eitaa logo
「شَهیدِگُمنام」🇵🇸
4هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
386 ویدیو
1 فایل
پِلاک را از گَردنت دَرآوردی گُفت: از کُجا تو را بِشناسَند..؟! گُفتی: آنکه باید بِشناسد،میشِناسَد... :)🌿 🎈۱۳۹۸/۲/۵ 🌱| 4k→4.1k کانالمون در تلگرام... :)💖 Telegram.me/martyr_314 پل ارتباطی ما با شما... :)🌱 @
مشاهده در ایتا
دانلود
~🕊 🌴✨ یڪ بار در سرماۍ شدید جبهہ دستانم را در جیبم ڪردھ بودم آمد جلوی من ایستاد و فریاد زد:دستت رو در بیار دستانم را بیرون آوردم دوباره داد زد:دستت رو بیار باݪا دستانم مانند بید داشت میلرزید با خودم گفتم حتما مے خواهد با چوب مرا بزند دستانم را آوردم بالا بعد نگاهم به چهره‌ی‌مہربانش‌افتاد "یڪ مشت نخود چێ کشمش‌در‌ دستانم ریخت و گفت:برو بخور تا گرم بشۍ" ♥️🕊 🌱|@martyr_314
خداقوت دلاور مردان سپاه✌️🇮🇷
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
با هم از خیابان انقلاب رد می‌شدیم.. مردی بخشی از ماشینش آتش گرفته بود و از دیگران کمک میخواست..؛ چون احتمال انفجار وجود داشت کسی جلو نمی‌رفت، روح‌الله تا این صحنه را دید زد روی ترمز، همیشه در صندوق عقب آب داشتیم، آب‌ها را برداشت و به سمتِ خودرو دوید و آتش را خاموش کرد..؛ مرد راننده اشک می‌ریخت و می‌گفت: جوان! خدا عاقبتت را به خیرت کند..! همین دعا ها روح‌الله را عاقبت به خیر کرد..! 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
~🕊 🌿💌 یاحضـــــرت معصومه(؎)مرا به بی‌بی زیـــــنب ببخش 💚🙃 ❤️🕊 🌱|@martyr_314
-روشن‌تر ازلبخند- •حاجی• 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
~🕊 هر سال که می‌شد، با بچه های محل تکیه ای برپا میکردیم، تو پارکینگ خونه شهید ولایتی. یک سال به خاطر یکسری از مشکلات نمی‌خواستیم تکیه رو برپا کنیم. تو جمع رفقا حسین می‌گفت هر طور شده باید این سیاهی ها نصب بشه. باید این روضه ها برقرار باشه. حسینی که از جون و دل مایه می‌گذاشت در خونه ارباب و نمی‌خواست هیچ جوره کم بزاره، وقتی دید کسی همراهیش نمی‌کنه اومد در خونه ما؛ گفت من دلم نمیاد امسال تکیه نباشه.. سیاهی ها و پرچم رو ازم گرفت و رفت... اونشب خودش تکیه رو برپا کرده بود. تنهای تنها. از قرار معلوم شب رو هم تو تکیه خوابیده بود. صبح روز بعد سراسیمه و با خوشحالی زنگ خونمون رو زد. بهش گفتم چی شده حسین جان؟گفت: دیشب که پرچم ها و سیاهی هارو نصب کردم تو همون تکیه خوابم برد. تو خواب دیدم  امام حسین(ع) اومده تو پارکینگ خونمون و به من گفت احسنت! چه تکیه قشنگی زدی. دستی به سیاهی ها کشید و بهم خسته نباشید گفت. وقتی حسین این جملات رو می گفت، اشک تو چشاش حلقه زده بود. می‌دیدم چقدر خوشحاله از اینکه کارش مورد قبول ارباب واقع شده. "اون سال تکیه مون حس و حال دیگه ای داشت" ♥️🕊 . . 🌱|@martyr_314
سالروز شهادتت مبارک آقا محمد رضا🙃🍃
و تو ای خواهرم! آنچه که بیش از سرخی خونِ من استعمار را می‌ترساند، سیاهی چادر توست؛ پس در حفظ حجابت زینب گونه باش! 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
~🕊 🌿💌 همه‌ی‌ ما باید‌ برویم‌ که . . ‌‌انا‌ لله‌ و‌ انا الیه‌‌ راجعون‌ فقط‌ چگونه‌ رفتن‌مهم‌ است‌ و‌‌ با‌ چه‌ توشه‌ای‌ رفتن . .💔 ♥️🕊 . . 🌱|@martyr_314
نمازتون سرد نشه رُفقا...🙂🌿
~🕊 🌴✨ 🍁از طرف بنیاد شهید دفترچه بیمه درمانی داده بودند. تاریخ دفترچه‌ام تمام شده بود که بردم عوضش کنم. دفترچه دست نخورده بود.  مسئول تعویض با تعجب نگاه کرد و گفت: در اینجا که هیچ چیز ننوشته ای؟ گفتم: سواد ندارم   گفت: تو سواد نداری، دکتر چطور؟  گفتم: دکتر من در قبرستان است خط هم نمی‌نویسد. 🍁بنده خدا فکر کرد از مردن حرف میزنم. فکر کرد دوست دارم بمیرم. گفت: خدا نکند پدرجان اِن شاءالله صد سال عمر کنی، این چه حرفهایی است که میزنی؟ گفتم: من که از مردن حرف نمیزنم، گفتم دکترم در قبرستان است، وقتی مریض می‌شوم می‌روم آنجا و پسرم علی شفایم می‌دهد... 🍁علی واقعاً چنین قدرتی داشت... ♥️🕊 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
~🕊 🌿فرازی از وصیت نامه💌 خدایا! اینک قطره‌ای از آن دریای خروشان، بنده عاصی گنه‌کاری پای در راه جهاد در راه اسلام نهاده است. بار الهی! کوله بار گناهم سنگین و توشه را هم اندک.. خدایا! این تن خاکی را طاقت تحمل لهیب سوزان جهنم نیست به فریادم برس که تو تنها فریادرسی. خدایا! عاشقم، عاشق دیدار جمالت، اما روسیاه که گنه‌کارم و عاصی.. 🌿شهادت: پنجم مرداد ۱۳۶۷، عملیات در اسلام‌ آباد غرب ♥️🕊 . . 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱