شهید برونسی یک بار خیلی دیر از منطقه به خانه آمد، شب همه خوابیده بودیم که متوجه شدم صدای شهید میآید، در خواب با کسی صحبت میکرد و میگفت، یازهرا(س)
چند بار صدایشان کردم اما اصلاً متوجه نمیشدند در حال و هوای خودشان بودند. وقتی توانستم بیدارشان کنم، ناراحت شد به سمت اتاق دیگری رفت، من نیز پشت سرش رفتم
دیدم گوشهای نشست، اسم حضرت فاطمه(س) را صدا میزد و از شدت گریه شانههایش میلرزد؛
آرامتر که شد، به من گفت: چرا بیدارم کردی، داشتم اذن شهادتم را از بی بی فاطمه(س) میگرفتم...
همسر#شهیدعبدالحسینبرونسی
🌱|@martyr_314
میگفت:
توۍدنیابعدازشــــهادتفقط
یڪآرزودارماونماینڪہتیربخورهبہگلوم..
بعدگفت:
یڪصحنہازعاشوراهمیشہ
قلبموآتیشمۍزنہ
بریدهشدنگلــوۍ
حضـرتعلۍاصغــــر(ع)...!
#شهیدعبدالحسینبرونسی
🌱|@martyr_314
برادرم!
تمام عالم هم اگر برایت زلیخا شد
تو بندگی کن
و به حرمت نگاهِ خدایت بگذار و بگذر
اینگونه که باشی شهیدت میکنند... :)
#شهیدعبدالحسینبرونسی
🌱|@martyr_314