کرد آئینه کاری حرم باز آلوده شدم، زنگارهایم را ببین یاعلی جانی که دارم را بگیرش در نجف جان من یاحیدرِ کرارهایم را ببین فاطمه با روزه داران تا می آید کربلا... شاه می گوید بیا زوارهایم را ببین دختر او در خرابه گفت بابا از طبق؛ پای پر از آبله با خارهایم را ببین تار می دیدم ولی من را کسی راهم نبرد درد دل با سایه ی دیوارهایم را ببین نصف شالیزار مویم سوخته در شعله ها نصف خون آلود شالیزارهایم را ببین آنکه سر از تو بُریده، حرف من را هم بُرید من زبانم گیر دارد! کارهایم را ببین @marsieh_madh
نشسته‌ام رمضان را کنار خوانِ رقیه منم گدای همین لطفِ بی‌کران رقیه اگرچه رانده شدم از همه ولی به امیدی رسانده‌ام سر خود را به آستان رقیه نمی‌زند لب خود را به لقمه‌ای که حرام است هر آن‌که می‌خورد از رزق آب و نان رقیه خداکند نزنم باز زیر قول و قرارم و سربلند بمانم در امتحان رقیه گره گشایی ما روضه‌های سوم ماه است که میهمان خدائیم و میهمان رقیه به ناله‌های منِ تَحبِسُ الدعا نظری کن به ناله‌ی اَبَتا یاحسین جان رقیه نشسته‌ام سر سجاده واکند به دعایش زبان لال مرا لکنت زبان رقیه کمان شده قد من با گناه‌های زیادم مرا ببخش قسم بر قد کمان رقیه به خاک چادر زینب قسم که در صف محشر تمام گریه کنانند در امان رقیه خمیده راه اگر می‌رود بخاطر این است که خورده ضربِ لگدها به استخوان رقیه گرفته است چه محکم به دست معجر خود را رسیده آتش خیمه به گیسوان رقیه @marsieh_madh
سالها با تشنگی دور سراب ... نقشه هایم شد همه نقش بر آب می گریزم سوی تو از دست نفس باز، بیرونم بکش از منجلاب مستی عصیانم آرامم نکرد آمدم میخانه با حال خراب «ساقیا یکبار دشنامی بده گر سلامم را نمی گویی جواب»* چشم خشک و پُر گناهم تر شده آفتابِ وقت تطهیرم، بتاب! من همانم که کند بعد از خطا حضرت زهرات را مادر خطاب داشت چوبت به حسابم می رسید با علی جان شد حسابم بی حساب صورت آلوده ام را در نجف پاک کرده خاک پای بوتراب آخر سالی، دلم شش گوشه خواست کربلایم را بده، دارد ثواب «یا اِلهی لا تَرُدُّ حاجَتی» دارم از غیر حسینت اجتناب دختر ارباب، ارباب من است او که کرده نوکرش را انتخاب صد گره از کار من وا می کند با همان دستان بسته در طناب آنکه بالای مجالس می نشست مجلس اغیار رفته با رباب گرچه دید آزار از بوی غذا شد اذیت با سر و بوی شراب گفت بابا پرده دارِ کاخ، هم دیده ناموس حرم را بی نقاب * گر سلامم را نمی گویی علیک در جواب بنده دشنامی بگو «فیض کاشانی» @Marsieh_madh
81.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‍ ‍ 🎥 | کلیپ 🎙| حاج منصور ارضی 🔸قسم بر رضا که سریع الرضایی شعرکامل👇👇 تو در جود و بخشش نهایت نداری تو بخلی زمان عطایت نداری منم یاغی اما تو زندان برای فراری و بی دست و پایت نداری تو را بنده هایت فراموش کردند ولی کینه از بنده هایت نداری تو گفتی جهنم برای تو دارم نه عشقم، عزیزم، فدایت، نداری! اگر بد شدم، چون خدایم تو هستی نیازی به من در دعایت نداری خدا من که گفتم گنه کار و زشتم چرا پس به حرفم عنایت نداری؟ به زهرا قسم میخورم آشنایم غریبه به مهمان سرایت نداری اگر من به جز تو کسی را ندارم تو هم مثل این بی نوایت نداری قسم بر رضا که سریع الرضایی اگرچه ز دستم رضایت نداری نشستی کنارم در این شب نشینی شبیه علی با گدایت نداری نجف را که بستند، یا رب دوایی به دردی که دارد سرایت نداری حسین جان خرابم چه هجران سختی از آن تربت کربلایت نداری؟ صدا زد رقیه پدر جای سالم در این صورت جابجایت نداری کجا رفته بودی که دیگر سراغی از آن دختر دلربایت نداری درست است سنگین شده هر دو گوشم تو هم جوهری در صدایت نداری نپرس از چه گیسو و معجر ندارم تو هم شانه بهر عبایت نداری @marsieh_madh
گریه کردن های بی طاعت به درد من نخورد کوله بار جرم و معصیت به درد من نخورد پشت گوش انداختم هر آنچه را گفتی نکن این زرنگی نیست که! غفلت به درد من نخورد ای خدا بعضی رفاقت ها عذابم می دهد ازدیاد غیبت و تهمت به درد من نخورد این زبان نیشدار، آتش به اعمالم زده لال باید می شدم، صحبت به درد من نخورد تو مرا پوشاندی و زیبا به چشمت آمدم آنهمه پوشاک پُر قیمت به درد من نخورد راهِ کج رفتم ولی خوردم به جایی آشنا آخرش جز پرچم هیئت به درد من نخورد قطره اشکی ریختم جایش مرا زهرا خرید شد تباه عمرم، جز این ساعت به درد من نخورد کربلا! من از ضریحت بوسه ای میخواستم بیقراری ام در این غربت به درد من نخورد! من فدای دختری که عمه اش را هم زدند گفت آن معجر که شد غارت به درد من نخورد بین شام افتاد و دستْ انداختند او را همه گفت بابا: پای بی قوّت به درد من نخورد باز امشب خواب دیدم که بغل کردی مرا پیکرت کو! آنهمه حسرت به درد من نخورد @marsieh_madh
نیمه شب با گریه کارش گردگیری سر است آنکه می میرد برای درد بابا دختر است @marsieh_madh
بدجور من بیچاره ام، بدجور پستم تو احترامم کردی و حرمت شکستم خرج مرا دادی ولی پایت نماندم به نوکرت دل بستی و من دل نبستم بی آبروتر از من اینجا هیچکس نیست آلوده دامانم ولی زائر که هستم من کوله ای دارم که سنگین از گناه است این کوله را پُر کردم و خالیست دستم جز گریه و چشم ترم چیزی ندارم دور از حرم با طعم تربت، مست مستم دلتنگ باب القبله و صحن حسینم از این قفس مثل کبوتر باز رستم پاکم کن و خاکم کن آقا اربعین شد اصلاً بیا و فکر کن بی سرپرستم بین نجف تا کربلا ذکرم رقیه است با تاول پا بین موکب ها نشستم دارد دوباره می رسد عاشق به معشوق زار و پریشان دو دلدار الستم گفت عمه گرچه صورتم باباپسند است زیبایی دختر به گیسوی بلند است هرچند خیلی حرفها دارم برایش مویی ندارم تا ببافم پیش پایش @marsieh_madh
حسینیه (اشعار آیینی و مراثی اهل بیت)
🎥در پایانه مرزی چذابه با این حس و حال زوار امام حسین را از زیر قرآن راهی مشّایه می‌کرد. جانم به سرب
در عراقی، جهت قبله ی ایران منی از تولد سبب گریه ی چشمان منی من اگر اشک نریزم نفسم می گیرد تو بهشت وسط سینه ی سوزان منی آمدم خوب نگاهم کنی و جان بدهم ببری یا نبری اَم به حرم، جان منی خستگی، تاول پاها... همه اش می ارزد بهترین خاطره در سختی دوران منی روضه تعطیل نشد، خرج گدای تو رسید متوجه شده ام برکت دُکّان منی از همان قبل محرم که تو آواره شدی نگران سفر و حال پریشان منی پای من درد گرفت و نظرت راهم بُرد بسکه تو فکر من و بُردن عصیان منی لب تو خشک شد و خشک نشد آب فرات با همان تشنگی ات، چشمه ی جوشان منی درد خود را به اباالفضل نگفتم به کسی جز تو که معتقدم عشق نیاکان منی ای همه زندگی ام! قبر مرا روشن کن وقت تلقین سبب خنده ی پایان منی ای شه بی سر من، بی سر و سامان تواَم با همین بی سری اَت هم سر و سامان منی زنده زنده جلوی خیمه شهیدت کردند مقتل مستدل شاه خراسان منی روی نیزه بروی یا نروی بالایی ای که سی جزء شدی، مصحف قرآن منی موکبم را زده ام گوشه ی ویرانه حسین! باخبر از غم و آه دل ویران منی دخترت گفت حسین آب شدم، آب بخور تشت زر دور و برت نیست... تو مهمان منی ای که هم بازی اطفال شدی پای درخت خاک و خونی شدی اما روی دامان منی @marsieh_madh
در عراقی، جهت قبله ی ایران منی از تولد سبب گریه ی چشمان منی من اگر اشک نریزم نفسم می گیرد تو بهشت وسط سینه ی سوزان منی آمدم خوب نگاهم کنی و جان بدهم ببری یا نبری اَم به حرم، جان منی خستگی، تاول پاها... همه اش می ارزد بهترین خاطره در سختی دوران منی روضه تعطیل نشد، خرج گدای تو رسید متوجه شده ام برکت دُکّان منی از همان قبل محرم که تو آواره شدی نگران سفر و حال پریشان منی پای من درد گرفت و نظرت راهم بُرد بسکه تو فکر من و بُردن عصیان منی لب تو خشک شد و خشک نشد آب فرات با همان تشنگی ات، چشمه ی جوشان منی درد خود را به اباالفضل نگفتم به کسی جز تو که معتقدم عشق نیاکان منی ای همه زندگی ام! قبر مرا روشن کن وقت تلقین سبب خنده ی پایان منی ای شه بی سر من، بی سر و سامان تواَم با همین بی سری اَت هم سر و سامان منی زنده زنده جلوی خیمه شهیدت کردند مقتل مستدل شاه خراسان منی روی نیزه بروی یا نروی بالایی ای که سی جزء شدی، مصحف قرآن منی موکبم را زده ام گوشه ی ویرانه حسین! باخبر از غم و آه دل ویران منی دخترت گفت حسین آب شدم، آب بخور تشت زر دور و برت نیست... تو مهمان منی ای که هم بازی اطفال شدی پای درخت خاک و خونی شدی اما روی دامان منی @marsieh_madh
خروج از شام زبانحال عمه سادات با حضرت رقیه (س) بعد این فتح و ظفر، رنج و بلایی سخت است دخترم! بی تو شوم کرببلایی سخت است از تو دل کندن و اینگونه جدایی سخت است بین ویرانه بمانی و نیایی سخت است مضطرم! بین تو و رفتن و ماندن، چه کنم؟ تو که راحت شدی از درد، ولی من چه کنم؟ آنکه بی جنگ، ز خولی و سنان بُرده تویی آنکه از غربت بابای خودش مُرده تویی من علی هستم و زهرای لگد خورده تویی صورتت سوخته، حوری دل آزرده تویی گل رخسار ترا قرمزی لاله نشست تن مجروح ترا آن زن غساله نشست کاش با ما، تو هم از شام سفر می کردی باز هم ناله از آن درد کمر می کردی دختران را ز سر کوچه خبر می کردی معجرت را سر بازار، به سر می کردی چقدر نُقل زبانِ همه زن ها شده ای به غرورِ همه بَرخورده که تنها شده ای ما که رفتیم ولی بر موی ما، چنگ نخورد به سر و صورت ما مُشت هماهنگ نخورد از روی بام، به پیشانی ما سنگ نخورد وقت افتادن سرها، دُهُل جنگ نخورد خاطرات بدم از شام، فقط این ها نیست دیگر آن دخترِ بی چاک و دهان، اینجا نیست آن همه دوری و هجران! چقدر سخت گذشت غم موهای پریشان! چقدر سخت گذشت سکّوی بَرده فروشان! چقدر سخت گذشت تشت و چوب و لب و دندان! چقدر سخت گذشت وقت برگشت، به ما طعنه ی تیزی نزدند بی حیاها به زنی حرف کنیزی نزدند @marsieh_madh
کاشکی یکی ما رو سوریه ببره.mp3
8.88M
کاشکی یکی ما رو سوریه ببره میگن حرم رقیه در خطره دنیا هنوز به ما یه گریه تو صحن حضرت رقیه بدهکاره 🎙 ✳️ #️⃣ #️⃣ #️⃣ #️⃣ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @marsieh_madh
دستِ محتاج تر از من، به درت نیست کریم سر زدن به فقرا دردسرت نیست کریم پس کجایی گل نرگس؟ خبرت نیست کریم من و دیدار تو! ... شاید نظرت نیست کریم نیست آلوده تر از نوکر تو هیچکسی چقدر نیمه ی شعبان برسد، تو نرسی باز هم فکرِ دلِ نوکری امشب یا نه؟ با من بی سر و پا، می پری امشب یا نه؟ آبرو ریخته را، می خری امشب یا نه؟ تو مرا خیمه ی خود، می بری امشب یا نه؟ دستِ خالی من از دستِ تو وِل شد چکنم؟ مادرت از گنهم باز خجل شد چکنم؟! معصیت کارم و این، قابل فهمیدن نیست آنکسی آمده که لایق بخشیدن نیست کاشکی عفو کنی، کار تو رنجیدن نیست بهترین دوست من، مثل تو فکر من نیست آنچه من در تو ندیدم، غضب و کم محلی است ثمر عاشق تو بودن من، عشق علی است قطره ی اشک، به دریای علی محتاج است دل بیمار، به احیای علی محتاج است هرکه اینجاست، به زهرای علی محتاج است نجفم باز به امضای علی محتاج است آنکه برنامه ی مهمانی ما را چیده سفره های رمضان را به علی بخشیده وقت تنگ است، پی راه حلی می گردم شَرَّم و باعث خیرالعملی می گردم باز دنبال همان نور جلی می گردم دور زوار حسین بن علی می گردم دل من را وسط آن همه زائر، جا کن سفر کرببلای همه را امضا کن چون خماریم، کمی مِی به پیاله برسان عطری از باغچه ی آن گل لاله برسان گرچه آواره شدیم آه، قباله برسان پای جامانده ی ما را به سه ساله برسان گفت؛ بابا رمقی نیست دگر در بدنم دختری که وسط راه زمین خورد، منم خواب بودم ز بلندی به زمین خورد سرم سرت از نیزه بهم ریخت پس از چشم ترم مادرت دید لگد خورد به روی کمرم عمه دق کرد، شد آتش همه جای جگرم از شرار نفسم خاک بیابان می سوخت پای زخمم وسط خار مغیلان می سوخت اینهمه موی بهم ریخته را باد کشید معجرم روی سرم بود ... نیفتاد ... کشید طرح این خنده ی من را پُرِ ایراد کشید تو نبودی چقدر زجر، سرم داد کشید گوش من رفت ولی گوش برایت مانده بغلم کن، اگر آغوش برایت مانده 📝 | عضو شوید👇 ↳ @marsieh_madh