eitaa logo
حسینیه (اشعار آیینی و مراثی اهل بیت)
1.1هزار دنبال‌کننده
797 عکس
546 ویدیو
7 فایل
هدف ؛ انتشار اشعار،مدایح و مراثی اهل‌بیت علیه السلام مکتوب،شنیداری و دیداری باشد که مورد قبول حضرت زهرا سلام الله علیها قرار گیرد هزینه استفاده #صلوات دوستان #شاعر اشعار زیبای خودتان را جهت ارائه در کانال ارسال کنید به ادمین کانال @Alirezanikoo_m
مشاهده در ایتا
دانلود
بعضی از خاطرات را باید بعد سی سال هم مرور نکرد بعد سی سال باز می بینی! باید از کوچه ای عبور نکرد دست در دستِ مادرم آن روز راه را کودکانه می رفتم به امیدی که دیرتر برسیم نم نمک سمتِ خانه می رفتم لحظه ای تیره شد هوا آن روز خاطر ابرها مکدر شد ناگهان سنگ بی ملاحظه ای سدِ راه عبور مادر شد رعد و برقی گمان کنم می خواست آسمان را سرم خراب کند به زمین خوردنِ عزیزم را در نگاهم همیشه قاب کند در و همسایه ها سراسیمه کوچه دلشوره و هیاهو داشت آشنا بود صحنه بی تردید مادرم دست رویِ پهلو داشت از صدای شکستنِ بغضش چشم‌ دیوارها سیاهی رفت مادرم راه خانه را آن روز تار می دید! اشتباهی رفت! با پَرِ چادری که خاکی بود گونه های مرا نوازش کرد از من و اشک های پُر دردم با صدایِ گرفته خواهش کرد آنچه امروز اتفاق افتاد بین ما مادر و پسر باشد پدرت غیرتی ست دلبندم بهتر این است بی خبر باشد! مادرم پرکشید و سی سال است گریه ی بی صدا نداشته ام من غرورِ شکسته ی خود را سرِ آن کوچه جا گذاشته ام شاعر: © اشعار آیینی 👇👇👇 @marsieh_madh ✋🇮🇷
از ابتدا قیامت او آشکار بود آن بانویی که ممتحن کردگار بود در بندگی خویش خدای بقیه بود سرتا به پاش مظهر پروردگار بود در خانه با کنیز خودش هم‌کلام بود در سجده با خدای خودش همجوار بود مردان جنگی از پس او برنیامدند با اینکه بر جراحت پهلو دچار بود کاری به این نداشت که تنها و بی‌کس است وقت گذر ز کوچه، چه با اقتدار بود زهرا عجیب غیرتیِ عشق حیدرست پای علی برای بلا بی‌قرار بود از گرگ‌های شهر، فدک را گرفته بود کرار بود، گرچه خودش خانه‌دار بود بستند راه کوچه! مگر کم میاورد؟! غافل ازآنکه چادر او ذولفقار بود سیلی زدند جا بزند! گفت یا علی! یک دم عقب نرفت! سراپا وقار بود رویش کبود شد، رویشان را سیاه کرد با قامت شکسته عجب پای کار بود تا حشر، خاک بر سر اهل مدینه کرد آن معجری که روی سرش پرغبار بود اصلاً نخورد غصه‌ی آن گوشِ..... اما حَسَن نِشَست و پی گوشوار بود واضح‌تر از همیشه علی را نظاره کرد هرچند چشم‌هاش از آن ضربه تار بود * * ارثیه داد حضرت مادر به دخترش ارثیه‌ای که درد و غم بی‌شمار بود وقتی سر عزیز خدا رفت روی نی زینب اسیر هلهله‌ی سی هزار بود... از یک کفن مضایقه کردند کوفیان بر روی بوریا، بدنی آشکار بود درراه، زینب از همه بدتر عذاب دید دُخت علی به ناقه‌ی عریان سوار بود دستش شکست و دست ستم را ز پشت بست با دست بسته فاتح این کارزار بود... ✍ @marsieh_madh
از ابتدای هفته فقط آه می ‌کِشیم ما هر سه‌شنبه ناله‌ی جانکاه می‌کِشیم هِی جمعه روی جمعه تلنبار می‌شود... دردِ فراق را همه‌ی ماه می‌کِشیم گاهی عتابِ تو به صلاحِ دوامِ ماست ما انتظار سیلیِ گَهگاه می‌کِشیم ما از تبِ وصال...، توانْ کَسب می‌کنیم یک کوه را به قدر پرِ کاه می‌کِشیم باید به زور...، گریه از این "چشم"ها گرفت با دست خویش آب از این "چاه" می‌کِشیم شرط عروج بنده به بُغضِ پگاهِ اوست خود را به سمت اشکِ سحرگاه می‌کِشیم هرکس دلیل قدِّ خمم را سؤال کرد گفتیم بارِ نوکری شاه می‌کِشیم این اعتقادِ ماست... که دلخواه فاطمه است در روضه هرچه ناله‌ی دلخواه می‌کِشیم آقا! قسم به عُمرِ کم مادرِ شما... ناز تو را در این دمِ کوتاه می‌کِشیم * * در کوچه گوشواره‌ی مادر شکسته شد... ما هرچه می‌کِشیم از آن راه می‌کِشیم ✍ @marsieh_madh
ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد آه از دردی که قلب مضطرم را زخم کرد آتش این زهر، آبی روی آتش بوده است آتشی دیگر دل شعله‌ورم را زخم کرد روضه‌خوانی می‌کنم هر روزوشب در خلوتم روضه‌ی سنگین مادر، حنجرم را زخم کرد این مصیبت‌نامه را جز من نمی‌داند کسی دست نامردی رسید و باورم را زخم کرد حوریه حتی نسیمی بر رخش دارد ضرر باد، گلبرگ گل پیغمبرم‌ را زخم کرد سال‌ها گریان داغ ضربت یک سیلی‌ام ضربه‌ای محکم که روی‌ مادرم را زخم کرد با شتاب و ناگهانی رد شد از روی سرم این مصیبت بود از پا تا سرم را زخم کرد آنقدر گفتم به جای مادرم من را بزن این تقلا کردنم بال و پرم را زخم کرد عرش هم آن‌روز از غصه تلاطم کرده بود مادرم در کوچه راه خانه را گم کرده بود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @marsieh_madh