eitaa logo
حسینیه (اشعار آیینی و مراثی اهل بیت)
1.1هزار دنبال‌کننده
787 عکس
533 ویدیو
7 فایل
هدف ؛ انتشار اشعار،مدایح و مراثی اهل‌بیت علیه السلام مکتوب،شنیداری و دیداری باشد که مورد قبول حضرت زهرا سلام الله علیها قرار گیرد هزینه استفاده #صلوات دوستان #شاعر اشعار زیبای خودتان را جهت ارائه در کانال ارسال کنید به ادمین کانال @Alirezanikoo_m
مشاهده در ایتا
دانلود
گُلِ پژمرده پژمردن ندارد ز پا افتاده پا خوردن ندارد مرا بگذار عمو برگرد خیمه تن پاشیده كه بردن ندارد بیا شوق مرا ضرب المثل كن تمام ظرفهایم را عسل كن برای آنكه از دستت نریزم مرا آهسته آهسته بغل كن لبم بوی پدر دارد عمو جان سرم شوق سفر دارد عمو جان تمام سنگ ها بر صورتم خورد یتیمی دردسر دارد عمو جان علی اکبر لطیفیان @marsieh_madh
هرچه جنگید عطش تاب و توانش را برد  سوخت ،بارید عطش تاب و توانش را برد  باز لرزید عطش تاب و توانش را برد  ناگهان دید عطش تاب و توانش را برد  دید دور و بر مرکب همگان ریخته اند  دور تا دور تنش سنگ زنان ریخته اند     آنقدر سنگ به او خورد که آخر افتاد  بی رمق بود ازین فاصله باسر افتاد  سعی میکرد نیفتد ولی بدتر افتاد  عمه میگفت بخود جان برادر افتاد  به زمین خورد به دور تن او جمع شدند  گرگها برسر پیراهن او جمع شدند  بدنش معبر سم ها شده ای وای حسن  کمرش از دو جهت تا شده ای وای حسن  چقدر خوش قد و بالا شده ای وای حسن  پهلویش پهلوی زهرا شده ای وای حسن  عمو از سوز جگر داد زد آه ای پسرم..  من چگونه بدنت را ببرم سوی حرم؟!  دست زیر بدنت تا ببرم میریزد  بدنت را که به هرجا ببرم میریزد  مطمئنا پسرم را ببرم میریزد  نبرم جسم تورا یا ببرم میریزد  خیز قاسم که ببینی چقدر تنهایم  وای از خجلت من پیش امانتهایم..  سیدپوریا هاشمی @marsieh_madh
 او بود و یک لشکر، ولی لشگر، چه کردند  با یاس سرخ باغ پیغمبر، چه کردند  گرگان کوفه، جسم او در بر گرفتند  با هم گلاب از آن گل پرپر گرفتند  با سوز دل زخم تنش را تاب دادند  آن تشنهْلب، را از دمِ تیغ آب دادند  جسمش ز نوک نیزه با جوشن یکی شد  پیراهن خونین او، با تن یکی شد  "بن‌سعد ازدی" بر تنش زد نیزه از پشت  هر سنگدل، یکبار آن شهزاده را کشت  افتاد، روی خاک و عمو را صدا زد  مانند مرغ سر بریده دست و پا زد  فرزند زهرا همچنان باز شکاری  آمد به بالای سرش با آه و زاری  در دست گلچین، دید یاس پرپرش را  می‌خواست، کز پیکر جدا سازد سرش را  با تیغ بر او حمله، چون شیر خدا کرد  دست پلید آن ستمگر را جدا کرد  لشکر، برای یاری او حمله کردند  آوخ! که با آن پیکر خونین چه کردند  از میهمان خویش استقبال کردند  قرآن ثارالله را پامال کردند  با آنکه بر هر داغ، داغ دیگرش بود  این داغ دل، تکرار داغ اکبرش بود  استاد غلامرضا سازگار @marsieh_madh
 تا نیزه‌ای غریب عنان مرا گرفت  پهلوی من نشست و نشان مرا گرفت  می‌رفت تا که فاش؛ پدر خوانمت عمو!  سُمّ فرس رسید و دهان مرا گرفت  گویند بو کشیدن گل؛ مرگ مؤمن است  بوی خوش دهان تو جان مرا گرفت  من سینه ام دُکان محبّت‌فروشی است  آهن‌فروش از چه دُکان مرا گرفت  دشمن که چشم دیدن ابروی من نداشت  سنگی رها نمود و کمان مرا گرفت  از پیرهای زخمی جنگ جمل رسید  هرچه رسید و عمر جوان مرا گرفت  لکنت نداشت من که زبانم ز کودکی  مومِ عسل چگونه زبان مرا گرفت؟  چون کندوی عسل بدنم رخنه رخنه است  این نیش‌های نیزه توان مرا گرفت  پر شد ز خاک سُمّ فرس چشم زخم من  ریگ روان، همه جریان مرا گرفت  محمد سهرابی @Marsieh_madh
جلوه ي روي پنج تن قاسم  ابنِ اِبنِ ابوالحسن قاسم  ماهْ رخسار انجمن قاسم  سرو خوش قامت چمن قاسم  ذكر من وقت پر زدن قاسم  كيست اين نوجوان؟قرار حسن  وارث عزّت و وقار حسن  دُرّ دردانه ي تبار حسن  همه جا هست دستيار حسن  حسن خانه ي حسن قاسم  گيسوان حسن مجعّد بود  پاي تا فرق چون محمّد بود  عشق بي عشق او مردّد بود  رنگ او سبز چون زبرجد بود  پس عقيق است در يمن قاسم  گردش چرخ بي دَمَش، مـُختَل  همه بي قاسمند، ول مَعطل  نكته اي گويمت ولي مُجمَل  خوش بحالش كه بود از اوّل  با اباالفضل همسخن قاسم  در جلالت به كبريا رفته  صولتش هم به مصطفي رفته  هيبتش هم به مرتضي رفته  در كرامت به مجتبي رفته  با حسين است هموطن قاسم  روي او قبله از ازل شده است  لب او شيشه ي عسل شده است  صاحب پرچم و كتل شده است  مشكلاتم اگر كه حل شده است  هست مشكل گشاي من قاسم  آه اگر بر بلا دچار شود  آه از آن دم كه سنگسار شود  با سرِ نيزه ها شكار شود  كفنش خاك و سنگ و خار شود  مثل اربابِ بي كفن قاسم  چشمش از تشنگي كه كم سو شد  سكّه ي جنگ آن ورش رو شد  وارث روضه هاي پهلو شد  بدنش پاره پاره از تو شد  آه از نعل و از دهن قاسم  محمد قاسمی @marsieh_madh
هرچه این بیت مقفّی به غزل آغشته است سیزده مصرع شیرین به عسل آغشته است   کوفه مشهور به نامردی اهلش شده است بیعت مردم کوفی به مثل آغشته است ظاهراً کوفه مسلمان ولی از شرک پر است خوی این شهر مسلمان به هُبل آغشته است   کربلا لُجّه ی خون است و فرو رفته در آن دستهایی که به میراث جمل آغشته است   تیغ را بغض حسن این همه صیقل داده که به خون جگر قاسم یَل آغشته است بدتر از قوم یهود است مسلمانیشان حرف این مردم بی دین به عمل آغشته است؛   گفته بودند که با اسب بر او می تازند! بی جهت نیست که سُمها به عسل آغشته است محسن ناصحی @marsieh_madh
هم پریشانِ حسینم هم پریشان حسن ای بقربان حسین و  ای بقربانِ حسن روزِ اول مادرم چشمانِ من را نذر کرد این یکی آنِ حسین و آن یکی آنِ حسن هرشبی که فاطمه بر روضه‌ها‌مان می‌رسَد هست گریانِ حسین و هست گریانِ حسن نه که دنیا ، دینمان را هم کریمان می‌دهند من که ایمان دارم از اول به قرآنِ حسن زیرِ ایوانِ نجف دیدم که روزی می‌رسد یاحسن جان می‌نویسم زیرِ ایوانِ حسن هرکجا رفتم دیدم کار دستِ مجتبی است بشکند دستم نباشد گر به دامانِ حسن نه که تنها این دوشب  کُلِ محرم می‌شویم شب به شب تکیه به تکیه باز مهمانِ حسن قاسمش وقتی به میدان زد حسین آهسته گفت : می‌رود جانِ حسین و می‌رود جانِ حسن نعره شد : إن تَنکرونی فأنا ابنُ المُجتبی" تیغ را چرخاند و گفت این است طوفانِ حسن شد حسن یک ضربه زد اَزرق همانجا شد دوتا نعره زد عباس  ؛  ای جانم به قربانِ حسن روضه‌های ما همه لطفِ امام مجتبی است شُکر هرشب می‌روم در زیرِ بارانِ حسن پیشِ زهرا آبرو داری کنیم و آوریم هِی گلاب و دسته گُل یادِ یتیمانِ حسن حسن لطفی @marsieh_madh
در بین روضه ایم و به ما شد عنایتی جز گریه بر حسین نداریم عادتی ما وارثان گریه ء آدم شدیم پس داریم تا ابد به خلائق شرافتی این افتخار ماست که در زیر آسمان فرموده فاطمه که به روضه تو دعوتی در نامه ء عمل چه هراسی است روز حشر که غیر آه و گریه نباشد عبادتی این اشکها دوای تمامیِ زخم هاست اشکی ببار تا که نماند جراحتی جز مهر و لطف چیز دگر ما ندیده ایم در این بساط شامل خیر و محبّتی این خانه ، خانه ایست که جُونِ سیاه رو گردد سفید رو و شود دُرِّ قیمتی آقای خانه بر سر هر چه شهید رفت بهتر از این کجاست چنین اُوج عزّتی این خانه ایست مرگ عسل میشود در آن بر کام هر که کرد ز جانان حمایتی قاسم اگر به معرکه آمد اراده بود تا که حسن به جلوه نماید قیامتی قاسم به معرکه رُخِ بابا سفید کرد اَزرق دو نیمه شد چه خروشی چه هیبتی پایش نمیرسید اگر بر رکاب اسب شد قد کشیده مثل عمو بعدِ ساعتی با نعل ها زبس به رُخش بوسه ها نشست دیگر چه چهره ای چه جمالی چه صورتی بالا سرش صدای شکستن زیاد بود شد کربلا مدینه  که دارد حکایتی..‌ مجتبی صمدی شهاب @marsieh_madh
1008_46653670625044.mp3
5.31M
🎧 ◼️ 🎵 حرز بازوش نامه‌ی حسن 🎵 به تن کرده جامه‌ی حسن 🎤 کربلایی ◼️ ویژه 🏴 📝 | عضو شوید👇 ↳ @marsieh_madh
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 ویژه 🎵 زدم به میدون بی زره 🎵 به عشقت پوشیدم کفن 🎤 کربلایی ◼️ 🏴 📝 | عضو شوید👇 ↳ @marsieh_madh