#ماه_مبارک_رمضان
شعبان گذشت و حال دلم روبراه نیست
در کولهبارِ زندگیام جز گناه نیست
سوگند بر حقیقتِ سِیر و سلوکِ عشق
چون من در این طریق، کسی روسیاه نیست
عمرم به غفلت و ضررِ معصیت گذشت
کارم به غیرِ ناله و اندوه و آه نیست
آخر چگونه واردِ ماهِ خدا شوم؟
بیچاره را به خانهی محبوب، راه نیست
یا رب مرا به حُرمت شاه نجف ببخش
جز بیتِ رحمتِ تو مرا سرپناه نیست
پروندهام سیاه، ولی در دلم به جز
عشقِ شهیدِ تشنهی در قتلگاه نیست...
🖋امیر عباسی
#ماه_مبارک_رمضان
خبر آمد که بهار دل ما آمده است
مژده ی کم شدن فاصله ها آمده است
باز از عرش خداوند ندا آمده است
بندگان ماه خدا، ماه خدا آمده است
من که پابند هوس ها و گناهم چه کنم؟
نفسِ سوخته ای در تهِ چاهم چه کنم؟
خبر آمد که کریم آمد و در واشده است
سفره پرداز قدیم آمد و در وا شده است
اسم رحمان و رحیم آمد و در وا شده است
درد عصیان مرا خویش مداوا شده است
آی مردم به خدا ربِّ رحیمی داریم
سجده آرید، خداوند کریمی داریم
ای که بخشنده ی هر جرم و گناهی، العفو
به پشیمان شدگان نیز پناهی، العفو
من پشیمان شده ام ؛ نیم نگاهی، العفو
یا الهیّ و الهیّ و الهی العفو
سائلی را به سر سفره ی خود راه بده
من گدای توأم ای حضرت الله- بده!
یارب این سوخته دل را که محک لازم نیست
بچه ای را که کتک خورده، فلک لازم نیست
گرد خوان تو فقیرم من و شک لازم نیست
تا سر سفره حسین است نمک لازم نیست
به لبم خورد کمی آب، مرا بخشیدند
ای فدای لب ارباب، مرا بخشیدند
امیر عظیمی
#ماه_مبارک_رمضان
رمزها در رمضان است، خدا می داند
برتر از فهم و گمان است، خدا می داند
لیلة القدر ، کدامین شب این ماه خداست؟
چه شبی برتر از آن است، خدا می داند
هر شبی توبه کنیم از گنه و پاک شویم
لیلة القدر، همان است، خدا می داند
موسم بندگی چشم و زبان و گوش است
نه همین صوم دهان است، خدا می داند
گر نباشد همه اعضای تو تسلیم خدا
روزه ات صرفه ی نان است، خدا می داند
بار عام و همه مهمان خداوند کریم
ماه آزادی جان است، خدا می داند
سبط اکبر که در این مه متولد گردید
رمز حسن رمضان است، خدا می داند
زین مه نیمه مه، ماه خدا کامل شد
عید شادی جهان است، خدا می داند
میزبان است خدا، در مه میلاد حسن
رمز این نکته نهان است، خدا می داند
کرمش مایه امید گنه کاران شد
یا حسن، ورد (حسان) است، خدا می داند
#ماه_مبارک_رمضان
هر زمان افطار خود با آب که وا می کنم
دیده هایم را فقط از اشک، دریا می کنم
علت بیچاره گی ام را خودم فهمیده ام
کم، سحرها با خدای خویش نجوا می کنم
آن قدر بیچاره هستم می نشینم روز و شب
در گناه افتادن خود را تماشا می کنم
جای این که مایۀ آرامش آقا شوم
با معاصی خون به قلب زار آقا می کنم
هی گناه و توبه و هی پشت هم شرمندگی
با خودم دارم چرا این قدر بد تا می کنم؟!
این چنین باشد برایم مرگ خیلی بهتر است
من که می دانم خودم را خوار و رسوا می کنم
با تمام رو سیاهی تا که می گویم حسین
در دل تو باز هم من خویش را جا می کنم
آب می بینم نمی نوشم، لبم می سوزد و
بیشتر یاد لب عطشان سقا می کنم
یاد آن لحظه که هی می گفت مشکم واجب است!
مشک را من می رسانم، کار خود را می کنم
تیرها را با دل و جانم به چشمم می خرم
تا که خود را لایق دیدار زهرا می کنم
با لب تشنه به روی هستی خود پا گذاشت
عاقبت سر را به روی دامن زهرا گذاشت
#ماه_مبارک_رمضان
کم کم هلالِ ماهِ خدا می رسد ز راه
اوقاتِ نابِ اهلِ بکاء می رسد ز راه
مهمان کند خدا همگان را به سفره اش
وقتی که ماهِ جود و سخا میرسد ز راه
گُل میکند به لب همه دم ذکر یا علی
زیرا بهارِ اهلِ دعا می رسد ز راه
ماهِ مجیر و جوشن و شب های عاشقی
ماهِ جنون و ماهِ صفا میرسد زِ راه
دستت دراز کن چو گدا سمتِ سفره اش
وقتی گدا به پشتِ گدا میرسد ز راه
امضا کند خدا گذر از نار دم به دم
چون ماهِ توبه ، ماهِ عطا میرسد ز راه
وقتی که ماهِ خوبِ خدا رو کند به ما
فرصت برای ترکِ گناه میرسد ز راه
معلوم میشود که عزیزی به نزدِ حق
وقتی بلا به پشت بلا می رسد ز راه
هر لحظه اش عبادت و هر ساعتش نکو
اوقاتِ سر به سر چو طلا میرسد ز راه
پُر میشود فضای دل از عطر عاشقی
لَا تَقْنَطو بر اهلِ خطا میرسد ز راه
بس کن دگر گناه که گناه سد عاشقی است
الطافِ عاشقانه جدا میرسد ز راه
میترسم از گناه و امیدم به رحمتش
وقتی که ماهِ خوف و رجا میرسد ز راه
ماهِ غمِ علی شهِ لولاک میرسد
یعنی که ماهِ اشک و عزا می رسد ز راه
افطار گر کنی همه دم یادِ لعلِ او
الطافِ سیّدالشهدا می رسد ز راه
گر خوب بندگی کنی ای دل به هر صباح
توفیقِ طوفِ کرب و بلا میرسد ز راه
وقتی به یادِ کرب و بلا بغض میکنی
صدها ملک ز ارض و سما میرسد ز راه
دنیا شود بهشتِ برین شک نکن دمی
وقتی قدومِ شاهِ وفا می رسد ز راه
«عَجِلْ عَلی ظُهُور وَلِیّک » خدای من
پس کی ز کعبه صاحبِ ما میرسد ز راه؟
باز-کن-در-که-گدای-سحرت-برگشته-حاج-منصور-ارضی.mp3
7.6M
#ماه_مبارک_رمضان
#مناجات_با_خدا
باز کن در که گدای سحرت برگشته
بندهی خسته ز عصیان، به درت برگشته
باز هم دربهدری، دور و برت برگشته
سفره را چیدی و دیدم نظرت برگشته
اصلا انگار نه انگار گنهکارم من
به تو اندازهی یک عمر بدهکارم من
گرچه آلودهام و خوار ولی آمدهامبا همان فطرت پاک ازلی آمدهام
دیدم از غیر درت بیمحلی آمدهام
دست پر هستم و با نام علی آمدهام
از عقوبات منِ غمزده تعجیل بگیر
عبد آلوده پشیمان شده تحویل بگیر
بنده وقتیکه فرو رفت به مرداب گناه
خواست از چاله درآید ولی افتاد به چاه
وای از دست رفیقی که مرا برد ز راه
من زمین خوردم و او جای دعا کرد نگاه
حرف پرواز زد اما همه طنّازی بود
دوستت دارم آن دوست دغلبازی بود
حال، من آمدهم حال مرا بهتر کن
دیگر از دست خودم خسته شدم باور کن
با چنین بنده که داری به مدارا سر کن
تا سحر، جانِ مرا مست می کوثر (حیدر) کن
دارم امید، مقیم حرم یار شوم
من به قربان علی تا دم افطار شوم
گر چه اندازهی یک کوه، گنه سنگین است
آشتی با تو همیشه مزهاش شیرین است
سفرهای را که تو چیدی، چقدر رنگین است
آخر کارِ هر آنکس که بیاید این است
اولین قطرهی اشکی که ز چشمش ریزد
از دلش نالهی یا فاطمه برمیخیزد
#ماه_مبارک_رمضان
ماه خدا برای تو دلتنگ می شوم
یکسال در هوای تو دلتنگ می شوم
هر روز وقت مغرب و هنگامهء اذان
با یاد ربنای تو دلتنگ می شوم
دارند سفره های تو را جمع می کنند
با دوری از فضای تو دلتنگ می شوم
سی ، نیمه شب دعای سحررا شنیده ام
ای ماه ، بی دعای تو دلتنگ می شوم
نزدیکتر شدم به ابالفضل با عطش
پس بهر روزه های تو دلتنگ می شوم
این حال خوش که سرزده در تار و پود من
ای کاش ماندگار شود در وجود من
تا اسمه دواست، دوا را گرفته ایم
تا ذکره شفاست ، شفا را گرفته ایم
این رحمت خداست که یاری نموده تا
دامان لطف شیر خدا را گرفته ایم
شکر خدا که نیمهء ماه خدا به لب
ذکر کریم آل عبا را گرفته ایم
با یاد لحطه لحطهء ارباب بی کفن
حتما برات کرببلا را گرفته ایم
والله این بزرگترین افتخار ماست
از دست او نشان گدا را گرفته ایم
داریم امید اینکه خدایی شدیم ما
تا سال بعد کرببلایی شدیم ما
وقت وداع با تو به هر حال می رسد
ماه خدا چه زود به شوال می رسد
این بنده با گناه به ماه خدا رسید
حالا به عید فطر سبکبال می رسد
شبهای قدر حال و هوایی عجیب داشت
شاید عزیز فاطمه امسال می رسد
شاید به کربلا نرسد دست ما دگر
اما به دامن علی و آل می رسد
فرقی نمی کند رمضان یا محرم است
هر جا رویم روضه به گودال می رسد
با چکمه ای به پا و سپس خنجری به دست
در پیش چشم فاطمه بر سینه اش نشست
#ماه_مبارک_رمضان
#مناجات_با_خدا
وای اگر در حرمش یار نمی خواست مرا
سر بازار خریدار نمی خواست مرا
با چه شوقی بغلم کرد همان اول ماه
اصلا انگار نه انگار نمی خواست مرا
من همانم که شدم خارِ همه اما او
پیش مخلوق خودش خار نمی خواست مرا
به حسابم نرسید و به حسابم آورد
او کریم است بدهکار نمی خواست مرا
بودم آلوده ولیکن دم در پاکم کرد
لطف آقاست گنهکار نمی خواست مرا
آشنای علی ام گرد و غبار نجفم
وای اگر حیدر کرار نمی خواست مرا
لَكَ صُمْنَای ِمرا بی برو برگرد خرید
سرشکسته دم افطار نمی خواست مرا
تشنه ام کرد که یاد لب عطشان باشم
تا نگویند علمدار نمی خواست مرا
عاقبت کارگر روضه شدم شکر خدا
فاطمه نوکر سربار نمی خواست مرا
آن حسینی که سرش ریخت به هم بین تنور
وسط شعله گرفتار نمی خواست مرا