eitaa logo
رفیق شهیدم ابراهیم هادی📿
1.6هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
34 فایل
تا خودمان را نسازیم و تغییر ندهیم جامعه ساخته نمی‌شود.  مشکل کار ما این است که برای رضای همه کار می‌کنیم الا رضای خدا.  به فکر مثل شهدا مردن نباش به فکر مثل شهدا زندگی کردن باشید ادمین : @Ttttttt26 لینک ناشناس https://daigo.ir/secret/4318379032
مشاهده در ایتا
دانلود
اینکه چادر سرت میکنی و در کوچه ها قدم برمیداری بسیار زیباست چون برای بنده خدا تیپ نمیزنی؛ برای خدا تیپ میزنی! این قشنگه..‌.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نوجوان عاشق امام رضا(ع) به آرزویش رسید 🔺علی اصغر نوجوان قزوینی که تصویر اشک‌های او در لحظات حضور خادم آستان قدس رضوی در مدرسه او چند روز پیش در صفحات مجازی منتشر شد پس از پیگیری یکی از خبرنگاران به‌همراه خانواده به زیارت مشهد مقدس دعوت شد. 《 کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231🌺 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸
سلام علیکم دوستان خوب☺️ امروز معرفی کتاب قصه ی دلبری را معرف حضورتان هستیم. باما همراه باشید 👇👇 قصه ی دلبری روایتی از همسر شهید محمد حسین محمد خانی .
قصه ی دلبری پارت اول حسابی کلافه شده شده بودم. نمی فهمیدم که جذب چه چیز این آدم شده‌اند. از طرف خانم ها چند تا خواستگار داشت مستقیم به او گفته بودند آن هم وسط دانشگاه. وقتی شنیدم گفتم چه معنی داره یه دختر بره به یک پسر بگه قصد دارم باهات ازدواج کنم.،اونم با چه کسی! اصلا باورم نمیشد .عجیب تر اینکه بعضی از آن هاهم مذهبی نبودند. به نظرم که هیچ جذابیتی در وجودش پیدا نمی شد برایش حرف و حدیث درست کرده بودند. مسئول بسیج خواهران تاکید کرد: وقتی زنگ زد کسی حق نداره جواب تلفن رو بده.! برایم اتفاق افتاده بود که زنگ بزند و جواب بدهم باورم نمیشد این صدا صدای او باشد بر خلاف ظاهر خشک و خشنش با آرامش و تمانینه حرف می زد. تن صدایش زنگ و موج خاصی داشت. از تیپش خوشم نمی آمد دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود شلوار شش جیب پلنگی گشاد میپوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ که می انداخت روی شلوار. در فصل سرما با ارکت سپاهی اش تابلو بود یک کیف برزنتی کوله مانند یک وری می‌انداخت روی شانه اش شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ. وقتی راه میرفت کفش هایش را روی زمین می کشید و ابایی هم نداشت ،در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد. ⌨به تایپ: مدیر کانال کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231
قصه دلبری پارت دوم از وقتی پایم به بسیج دانشگاه بازشد۰بیشتر می دیدمش۰ به دوستانم می گفتم:این یا رو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهه شصت پیاده شده و همونجامونده۰! به خودش هم گفتم۰امد اتاق بسیج خواهراندوپشت به ما و رو به دیوارنشست ۰ان دفعه را خود خوری کردم۰دفعه بعد رفتم کنار میزکه نگاهش به ما نیفتد۰ نتوانستم جلویخود را بگیرم۰بلند بلند اعتراضمرا به بچه ها گفتم۰ به در گفتم که دیوار بشنود۰زور می زد که جلوی خنده اش را بگیرد۰ معراج شهدا انگار ارث پدرش بود۰هر موقع می رفتیم،با دوستانش انجا می پلکیدند۰زیر زیرکی میخندیم و می گفتم:بچه ها،بازم دارو دسته محمد خانی!۰ بعضی از بچه های سبک وسیاق وکار و کردارش موافق بودند،بعضی هم مخالف ۰بین مخالف ها معروف بود به تندرو کردن و متحجر بودن۰ اما همه از او حساب می بردند،همین ازش بدم می امد۰ اما طرف دار زیادی داشت،خیلی ها می گفتن:مداحی، میکنه هیئتیه،میره تفحص شهدا، شبیه شهداست! ⌨ تایپ مدیر کانال کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231
قصه ی دلبری پارت سوم توی چشم من اصلا این طور نبود۰با نگاه عاقل اندر سفیهی به انها میخندیدم که اینقدر ها هم اش دهن سوزی نیست۰ کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه،دعای عرفه برگزار می شد۰دیدم فقط چند تکه موکت پهن کرده اند۰ به مسئول خواهران اعتراض کردم:دانشگاه به این بزرگی واین چند موکت ! در جواب حرفم گفتن: همینا هم بعیده پر شه! وقتی دیدم توجهی نمی کند،رفتم پیش اقای محمدخانی ۰صدایش زدم ۰جواب نداد۰چند بار داد زدم تا جواب داد۰ سر به زیر امد که بفرمایید۰ بدون مقدمه گفتم:این موکت ها کمه! گفت:قد همینشم نمیان! بهش توپیدم:ما مکلف به وظیفه ایم نه نتیجه! او هم با عصبانیت جواب داد:این وقت روز دانشجو از کجا میاد؟ بعد رفت دونبال کارش۰ همین که دعا شروع شد،رویهمه موکت ها کیپ تا کیپ نشستند۰ همه شان افتادند به تکاپوکه حالا موکت از کجا بیاریم۰ ⌨تایپ کننده مدیر کانال رفیق شهیدم ابراهیم هادی کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طلبه شهید محمود قطب الدّینی: شما خواهران گرامی باید که زینب وار در زندگی با تمام مسائل آن برخورد کنید با حفظ حجاب خویش که این سلاح برنده برای نابودی دشمنان اسلام به کوری چشم آنها به نحو احسن از آن استفاده نمائید وهمیشه رفتار و اخلاق فاطمه (سلام الله علیها) و زینب دخت گرامی اش را سرمشق خویش قرار دهید. وصیت_به_حجاب کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231
•° |﷽|°• هر شهید نشانی است از یک راه ناتمام! و حـــــالا تـــــو مـــــانده ای و یــــــک شــــهید و یـــــــک راه نـــــاتـــــــمام...🌱 فــــــانـــــــوس را بــــــــردار و راه خــــونـــــیـــن شهید را ادامه بده...🙂✌️ کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231
فرزندان شهدای طریق القدس در مراسم چهلم سردار زاهدی و شهدای کنسولگری این عکس را به دو قطره اشک گرفتم اشکی از حزن فام‌ الیتیم فلاتقهر از اشک شوق برای دیدن وعده صادق و نمازی که این بچه‌ها در قدس می‌خوانند... 《 کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231🌺
تابستان ها به زیارت امام رضا(ع)می‌رفت بعضی مواقع یک ماه ساکن مشهد بود و حتی یک ماه رمضان به طور کامل در آشپزخانه حرم مشغول به خدمت به زوار بود. | 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷 کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231
⭕️دست راست ابوبکر البغدادی در اقلیم کردستان عراق دستگیر شد چهره‌اش ببینید! فکر نکنید داعشی ها از یک کره دیگه اومدن .. چهره‌ای در ظاهر مظلوم ولی در باطن شیطانی ... وی پس از پنج سال اقامت در با گذرنامه جعلی به اقلیم کردستان عراق برمیگرده و بلافاصله دستگیر میشه ‏«سقراط خلیل» معروف به «عبدالله التفخیخ» دست راست «ابوبکر البغدادی» سرکرده اسبق دستگیر شد. وی پس از پنج سال اقامت در ترکیه با گذرنامه جعلی به اقلیم عراق بازگشت و بلافاصله در یکی از مناطق اقلیم کردستان عراق دستگیر شد. او در زمینه بمب‌گذاری فعالیت می‌کرد و البغدادی مأموریت‌های تروریستی زیادی را به او محول کرد. نقش برجسته‌ای در ماموریت کنترل شهر موصل به او محول شد و در اکثر حملات تروریستی علیه نیروهای عراق و نیروهای پیشمرگ کُرد مشارکت داشته است 《 کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به هیچ وجه از خطر نمی ترسید. گلوله های کالیبر ۲۳ شوخی نیست، اگر به دیوار اصابت کند از آن طرف دیوار رد می شود! در منطقه این گلوله ها از کنار و بالای سر حسین رد می شد و او کاملا آرام بود.. وقتی که همه روی زمین می خوابیدند او تیراندازی می کرد. به حسین گفتم: حسین قناصه می زنند! سرت رو خم کن.. حسین بدون اینکه نگاهم کند، جواب داد: اگر من سرم رو خم کنم همه نیروهام سینه خیز می شن.. رفیق کناریم گفت: قناصه داره سر مارو هدف میگیره.. حسین جواب داد: "نگران نباشین! اگه قرار باشه تیری به من بخوره اسمم روی اون نوشته شده!" این نوع رفتارهای حسین واقعا مایه شجاعت ما و دیگر نیروهایش بود. شهید مرتضی حسین پور (حسین قمی) #《 کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231🌺
1640شماره تماس حرم مطهر امام حسین علیه السلام
``یا صاحب الزمان``: تجربه امر به معروف یکی از عزیزان 🌹🌹😍😍😍🌹🌹 ♦️وضعیت خیلی بد بود😔😔 تعداد سگ های پارک کم کم داشت با تعداد انسان ها برابری میکرد😥 کشف حجاب وجود معتادین روابط نامتعارف و ....😨😨 1️⃣روز اول یک ملافه کوچیک وسط پارک پهن کردم و اول اذان شروع کردم به نماز خوندن.همه فکر میکردن دیوانه شدم 2️⃣ روز دوم ملافه رو بزرگتر کردم و به حاضرین اطرافم گفتم بیاین رو ملافه جاهست شما هم نمازتون رو بخونید شدیم ۳ نفر 3️⃣ روز سوم صدای اذان رو پخش کردم جمعیت بیشتری برای نماز اول وقت جمع شدند. این اتفاق تلنگری شد که به فکر نماز جماعت بیفتم. چند جا تماس گرفتم و بالاخره قول روز چهارم رو گرفتم 4️⃣روز چهارم تو کل پارک راه رفتم و یکی به یکی اعلام کردم نماز برگزار میشه.جمعیت بیشتری اومدند..بعد از نماز از بچه ها پذیرایی شد 5️⃣ روز پنجم از در خونه تا تو پارک هرکسی رو دیدم گفتم نماز تشریف بیارین و خداوند از غیب امام جماعت فرستاد. 6️⃣روز ششم کسبه و همسایه ها رو دعوت کردم و جمعیت حاضرین سیر صعودی گرفته بود.برای بچه ها جشن برگزار کردیم سرود خواندن و پذیرایی شدند 7️⃣ روز هفتم صوت های مهدوی از قبل از اذان پخش شد و بعد اذان و شروع نماز و مکبری کردن پسرم باعث شد جمعیت از روی فرش ها گذر کنند و روی زمین به امام جماعت اقتدا کنند. 8️⃣ روز هشتم افتاد شب جمعه.از آسمون سیستم بلند گو رسید امام جماعت رسید چای و قند و شربت و حلوا و خرما و بیسکوییت و ... رسید. معجزه پشت معجزه. به خودم اومدم دیدم یه موکت خیلی بزرگ آخر صف نماز گزارا پهن شده نفهمیدم از کجا اومد اما گفتن باشه واسه نمازجماعت. خلاصه دعای کمیل برگزار شد.پذیرایی با برکت.اصلا تموم نمیشد انگار تهش به دریا وصل بود.بچه ها سرود خوندن نه یکی و دو تا نزدیک ۲۰ تا نوجوون. در حال جمع کردن وسایل بودیم یه خانوم گفت اگه دعای ندبه برگزار میشه فردا عدسی به نیت شهیدم میارم دلشو نشکستیم با این که جمعیت رفته بودند گفتم بیارین ما میایم. بالاخره صبح شد فقط چند نفری خبر داشتن اما ساعت ۶ مردم سر قرار همیشگی جمع شده بودن خودشون فرش ها رو پهن کردن و دعا برگزار شد و بعد صرف صبحانه. و حالا بعد ار ۸ شب 🌱 کلی فرش و موکت 🌱امام جماعت ثابت 🌱بچه ها و نوجوون ها جذب شدند 🌱بنر ممنوعیت سگ گردانی از جانب شهرداری نصب شد 🌱به ندرت سگ و کشف حجاب دیده میشود و در صورت مشاهده تذکر داده میشود 🌱و انشاالله مراسم دعا عزاداری و جشن اعیاد خواهیم داشت. تمام این اتفاقات از یک حس شروع شد حس اینکه فضای پارک باید برای نوجوون ها امن باشه.وجود سگ معتادین و .... باعث نا امنی است نمازها را درفضای باز برپا کنید تا نسل آینده از دیدن گناهان جامعه نا امید نشن. نیت ، توکل بر خدا و سوره یاسین جاده صاف کن های مسیر هستن. شما هم شروع کنید. این است یکی از معانی :«إن تنصروا الله ینصرکم و یثبّث أقدامکم» دوستان و همراهان عزیز سلام علیکم💐💐💐 خواهران و برادر مؤمنم یه بسم الله بگید و این حرکت رو با هماهنگی مساجد و امام جماعت محله تون در میادین شهر و پارک ها از همین هفته شروع کنید. باید سنگرهای اجتماعی را از دست جماعت هرزه و هوسران پس بگیریم تا بتوانیم رنگ و بوی شهر را رنگ و بویی فاطمی و حسینی و شهدایی کرده و از قدم زدن مهدی فاطمه (عج) در شهرمون ابراز شرمندگی نکنیم. «ولا تَهِنوا و لا تحزنوا و أنتم الأعلون ان کنتم مؤمنین» سستی نکنید و ناراحت نباشید چرا که شما بر همگان برترید اگر ایمان داشته باشید. در همه گروهها پخش کنید تا این حرکت جهادی در آستانه عید قربان و غدیر و محرم در کل کشور اجرا بشه. تا مردم مؤمن اقدام نکنند و حرکت نکنند هیچ اتفاقی رقم نخواهد خورد و اگر مردم تکان خوردند مسئولین هم تکان می خورند. اجرتون با شهدا🙏🤲 《 کانال 》🌺 https://eitaa.com/martyrs1231🌺
طنز_جبهه شب🌙 عملیات بود.... تیربارچی یه چیزی زیر لبش می گفت و آتیشارو خالی می کرد رو سر دشمن..😇 حاج اسماعیل حق گو به علی مسگری گفت: ببین تیربارچی چه ذکری میگه که اینطوری استوار جلوی تیر و ترکش وایساده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده؟!!!..🧐🤨 نزدیک تیربارچی شد.🙂 دید باخودش زمزمه میکنه: 🎍دِرِن.....دِرِن.....(آهنگ پلنگ صورتی)....😅😂 معلوم بود این آدم قبلا ذکرشو گفته که در مقابل دشمن اینجوری  مرگ رو به بازی گرفته......😄 📚راوی: حاج حسین یکتا 😂 ➖️➖️➖️➖️➖️➖️ ☀️کانال رفیق شهیدم ابراهیم هادی☀️ https://eitaa.com/martyrs1231 🍃🌹🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پدرم هنگامی که رفته بودند تهران برای ملاقات سردار جعفری؛ خواهرزاده پدرم هم همراهشان بودند ایشان برایم تعریف کردند: صبح که دایی از خواب بلند شدند به من گفتند دیشب خواب دیدم که شهید شدم و داستان خواب را برایم این گونه تعریف کردند، گفتند: دیدم داخل یک کوه و بیابان هستم که شب هست و گویا فرزند کوچکم نیز همراهم هست دیدم ۳ نفر در تاریکی شب دنبال من هستند (۳ نفر خیلی آدم نورانی بودند با لباس سفید) یکی از این سه نفر جلو آمد و گفت ای ابراهیم، زمانت در دنیا دیگر تمام شده است ، خودت را آماده کن ، باید با ما بیایی. گفتم این بچه را چکار کنم همراهم هست و خیلی کوچک است ؛ می‌ترسد! گفتند شما نگران فرزندتان نباشید، ما خودمان مراقبت میکنیم از او. گفتم من دنبال کاری امدم؛ چند کار ناتمام دارم هنوز انجام ندادم! گفتند ۶ ماه دیگر بیشتر وقت نداری اما دوباره دراین بیابان دردل شب میاییم به دنبالت ؛ خودت را آماده کن. دقیق پدرم ۶ ماه بعد از آن خواب در ارتفاعات کوه بمو منطقه کردستان در ماه مبارک رمضان شهید شدند و هنگام شهادت روبه قبله افتاده بودند. همرزمان پدرم گفتند : وقتی رسیدیم بالای سر شهید ، انگار یکی او را به سمت قبله کرده بود ؛ چند پرنده سپیده صبح امده بودند بالای سر شهید و بیقراری میکردند ؛ انگار برای شهید نوحه سرایی میکردند؛ گفتند هر کاری کردیم پرنده ها از آنجا دور نشدند و از ما نمی ترسیدند وتا وقتی که پیکر شهید را از آنجا منتقل کنیم ، آن‌ها هم آنجا بودند(احساس کردیم این پرنده‌ها طبیعی نیستند). بعدها متوجه شدم پدرم خواب را برای مادرم تعریف کرده بودند و گفته بودند من دیگر ماندنی نیستم و باید بروم و تو خودت را آماده کن و بار آخر هم از مادرم خداحافظی کرده بودند و گفته بودند دیگر برنمیگردم. ((روایت فرزند شهید ابراهیم باقری )) تاریخ شهادت ۵./۶./۱۳۸۸ محل شهادت:کردستان منطقه عمومی اورامانات ارتفاعات کوه بمو
کانال رفیق شهیدم شهید ابراهیم هادی
👇
https://eitaa.com/martyrs1231