eitaa logo
حسینیه (اشعار آیینی و مراثی اهل بیت)
1.1هزار دنبال‌کننده
798 عکس
546 ویدیو
7 فایل
هدف ؛ انتشار اشعار،مدایح و مراثی اهل‌بیت علیه السلام مکتوب،شنیداری و دیداری باشد که مورد قبول حضرت زهرا سلام الله علیها قرار گیرد هزینه استفاده #صلوات دوستان #شاعر اشعار زیبای خودتان را جهت ارائه در کانال ارسال کنید به ادمین کانال @Alirezanikoo_m
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 بوی بهشت می‌وزد از کربلای تو ای کشته‌ای که جان دو عالم فدای تو دیوانه‌وار، آمده‌ام تا به قتلگاه وقتی به استغاثه شنیدم صدای تو در حیرتم چه شد که نشد آسمان خراب وقتی شنید نالۀ واغربتای تو خورشید و ماه و جنّ و ملک خون گریستند وقتی میان لُجّۀ خون بود جای تو رفتی به پاس حرمت کعبه به کربلا شد کعبۀ حقیقیِ دل، کربلای تو اجر هزار عمره و حج در طواف توست ای مروه و صفا به فدای صفای تو! با گفتنِ «رضاً بِقَضائِک» به قتلگاه شد متّحد رضای خدا با رضای تو تا با نماز خوف تو گردد قبول حق شد سجده‌گاه اهل یقین خاک پای تو تو هر چه داشتی به خدا دادی ای حسین! فردا خداست -جَلّ جَلالُه- جزای تو اندر مِنا ذبیح یکی بود و زنده رفت ای صد ذبیح کشته شده در منای تو! برخیز و باز بر سرِ نی آیه‌ای بخوان ای من فدای آن سرِ از تن جدای تو! ما را خشوع بندگی آموز، چون خداست در مجلس عزای تو صاحب‌ عزای تو آن‌جا که حدّ ممکن و واجب بُوَد، تویی ای منتهای اوج بشر، ابتدای تو... ▫️ ریاضی یزدی 🆔 @marsieh_madh اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 عالم پر از ندای حسین و نوای اوست دل در فغان به زمزمۀ نینوای اوست گلشن شود ز خون شهیدان اگر جهان ذوق و صفایش از چمن کربلای اوست روزی جهان بگیرد اگر بانگ یا الاه شک نیست کز تموّج بانگ رسای اوست آب بقا که زندگی جاودان دهد در پیش عارفان اثر خاکپای اوست تنها نه از جهان که ز جان نیز بگذرد صاحبدلی که شیفته و مبتلای اوست گو دردمند عشق نگردد پی دوا کاین درد را علاج ز دارالشّفای اوست از شوق باغ خلد نلرزد، اگر دلی اندر هوای بارگه کربلای اوست مفتون هر تعلق و مجذوب هر هوس کفر است گفتن اینکه دلم آشنای اوست نشناخت بی حسین خدا را کسی به حق در جمله ماسوا نه خدا جز خدای اوست دین جُست لیک هیچ نشانی ز دین ندید سرگشته ‌ای که چشم به سوی سوای اوست ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ @marsieh_madh
🥀 | | 🥀 ای فخر کائنات! گذر کن دمی به شام ما را اسیر بین، تو ای سیّد انام! دانند شامیان ز جفا، خون ما حلال بگذر به ما که گشته به ما زندگی، حرام دردم نه یک، نه صد، نه هزار است، این سفر زین درد بی‌شمار، برت بشمرم کدام؟ در بزم عام، ز اهل و عیال تو، این گروه آن یک کنیز خواهد و آن دیگری غلام اولاد خود ز کینه‌ی اعدا، دو دسته بین جمعی، شهید کوفه و برخی، اسیر شام اطفال ما گرسنه، شب و روز، تشنه‌لب یک شب کسی نداد به ایشان به شام، شام رأس حسین و دُرد شراب، این ‌چه حالت است؟ نه دهر دون، سر آمد و نه عمر ما، تمام لعل حسین و چوب جفا، زین ستم به ما نه پای استقامت و نه دست انتقام طعن سنان و جور یزید و جفای شمر ما را انیس و مونس و یار است، «و‌السّلام» آن گه یزید، حقّ نبی را بهانه کرد سوی مدینه، آل علی را روانه کرد ▫️ جودی خراسانی ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/2592800965C27ad482bc3
🥀 | علیه‌السلام | 🥀 ای آن‌ که کفت ز خون خضاب است! عریان تنت اندر آفتاب است بَردار سر از تراب، ای جان! کاین دشت بلا، نه جای خواب است ای رفته به نوک نی، سر تو! افتاده به خاک، پیکر تو از چیست که جسم اطهر تو؟ بی‌غسل و کفن در آفتاب است ای مرهم زخم سینه‌ریشان! وی آدم و عالمت، پریشان! از نیزه و تیر و تیغ و پیکان زخم تو به سینه بی‌حساب است ای صبح غمت، سیه‌تر از شام! خوش رفته به خواب و داری آرام برخیز که خصم را سوی شام در بردن کودکان، شتاب است ای صید به خون تپیده از تیر! برخیز و ببین که هم‌چو نخجیر بر بازوی زینب است، زنجیر... بر گردن عابدین، طناب است شمشیر به کف، هزار قاتل باشند مرا به گِرد محمل هر لحظه چو مرغ نیم بسمل دل در برِ ما به اضطراب است برخیز که شور محشر آمد روز از شب من، سیه‌تر آمد لیلا به سراغ اکبر آمد در ناله و نوحه، چون رباب است رفتیم ز کوی تو به صد آه با ما ز ره کرم تو، ای شاه! یک چند قدم بیا به همراه همراهی بی‌کسان، ثواب است ای زخم تن تو، چون ستاره! برخیز و دمی نما نظاره بین فرقه‌ی خصم را سواره، اطفال پیاده، دل‌کباب است در ماتمت، ای شهید عطشان! «جودی» است مدام اندر افغان بس ریخت سرشک او به دامان هر چشمه‌ی چشم او، سراب است ▫️جودی خراسانی ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/2592800965C27ad482bc3
🥀 | سلام‌الله علیها 🥀 یاد هر گه کنم از زینب و سوز جگرش کشم آهی که فتد در دل گردون، شررش کام نادیده ز ایّام که در اوّل عمر سوخت از داغِ غمِ مادر و جدّ و پدرش بود در ماتم جدّ و پدر و مادر خویش که شد از بهر حسن، معجر نیلی به سرش پاره‌های جگر ‌زار حسن را در طشت چون نظر کرد ز غم، پاره شد از غم، جگرش چشم او بود هنوز از غم دوران، خونین که سوی کوفه کشانید، قضا و قدرش خیمه‌اش گشت به پا، چون به لب شطّ فرات جاری آمد شط دیگر ز دو چشمان ترش چاک زد پیرهن و خاک به سر کرد، چو دید بی‌‌سر افتاده تن پاک دو نورس‌ پسرش شش برادر به یکی روز همه بی‌‌سر دید که ز بار غم هر یک، چو کمان شد، کمرش اکبر و قاسم و عبّاس و حسین کشته و شد خولی و حرمله و شمر و سنان، هم‌سفرش روزِ وارد شدن شام، شب از گریه نخفت بس که بارید به سر، سنگ ز هر بام و درش «جودیا»! اشک تو و آه تو، بی‌حاصل نیست این نهالی است که در حشر، بیابی ثمرش ▫️ جودی خراسانی 🆔 @marsieh_madh
🥀 | سلام‌الله علیها 🥀 علت غائی بر کون و مکان دانی کیست؟ سبب خلقت پیدا و نهان دانی کیست؟ جان پنهان شده در جسم جهان دانی کیست؟ نقطه دایره رفعت و شان، دانی کیست؟ فاطمه مظهر اجلال خدا جلّ و جلال فاطمه عصمت کل کنز خفیّ ازلی فاطمه عالمه از حق به خفی و به جلی فاطمه روح نبی همسر و همتای ولی فاطمه عالیه‌ای کش نبد از زوج علی فرد و بی مثل بُد آن گونه که حیّ متعال کاف و نون، کافش کاف کرم فاطمه بود نون آن حرف نخست از نعم فاطمه بود نفخه روح در آدم ز دم فاطمه بود گل آدم ز تراب قدم فاطمه بود ورنه آدم شدنش تا به ابد بود محال طایر وهم که از منظر عنقا گذرد به یکی پر زدن از گنبد خضرا گذرد کی به کاخ شرف زهره زهرا گذرد بلکه جبریل اگر خواست بدانجا گذرد همچو پروانه ازو پاک بسوزد پر و بال گرچه خلقان حرمی گشته کنشتی نشوند دور از نیکی و نزدیک به زشتی نشوند باز غرقند اگر داخل کشتی نشوند معترف تا که نگردند بهشتی نشوند به کنیزی و غلامیش چه نسوان چه رجال مهر او بهر دل هالک و ناجیست محک آن بدل گیر که من اَعرَضَ عنها فَهَلک هست خاک قدمش سرمه چشمان ملک تا به خاک ره آن بدر زند بوسه فلک قامت خویش کمان ساخته مانند هلال ای ترا آسیه و مریم و هاجر، حوّا خادمه در پی کسب شرف و شان بسرا در مدیح تو همین بس بود ای سرّ خدا کابتدا نام تو فرمود ز اصحاب کساء ز خداوند ملایک چو نمودند سؤال خواندن واجبت ار خود نبود امکانم یعنی از کفر بود این که خدایت خوانم کافرم گر ز خدا بنده جدایت دانم چه توان گفت که در وصف تو من حیرانم ای خدا را نظر و جلوه و مرآت و جمال با چنین جاه و شرف ای شده مات تو عقول قصد آزار تو کردند چرا قوم جهول وان سفارش که بحق تو همی کرد رسول رفتشان سر بسر از یاد و نمودند قبول بهر خود قهر خدا خشم نبی سوء مآل خوب گشتند پس از مرگ پدر دلجویت که زدند امت دون، سیلی کین بر رویت بشکستند گه از تخته در، پهلویت زان تطاول که چرا خست عدو بازویت چون دهم شرح که دل خون بود و ناطقه لال بر در خانه‌ات ای خاک درت عرش عُلا آه کافروخت عدو آتشی آن سان به ملا که نهانی شررش رفت سوی کرببلا سوخت خرگاه شه تشنه دل اهل ولا ساخت سرگشته صحرا ز شه دین، اطفال ▫️صغیر اصفهانی 🆔 @marsieh_madh
🥀 | سلام‌الله علیها 🥀 جهان بدون تو ای آفتاب عالم تاب! به کورِ تشنه شبیه ست در کویرِ سراب تو کوثرآمدِ لطفی، از ابتدای حیات بشر به خیر تو محتاج، چون گیاه به آب به آستانه ی فهم تو ای سریره ی قدر! نمیرسد مگر اندیشه ی اولوالاباب تمام عمر به دنبال وصف ذات تو بود نیافت واژه ی در شأن، ذهنِ مضمون یاب دری خدا به مقامت گشود، لفظ کثیر به باب کثرت اگر رفته، هست از این باب تو را به اسم نشاید صدا زدن، هرچند شکسته است کمر، بارِ وصفت از القاب تو در مثل شب قدری، ندیده هیچ زمان شبی شبیه تو را چشم روزگار به خواب تو آن ستاره ی صبحی که چشم شبزدگان ندیده اند هنوزت به جهدِ اسطرلاب چه مُهرها که به نام تورّم آمده اند به پای تو بنشانند بوسه در محراب بر آن دو دست تو گلبوسه زد رسول، دو دست که عکس باغ جنان را گرفته اند به قاب به احترام تو باید تمام قد برخواست که سیره ی نبوی میکند چنین ایجاب تو کیستی؟ که هم انسیه ای و هم حورا تو کیستی؟ نرسد این سوال ها به جواب یهودی از نفس چادرت مسلمان شد مسیحه ایست که او را صدا زنند: حجاب به دست توست تمام امور، از این روست اگر تو را "أمَةُ الله" کرده اند خطاب قسم به خاک رهت دیدنی ست در محشر زبان گشودنِ هفت آسمان به "کُنتُ تراب" سوار ناقه ای از نور میرسی، گویی که آفتابِ قیامت تو را شده ست رکاب دخیل بسته ی أهدابِ مِرطِ فاطمه ایم بهشت میدمد از رشته های آن جلباب بهشت گفتم و دیدم بر آستان درش شرار کینه ی ابلیسیان گرفته شتاب بهشت، روضه ی جانسوز توست، آنجا که ملک بر آتش دل ریخت لحظه لحظه شراب غم تو ای شبِ قدر! آن قَدَر که سنگین بود خمیده شد سر دفن شبانه ات مهتاب بگو کجای فلک دفن کرده اند تو را که چرخ میزند اینگونه صبح و شام‌ سحاب مرا ز هرم جهنم رهانده آتش غم دل من است که پیش از عذاب دیده عذاب مگرد طاعتِ سرخوش! پیِ بهشت خدا بهشت سوخته ی اهل بیت را دریاب ▫️مسعود یوسف‌پور 🆔 @marsieh_madh
🥀 | کبری سلام‌الله علیها 🥀 ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب نسوخت هیچ دلی در جهان، چنان دل زینب نگشت شاد، دلش از غم زمانه، زمانی ز آب غم بسرشتند، گوییا گِل زینب فغان و آه از آن دم! که خصم دون به لب شط بُرید سر ز قفای مقابل زینب فتاده دید چو در خاک، سرو قامت اکبر قرار و صبر و تحمّل، برون شد از دل زینب میان لشگر اعدا به راه شام نبودی به غیر معجر نیلی، به چهره، حایل زینب به گِرد ناقه‌ی او، کوفیان به عشرت و امّا سر حسین به سنان، پیش روی محمل زینب نه آب بود و نه نانی، نه شمعی و نه چراغی چو گشت کنج مقام و منزل زینب چگونه شرح غمش را رقم کند، ید «جودی»؟ که جز خدا نه کس آگه، ز درد و مشکل زینب ▫️ جودی خراسانی 🆔 @marsieh_madh
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 آن موسی جعفر که ز قدر و شرف و جاه موسی و شعیب‌اند وِرا بندهٔ درگاه در طور ، از او ساز شد آوازِ اَناالله آن وادی ایمن که بوَد تربتِ آن شاه فرشی ست که با عرشِ الهی زده پهلو تنها نه مَلک بر درِ او آمده دربان کز بهرِ غلامیش ز جان تاخته غلمان سازند مگر کُحلِ بصر از دل و از جان حورانِ بهشتی به درِ آن شهِ ذیشان روبند غبارِ رهِ زوّار به گیسو ای زادهء زهرا ، خلفِ سیّدِ لولاک در بزمِ عزای تو مَلک با دلِ صد چاک بال و پرِ خود فرش کند بر زیرِ خاک از شمعِ حریمِ تو یکی شعله در افلاک بیضا شد و چون فضلِ تو رخ تافت به هر سو گر بسته به زنجیر ، تو را خصمِ سیه دل کِی کاسته شد رتبهٔ شیران ز سلاسل گردون پیِ تعظیمِ تو اینسان شده مایل با کوی تو هرگز نتوان کرد مقابل گر گنبدِ مینا بُوَد و روضهء مینو روی تو به نورِ احمدی آمده مظهر شخصِ تو به شرعِ نبوی سیّد و سَرور بی مِهرِ تو ای نو گلِ گلزارِ پیمبر بر پای نخیزد به دمن لالهء احمر وز خاک نرویَد به چمن سنبلِ خوشبو پوئیم گر امروز تو را راهِ محبّت دیگر چه غم از وحشتِ فردای قیامت از ما کنی آن روز گر از لطف ، شفاعت بی رنج و تَعَب جای نمائیم به جنّت با اینکه نیاید گُنهِ ما به ترازو ای نور خدا ، شمعِ هدی ، مصدر ایمان دریای عطا ، بحر سخا ، منبع احسان ای یوسفِ آل نبی ، ای مظهر یزدان افسوس که گردید تو را جای به زندان از کینهٔ دیرینهٔ هارونِ جفاجو صد آه که چون از ستمِ قومِ ستمکار بنشست تو را زهرِ جفا بر دلِ افکار افروخته شد خرمنِ جانت همه یکبار وز درد شدی باغل و زنجیرِ گرانبار غلطان به روی خاک ز پهلوی به پهلو ای شاهِ حجازی ّبه چه تقصیر به بغداد مسموم نمودند تو را از رهِ بیداد ما را غمِ قتلِ تو شها کی رود از یاد؟ الحق که بوَد ناسخِ بد فعلی شدّاد ظلمی که عیان گشت از آن فرقهٔ بدخو کلبِ تو ، آنکه تو را هست ثناخوان کمتر بوَد از مور و تو برتر ز سلیمان رانِ ملخش تحفه که در بخششِ عصیان ضامن شَویَش نزدِ خدا از رهِ احسان ای زادهٔ آزادهٔ تو ضامنِ آهو ▫️صغیر اصفهانی 🆔 @marsieh_madh 🏷
من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم! همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم! رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم! سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست من از بی مهری این ابرهای تار میترسم! تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم! طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم! شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد من از بیماری آن دیده خونبار میترسم! به وقت ترس و تنهایی،تو هستی تکیه گاه من مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم! دلت بشکسته از من،لکن ای دلدار رحمی کن که از نفرین و عاق والدین بسیار میترسم! هزاران بار من رفتم،ولي شرمنده برگشتم ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم! 📝 | عضو شوید👇 ↳ @marsieh_madh
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 از لاله دید، پُر‌چمنی، در برابرش آمد دمی که بر سر جسم برادرش لبریز برکه‌ای به تموّج ز خونِ گرم غلتان در آن، برادرِ با جان برابرش خاک سیه، شفق زده، هم‌چون افق ز خون وز موج آن گرفته چو مه، روی انورش چون شاخه‌ای که بشْکند از نخل بارور تیغ جفا دو دست فکنده ز پیکرش آن ساقی‌ای که داشت بسی چشم‌ها به راه خون کرده دورِ چرخِ ستم‌گر به ساغرش صد چشمه خون ز دیده به دامن نثار شد تا برسِتُرد ژاله‌ی خونین ز عبهرش انگیخت شور حشر ز درد درون چو دید بر روی خاک، قامت غوغای محشرش زنگار دود آه، رخ چرخ، تیره کرد شنگرف خون چو دید به یاقوت احمرش عنقای قافِ همّت و مردانگی و عشق در خاک و خون تپیده چو بشْکسته شهپرش گویی نشد مجال که سر گیردش ز خاک زین روی، رو نهاد به روی برادرش نالید کای نهال برومند باغ دین! بشْکست قامتم چو شکستی ز باد کین 📝 استاد عابد تبریزی 📝 | عضو شوید👇 ↳ @marsieh_madh
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 از لاله دید، پُر‌چمنی، در برابرش آمد دمی که بر سر جسم برادرش لبریز برکه‌ای به تموّج ز خونِ گرم غلتان در آن، برادرِ با جان برابرش خاک سیه، شفق زده، هم‌چون افق ز خون وز موج آن گرفته چو مه، روی انورش چون شاخه‌ای که بشْکند از نخل بارور تیغ جفا دو دست فکنده ز پیکرش آن ساقی‌ای که داشت بسی چشم‌ها به راه خون کرده دورِ چرخِ ستم‌گر به ساغرش صد چشمه خون ز دیده به دامن نثار شد تا برسِتُرد ژاله‌ی خونین ز عبهرش انگیخت شور حشر ز درد درون چو دید بر روی خاک، قامت غوغای محشرش زنگار دود آه، رخ چرخ، تیره کرد شنگرف خون چو دید به یاقوت احمرش عنقای قافِ همّت و مردانگی و عشق در خاک و خون تپیده چو بشْکسته شهپرش گویی نشد مجال که سر گیردش ز خاک زین روی، رو نهاد به روی برادرش نالید کای نهال برومند باغ دین! بشْکست قامتم چو شکستی ز باد کین 📝 استاد عابد تبریزی 📝 | عضو شوید👇 ↳ @marsieh_madh