eitaa logo
「شَهیدِگُمنام」🇵🇸
4هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
386 ویدیو
1 فایل
پِلاک را از گَردنت دَرآوردی گُفت: از کُجا تو را بِشناسَند..؟! گُفتی: آنکه باید بِشناسد،میشِناسَد... :)🌿 🎈۱۳۹۸/۲/۵ 🌱| 4k→4.1k کانالمون در تلگرام... :)💖 Telegram.me/martyr_314 پل ارتباطی ما با شما... :)🌱 @
مشاهده در ایتا
دانلود
ڪاش‌بہ‌جاۍریـاضٺ عمـرم‌رادرراهـِ تَقرُب‌بہ‌امام‌زمـاݩ{علیہ‌السلام} صــرف‌ڪرده‌بودمـ.. بہ‌نقل‌ازمرحوم‌ 🌱|@martyr_314
حضرت محمد(ص): "بهترین ازدواجها آن‌ است‌ که‌ آسان‌تر انجام‌ گیرد"
آنچه امروز خطر بزرگی است برای آينده جامعه، آمريكا و صدام و جنگ نظامی نيست؛ امروز طرح توطئه های اخلاقی و رواج بی‌بند و باری و رعايت نكردن حجاب كامل اسلامی در رأس برنامه‌های دشمن قرار دارد...! 🌱|@martyr_314
ما مالک هیچ چیزی نیستیم! همه چی برای خداست و دستِ ما امانته👌🏼 🌱|@martyr_314
پدر‌شہید: بعدازشہادت‌بابڪ‌رئیس‌بنیاد‌شہدا‌گفت: بابڪ‌در‌ساخت‌بنای‌ِیادبودشہداۍ گمنام‌درپارڪ‌ملت‌رشت، کمک‌هاۍ‌زیادۍ‌ڪرد... ماازاین‌موضو؏‌بـےخبربودیم ولۍرئیس‌بنیادشہدانقل‌ڪرد: میدانستۍپسرت‌برای‌اینڪہ‌اینجا‌ساختہ‌شود چقدرزحمت‌ڪشید! زمان‌ساخت، بہ‌مسئولان‌گفتہ‌بود: شما‌چہ‌بودجہ‌بدهید‌چہ‌ندهید روح‌این‌شہدا‌اینقدربلند‌و‌پرخیر‌وبرڪت‌هست💚 ڪہ‌این‌بنا‌ساختہ‌میشود! وبعداشما‌حسرت‌خواهید‌خورد ڪہ‌دراین‌ثواب‌شرڪت‌نڪردید... 🌱|@martyr_314
نمازتون سرد نشه رُفقا...🙂🌿
در زمان جنگ رزمندگان به یکدیگر اخوی می‌گفتند و یا دوستت دارم از سَر اخلاص بود و این‌طور نبود که همانند زمانِ حال به یکدیگر بگوییم ارادت داریم و پشت سر هم غیبت کنیم. ما آن مدینه‌ فاضله‌ای را که به دنبالش می‌ گردیم بایــد در دفاع مقدس جستجو کنیم. چرا که شهـدا الگویی را برای ما ایجاد کرده‌اند که می‌تواند در هر زمان پاسخگوی پرسش‌هـا و نیازهای ما باشد . 🌱|@martyr_314
پس از عزیمت به جنوب و استقرار در پادگان دو ڪوهه، ما براے برادران بسیجے یڪ دوره‌ فشُـرده‌ے آموزشے داشتیم. یڪ روز همان‌طور ڪه سرگرم ڪار روے نیروهاے گردان حمزه در محوطه‌ دوڪوهه بودیم، حاج احمد از راه رسید. او میخواست با محڪ زدن بچه‌ها بفهمد ڪه آموزش‌هاے ما تا چه اندازه توانسته براے آنها مثمر ثمر باشد؛ به همین منظور، به یڪے از بچه بسیجےها گفت: «برادر جان، شما بیا و برای من توضیح بده ڪه ظرف این مدت چه آموزش‌هایے دیدین؟» آن بنده‌ خدا با دیدن حاج احمد و هیبت خاص او، دست و پایش را گم ڪرده و نتوانست توضیحات قابل قبولے ارائه دهد. وقتے او از تشریح محـورهاے آموزشے عاجز ماند، حاجے خیلے عصبانے شد، طوری ڪه بلافاصلـه دستور داد، او روے زمین سیمانے میدان صبحگاه سینه خیز برود. بعد از اینڪه تنبیه تمام شد، حاج احمد جلو رفت و او را در آغوش گرفت، صورتش را بوسید و گفت: «برادر جـان، تموم این سخت گیرے‌ها به خاطر اینه ڪه مے‌خوایم توی عملیات، حتی المقدور ڪمترین تلفات رو داشته باشم. منم شما رو تنبیه نڪردم، ڪمے تمرین دادم». ظهـر، وقت نمـاز، دیدم حاج احمد وضو گرفت و رفت پشت سر همانــ بچه بسیجے ایستاد و به او اقتدا ڪرد. نمازش را خواند. او با این ڪار، ضمن زیر پا گذاشتن غرور خود، به همه ما درس خوبے آموخت. به‌روایت‌همرزم‌شهید 🌱|@martyr_314
آنچه بهار آورده بود را با لذت میخوردند.. نه برای لذت! 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
زن،زندگی‌اش‌را‌داد..
آخرین نفرے ڪہ از عملیات برمے گشت، خودش حاج احمد متوسلیان بود. یڪ ڪلاه سرش بود افتاد تہ دره حالا آن طرف دموڪرات ها بودند و آتششان هم سنگین... تا نرفت ڪلاه را برنداشت، برنگشت گفتم: اگر شهید مےشدے!؟ گفت این ڪلاه مال بیت المال بود.. 🌱|@martyr_314
عروسم‌ڪھ‌بارداربود بھ‌دلم‌افتادھ بوداگربچھ‌پسرباشد، معنیش‌این اسٺ‌ڪھ‌خدا مےخواهدیڪےاز پسرهایم‌راعوضش‌بگیرد. خداخدامےڪردم دخٺر باشد. وقٺےبچھ‌دخٺر شد، یڪ‌نفس راحٺ‌ڪشیدم. مهدےڪھ‌شنیدبچھ‌دخٺر اسٺ، گفٺ «خدارو شڪر. دررحمٺ‌بھ روم‌بازشد.رحمٺ‌هم‌ ڪھ‌براےمن یعنےشهادٺ» منبع:یادگاران، جلد ده، ڪٺاب شهیدزین الدین، ص 67 🌱|@martyr_314
قبل از عملیات بود... داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم به هم رمز بدیم... که تکفیریا نفهمن...🤔 یهو سیدابراهیم(شهید صدرزاده) از فرمانده های تیپ فاطمیون😍 بلند گفت: آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم...بدونید دهنم سرویس شده😂 🌱|@martyr_314
ٺعریف‌مےڪردو مےخندید»يھ‌نفر داشٺ‌ٺوخیابون شهرڪ سیگار مےڪشید، اون‌جاسیگارڪشیدن ممنوعھ. نگه‌داشٺم‌بهش‌گفٺم یھ دقیقه‌بیااینجا. گفٺ‌بھ‌ٺوچھ. مےخوام بڪشم.ٺوڪھ‌ڪوچیڪے، خودخرازےروهم بیارےبازم میڪشم. گفٺم‌مےڪشے؟ گفٺ‌آرھ. هیچ‌ڪارےهم‌نمیٺونےبڪنے. » مےگفٺ «دلم‌نیومدبگم‌من‌خرازے ام. رفٺم‌یھ‌دور زدم برگشٺم. نمےدونم چھ‌طورشد. این‌دفعھ‌ٺامنودیدفرارڪرد. حٺےڪفش‌هاش‌ازپاش‌دراومد، برنگشٺ‌برشون‌دارھ. » منبع:یادگاران،جلدهفٺ، ڪٺاب شهیدخرازے، ص 41 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
نشستھ بود توے اتاق مجتمع دارالقرانـ. رفتم ایستادم مقابلش. تند تند داشت سوال هاے فرم گزینش سپاھ رو گلچینـ میڪرد تا ازم بپرسھ. با خندھ گفتم:" چطورےشھید زندھ؟" از اونـ‌لبخندقشنگـ هاش زد و باهمون چھرھ ے معصومش گفت:"سید دعاڪن تو سپاھ‌جذب بشم." برگھ رو داد دستم تا چند سوال عقیدتے و سیاسے رو براش توضیح بدم. یھ نگاھ بھ پشت برگھ انداختم.گفتم عارف جان اینو چرا ننوشتے؟ گفت:" اگھ تو گزینش ازمـ سوال کردنـ هدفتـ از اینڪھ میخواے پاسدار بشے چیھ،باید اینو بھشونـ جواب بدم. پشت برگھ نوشتھ بود: [براے خدمت، براے جھاد ،براے شھادتـ] 🌱|@martyr_314
چشمشان‌ڪهـ بهـ مهدےافٺاد،از خوشحالےبال‌درآوردند.دورهـ‌اش ڪردندوشروع‌ڪردندبهـ شعار دادن: «فرماندهـ آزادهـ،آمادهـ ایم آمادهـ!»هرڪسےهم‌ڪهـ دستش‌بهـ مهدےمےرسید،امان‌نمےداد؛ شروع‌مےڪردبهـ بوسیدن. مخمصهـ‌اےبودبراےخودش. خلاصهـ بهـ هرسخٺےاےڪهـ بوداز چنگ‌بچهـ هاےبسیجےخلاص‌شد، امابهـ جاےاینڪهـ ازاین‌همهـ ابراز محبٺ‌خوشحال‌باشد،باچشمانے پرازاشڪ‌به‌خودش‌نهیب‌مےزد: «مهدے! خیال‌نڪنےڪسےشدےڪهـ اینااین‌قدربهٺ‌اهمیٺ‌مےدن،ٺو هیچےنیسٺے؛ٺوخاڪ‌پاےاین بسیجےهایے..». منبع:ڪٺاب14سردار، ص30_29 🌱|@martyr_314
خدایا آنگونه زنده‌ام بدار ڪه نشکند دݪی از زنده بودنم و آنگونه بمیران ڪه به وجد نیاید کسی از نبودنم... زندگی آنقدر ابدی نیست ڪه هر روز بتوان مهربان بودن را به فردا انداخت... 🌱|@martyr_314
خدا نكند كه حرف زدن و نگاه كردن به نامحرم برايتان عادى شود. پناه ميبرم به خدا از روزى كه گناه، فرهنگ و عادت مردم شود... 🌱|@martyr_314
و نیروی خود را برای این راه گذاشته‌ایم با همه وجود در این راه حرکت می‌کنیم و ادامه خواهیم داد.. 🌱|@martyr_314
دل‌ گیر نباش! دلت‌ کہ‌ گیرباشد رها نمے شوی. یادت باشد ؛ خدا بندگانش را با آنچه بدان دل بسته اند می آزماید... 🌱|@martyr_314
نمازتون سرد نشه رُفقا...🙂🌿