~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
ماه رمضان توی تابستان بود. علی فعالیت خیلی زیادی توی بسیج داشت.
همه وقت اذان میشد، شروع به خوردن افطار می کردند. ولی علی میگفت: اول نماز بعدا غذا.
آن هم چه نمازی. با آرامش تمام. هیچ وقت قنوت علی رو یادم نمیره همیشه موقع قنوت کردن گردنش رو کج میکرد و با حالتی گدایی از خدا حاجت می خواست.
#شهید_علی_حیدری
📚 کتاب: علی بی خیال
🌱|@martyr_314
هیچ وقت نشد پای علی یک جفت کفش ثابت ببینم گاهی اوقات اون رو با دمپایی میدیم!
میدونستم که خانواده علی از نظر مالی وضعیت مناسبی دارند، اما بعدها میفهمیدم که علی کفشهاشو داده به بعضی ها که کفش ندارند.
#شهید_علی_حیدری
🌱|@martyr_314
برادرش میگفت: زمان شهادتِ علی
مدتها از ازدواج من گذشته بود
ولی اگر همسر مرا میدید نمیشناخت
تا این حد در نگاههایش مراقبت میکرد!
#شهید_علی_حیدری
🌱|@martyr_314
من کمتر عطر خریدهام
هر بار میخواستم معطّر شوم
از ته دل میگفتم: "حسین جان"
آنگاه فضا معطر میشد!
#شهید_علی_حیدری
🌱|@martyr_314