بعداز نماز میخواستم حسینآقا را ببینم
و درباره مسائلی مربوط به عملیات
باهم صحبت کنیم،
دنبالش فرستادم و منتظرش ماندم،
او در حالی که اورکتش را روی شانههایش انداخته بود و جوراب پایش نبود آمد!
معلوم بود فرصت اینکه سر و وضعش را
مرتب کند پیدا نکرده
نگاه معناداری به او انداختم!
سریع از نگاهم همه چیز را فهمید و گفت:
وقتی در همین وضعیت مقابل
خدایِ خودم ایستادم و نماز خواندم،
درست نبود در مقابل بندهی او
به سر و وضعم برسم!
#شهید_محمدحسینیوسفاللهی
🌱|@martyr_314