eitaa logo
「شَهیدِگُمنام」🇵🇸
4هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
388 ویدیو
1 فایل
پِلاک را از گَردنت دَرآوردی گُفت: از کُجا تو را بِشناسَند..؟! گُفتی: آنکه باید بِشناسد،میشِناسَد... :)🌿 🎈۱۳۹۸/۲/۵ 🌱| 4k→4.1k کانالمون در تلگرام... :)💖 Telegram.me/martyr_314 پل ارتباطی ما با شما... :)🌱 @
مشاهده در ایتا
دانلود
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
اگر خسته شدیم باید بدانیم کجای کار اشکال دارد.. وگرنه کار برای خدا که خستگی ندارد لذت بخش است.. 🌱|@martyr_314
در مدتی که در حلب بود، زبان عربی را دست و پا شکسته یاد گرفته بود. اگر نمی‌توانست کلمه‌ای را بیان کند با حرکات دست و صورتش به طرف مقابل می‌فهماند که چه می‌خواهد بگوید. یک‌روز به تعدادی از رزمنده‌های نبل و الزهراء درس می‌داد. وسط درس دادن ناگهان همه دراز کشیدند!🙄 به عربی پرسید: چتون شده؟! گفتند: شما گفتید دراز بکشید!😐😂 به جای این که بگوید ساکت باشید، کلمه‌ای به کار برده بود که معنی‌اش می‌شد دراز بکشید! به روی خودش نیاورد، گفت: می‌خواستم ببینم بیدارید یا نه!😁 بعد از کلاس که این موضوع را برای دوستانش تعریف کرد،آن‌قدر خندید و خندیدند که اشک از چشمانشان جاری شد.😅😂 راوی: همرزم شهید 🌱|@martyr_314
می‌گفت: اگر میخوای سرباز امام‌زمان باشی باید توانایی‌هات رو بالا ببری.. شیعه باید همه فن حریف باشه و از همه چی سردربیاره..! 🌱|@martyr_314
نمازتون سرد نشه رُفقا...🙂🌿
محمد زخمے شده بود احتمالا هنگام غواصے در یڪے از عملیاٺ‌ها ٺیر به پایش اصابٺ ڪرده بود. وقٺے بہ خانہ آمد یڪ هفٺہ مرخصے داشت. یڪ شب صدایش را شنیدم سریع از جا بلند شدم و به اٺاق رفتم دیدم نشسٺہ و از خدا مےخواهد سریعٺر بہ جبهہ برود. هیچ وقٺ یادم نمےرود قرار بود چند نفر بہ عیادٺش بیایند محمد مرا صدا ڪرد و گفٺ: مادر اگر بچہ‌ها چیزے خواستند بگو نداریم،حتی آب! من ناراحٺ شدم و گفٺم :محمد این چہ رفٺارے اسٺ ڪہ مےڪنے محمد با لبخندے زیبا گفٺ: مادر ٺو این بچہ‌ها را نمیشناسے. وقتے دوسٺانش آمدند شهید یوسف قربانے، رضا ابوبصیر و چند ٺن از غواصان دیگر نیز آمدند شهید یوسف قربانے صدایم ڪرد : -حاج خانم + بلہ پسرم؟ - نخ سفید دارید؟ +بلہ‌ الان مےآورم. همین ڪہ نخ سفید را آوردم دیدم چهره محمد ڪبود شده با اشاره پرسیدم چہ شده؟ عصبانے شد و سرش را تڪان داد. نخ را بہ یوسف دادم خدا رحمتش ڪند نخ را از من گرفٺ دیدم یڪ پستونڪ نارنجے رنگ از جیبش در آورد و نخ را بہ آن وصل ڪرد و رو بہ محمد ڪرد و گفٺ: چون ۶ ماهہ دنیا آورده‌اے نیاز بہ پستونڪ دارد. وقٺے حالٺ خوب شد حاج خانوم ڪمڪٺ مےڪند. دوسٺانش خندیدند. من هم زدم زیره خنده. محمد وقٺے خنده مرا دید از اینڪہ من خوشحال شده بودم خنده اش گرفٺ! منبع: درخٺ آلبالو📚 🌱|@martyr_314
🙃🍃 پـس ازشروع زنـدگـے مشترکـمان یـڪ میهمانے گرفتـیم؛😇 و عده اے از اقوام را بہ خانہ‌مـــان دعوت ڪردیم😊 این اولین مهـمانے بود کـہ بعد از ازدواج مےگرفتیم و بـہ قولے؛هـنـر آشپزے عـروس خانـم مشخص مـےشد😃 اولیـن قاشق غـذا را کـہ چشیـدم، شـورے آن حلقم را سوزاند!😖 از این کـہ اولین غذاے میہمانے ام شور شده بود، خیلے خجالت ڪشیدم😢 سفره را کـہ پہن ڪردیم، محمد رو بہ مہمان هـا گفت: قبل از اینڪـہ غذا رو بخورید، بـایـد بگویـم این غـذا دستپخت دامـاد است😀 البتـہ بـاید ببخشید کـہ کمے شور شده اسـت😅 آن وقت کمے نـاݧ پنیر سـرسفـره آورد و بـا خنده ادامہ داد: البتـہ اگـہ دست پختم را نمےتوانید بخورید، نـاݧ و پنیر هم پیـدا مےشـود😉 🌱|@martyr_314
روزے برادر خانم شهید ڪاوه نزد او آمد و گفٺ: از مشهد زنگ زدند كه خودم را سریع برسانم آن‌جا، اگر اجازه بدهید مےخواسٺم دو سہ روزے بروم مرخصے. محمود با ٺعجب خیره شد و گفٺ: ٺو ڪہ مےدانے عملیاٺ داریم و دیگر مرخصے نباید بروے. من اجازه نمےدهم بروے و بهٺر اسٺ سر مأموریتٺ بروے.» مدٺے بعد درباره همین ماجرا با شهید ڪاوه حرف زدم و بہ او گفٺم: آقا محمود! ڪارش واقعاً مهم بود،اجازه مےدادید مےرفٺ، زود برمےگشٺ. محمود گفٺ: در پادگان خیلےها مےدانند ڪہ ایشان برادر خانم من اسٺ، چند روز دیگر هم که عملیاٺ داریم. اگر ڪارش طول ڪشید و بہ عملیاٺ نرسید، ممڪن اسٺ در ذهن بعضےها این شبہہ پیش بیاید ڪہ ڪاوه موقع عملیاٺ برادرخانمش را فرسٺاد مرخصے ٺا سالم بماند. گفٺم: خودم ضمانٺش را مےڪنم ڪہ بہ عملیاٺ برسد. ناگهان محمود ناراحٺ شد و گفٺ: من با ڪسے عقد اخوٺ نبسٺم، دوسٺ هم ندارم ڪہ اعتقاداٺم بہ خاطر همین ڪارها دچار لغزش شود.» منبع: مصاحبہ با علی صالحے از همرزمان شهید 🌱|@martyr_314
🙃🍃 بعد از جارے شدن عقد با مهریه۱۴سکه حضرت امام فرمودند: باهم خوب باشید💕 این سفارش در تمام لحظات زندگے ما بود اگر اختلاف سلیقه‌ای ایجاد میشد جمله امام را تکرار میکردیم 🌱|@martyr_314
داشٺم براے نماز ظهر وضو مے گرفٺم، دسٺے به شانه ام زد. سلام و علیڪ ڪردیم. نگاهے به آسمان ڪرد و گفٺ« علے ! حیفھ ٺا موقعےڪھ جنگھ شهید نشیم. معلوم نیسٺ بعد از جنگ وضع چے بشه. باید یه ڪارے بڪنیم. » گفٺم «مثلا چےڪار ڪنیم؟» گفٺ « دوٺا ڪار ؛ اول خلوص، دوم سعے و ٺلاش. » منبع:یادگاران، جلد چهار، ڪٺاب حسن باقرے، صفحه 93 🌱|@martyr_314
🙃🍃 مے‌گفٺند اگر لباس عروس سفید نباشد شگون ندارد. مجبور شدیم یک بلوز و دامن سفید از همسایه‌مان قرض کنیم😅 ولے سفره را دیگر بر اساس شگون و اینجور چیزها نچیدیم به جاےِ سفره مجلّل با گردو و بادام طلایی یا نقل و شیرینی و میوه‌های رنگارنگ یک سفره پلاستیڪے ساده انداخٺیم ڪہ رویش یڪ جلد ڪلام‌الله مجید بود..🦋 و یڪ آینه و مقدارے نان و پنیر! سفره‌اش ساده بود... ولے صفا و صمیمیٺش آن‌قدرے بود که دلمان مے‌خواسٺ..🥰♥️ 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
ملت ما مــلت معجزه‌گر قرن است و من سفارشم به ملت،تداوم بخشــیدن به راه شهیدان و اســتعانت از درگاه خداوند است تا این انقلاب را به انقلاب حضــرت مهدی وصل نمایند و در این تلاش پیــگیر مسلماً نصرت خداوند شامـل حالِ مومـــنین است.. 🌱|@martyr_314
🙃🍃 دفتری که قرار گذاشته بودیم اشکالاتِ هم را در آن بنویسیم، تقریبا همیشه با ایرادات من پُر می‌شد. حمید می‌گفت: تو به من بی‌توجهی! چرا اشکالات مرا نمی‌نویسی؟ گوشه چشمی نگاهش کردم و گفتم تو فقط یک اشکال داری! دست‌هایت خیلی بلند است. تقریباً غیر استاندارد است. من هر چه برایت می‌دوزم، آستین‌هایش کوتاه می‌آید. حمید مثل همیشه خندید. برایم جالب بود و لذت بخش که او به ریزترین کارهای من مثل لباس پوشیدن، غذا خوردن، کتاب خواندن و... دقت می‌کرد. کتاب نیمه پنهان ماه📚 🌱|@martyr_314
🙃🍃 عبداللّـہ برای خودش حلقــہ نخرید معمولا انگشترهایش را می‌بخشید بہ این و آن اگر یک نفر از انگشتـرش خوشش می‌آمد، سریع در می‌آورد و بہ انگشت آن طرف می‌انداخت بــرادرم یک انگشتر عقیــق خیلی زیبا بہ من داده بود، دادم به عبداللّـہ؛ گفتم: "حق نداری بہ کسی بدی! این یکی رو باید بہ یادگــاری نگــہ‌داری" یک روز دیــدم دستش نیست... پرسیدم : انگشتــر چی شد؟ گفت: حالا حتما باید بدونی؟ اصــرار کہ کردم، گفت: رفتہ بودم عیــادت یک مجروح جنــگی، انگشتر طلا دستش بود اون رو در آوردم و گذاشتــم توی جیبش و برای اینکہ ناراحت نشہ، انگشتـر عقیــق رو دستش کردم همسر 🌱|@martyr_314
رفاقت اگه عکس بود :)❤️
اگر جَوانانِ يڪ جامِعه به سویِ راهِ ثَواب حَرکت کَردند كُل جامِعه به سَمت صَلاح و ثَواب حَركت میڪُند.. منبع:صحیفه‌امام‌خمینی 🌱|@martyr_314
نمازتون سرد نشه رُفقا...🙂🌿
قال امام‍ علے"ع" : بہ راستے کہ آسایش در است :)🍃 📚غررالحکم حدیث۳۳۷۵ 🌱|@martyr_314
امام‌صادق"ع" فرمودھ‌اند: ایمان خود را قبل از ظهور تڪمیل ڪنید چون در لحظاتِ ظهور ایمان‌ها بھ سختے مورد امتحان و ابتلاء قرار مے‌گیرند..!» منبع: کتاب کافے 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱