#عاشقانه_شهدا🙃🍃
گفتم بزار عروسی کنیم
و یکم طعم زندگی و بچشیم
بعد حرف رفتن بزن
اما دیدم رفت...🥀
و بعد یه مدت پیکرش برگشت
وقتی تو معراج شهدا
صورتش رو نوازش کردم
دیدم از چشماش اشک جاری شد.. :)💔
همسر#شهیدامیرسیاوشی
🌱|@martyr_314
ظهـــر شده بود.برای ناهار کنار یـــک رستوران ماشین رو نگــــه داشت.
رفت ناهـــار گرفت و آورد تو ماشین که با هم بخـوریم چند دقیقه ای که گذشت یکی از این بچـه های فال فروش به ماشینمـــون نزدیک شد.
امیر شیشـه رو پایین آورد و از کودک پرسید: غـــذا خورده یا نه؟!
وقتی جواب نه شنید،غذایِ خودش رو نصفــه رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو رستوران...
وقتی برمیگشتن کودک میخندید و حسابی خوشحال بود.
همسر#شهیدامیرسیاوشی
🌱|@martyr_314
براے تشییع جنازهام
خواهش مـےڪنـم
همہ خانمهـا
با چادر باشند☝️🏻
#شهیدامیرسیاوشی
🌱|@martyr_314
با اینکه تیری به پایش خورده بود
اما همچنان با قدرت تیربار را روی دوشش
نگهداشته بود
قبل از اینکه امیر به میلاد برسد
تک تیرانداز ماشه را به نیت امیر چکاند
در بین باران تیر و گلوله،گلوله تک تیرانداز
مستقیم آمد و درست روی سر امیر نشست
امیر به شهادت رسیده بود
با شهادت او بالاخره تیرباری که تکفیریها
آن همه به دنبال خاموش کردنش بودند
بیحرکت کنار صاحبش روی زمین افتاد.. :)💔
#شهیدامیرسیاوشی
🌱|@martyr_314
من فکر میکردم
سالها باید
یکی یکی سپری شوند
تا هر بار آدم یک سال بزرگتر شود...
اما این طور نیست!
این اتفاق در يك شب رخ میدهد!😭💔
همسر#شهیدامیرسیاوشی
🌱|@martyr_314