فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی از آنچه در ۱۵ خرداد سال ۴۲ اتفاق افتاد ...
▪️چه شد که #امام_خمینی (ره)، ۱۵ خرداد را برای همیشه عزای عمومی اعلام کردند؟
💠
◽️◽️◽️◽️
❤️کانال رفیق شهیدم ابراهیم هادی❤️
https://eitaa.com/martyrs1231
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
......................................
📖کتاب رمان یادت باشد
#پارت_دویستوچهارم🔗
همه چیزآن ساعتهادرست یادم مانده است؛نمازخواندنش،خنده هایش،حتی وقتی بعدازنمازروی سجاده نشسته بودم وحمیدباهمه محبتش دستی روی سرم کشیدوگفت:"قبول باشه خانمی!".بعدهم مثل همیشه مشغول ذکرگفتن شد.
کم پیش می آمدتسبیح دست بگیرد.معمولابابندانگشت ذکرهارامیشمرد.وقتی هم که ذکرمیگفت بندانگشتش رافشارمیداد.همیشه برایم عجیب بودکه چراموقع ذکرگفتن این همه انگشتش رافشارمیدهد.فرصت راغنیمت شمردم وعلت این کارش راپرسیدم.
انگشت هایش رامقابل صورتش گرفت وگفت:"برای این که میخوام این انگشت هاروزقیامت یادشون باشه.گواه باشن که من توی این دنیابااین دستها زیادذکرگفتم."به شوخی گفتم:"بسه دیگه این همه ذکرگفتی.دست ازسرخدابردار.
فرشته هاخسته شدن ازبس برای ذکرهایی که میگی حسنه نوشتن."
جواب داد:"هرآدمی برای روزقیامت صندوقچه ای داره.هرذکری که میگی یه حوری برای خودت داخل صندوقچه میندازی که اون حوری برات استغفارمیکنه وذکرمیگه."ازاین حرف حرصم درآمد.لباسش راکشیدم وگفتم:"توآخه این همه حوری رومیخوای چکار؟حمیداگربیام اون دنیاببینم رفتی سراغ حوری ها،پوستت رومیکنم!کاری میکنم ازبهشت بندازنت بیرون."حمیدشیطنتش گل کردوگفت:"مامردهابهشت هم که بریم ازدست شمازن هاخلاص نمیشیم.اونجاهم آسایش نداریم."تااین راگفت،ابروهایم رادرهم کشیدم وباحالت قهرسرم راازسمت حمیدبرگرداندم.حمیدکه این حال من رادید،صدای خنده اش بلندشدوگفت:"شوخی کردم خانوم.
میدونی که ناراحتی بین زن وشوهرنبایدطول بکشه،چون خداناراحت میشه.قول میدم اونجاهم فقط توروانتخاب کنم.توکه نباشی من توی بهشت هم آسایش ندارم.بهشت میشه جهنم."
سفره راکه پهن کردیم،ازروی هیجانی که داشت نتوانست چیززیادی بخورد.ساعتهای آخرازذوق رفتن هیجان خاصی داشت.برخلاف ذوق وشوق حمید،من استرس داشتم.دعادعامیکردم ومنتظربودم گوشی حمیدزنگ بخوردوبگویندفعلاسفرش لغوشده است؛ولی خبری نبود!
چون اوضاع روحی عمه وپدرحمیدخوب نبودزودازآنجابلندشدیم.موقع خداحافظی عمه کمی گردودادتاباکشمش داخل ساک حمیدبگذارم.حمیدپدرومادرش راکه تادم درآمده بودندبه آغوش کشید.ازدرکه بیرون آمدیم پشت سرمان آب ریختند؛کاری که من درطول این چندسال هرروزصبح موقع رفتن حمیدانجام میدادم تاسالم برگردد.
سربستن ساک وسایلش کلی بحث داشتیم.خواستم وسایلش راداخل چمدان تک نفره چرخ داربچینم.کلی لباس ووسیله ی شخصی ردیف کردم.همین که داخل چمدان چیدم،حمیدآمدودانه دانه برداشت قایم کردپشت مبل هامی انداخت.
برایش بیسکوییت خریده بودم.بیسکوییت آن مدلی دوست نداشت.شوخی وجدی گفت:"چه خبره این همه لباس ووسایل وخوراکی؟به خدافرداهمکارهای من یدونه لباس انداختن داخل یه نایلون اومدن.اون وقت من بایدباچمدان وعینک دودی برم بهم بخندن.من باچمدان نمیرم!وسایلم روداخل ساک بچین."فقط یک ساک داشت؛آن هم برای باشگاه کاراته اش بود.
گفتم:"ساک به این کوچکی،چطوراین همه وسایل روتوش جاکنم؟!"بالاخره مجابم کردکه بیخیال چمدان شوم.بااین که ساک خیلی جمع وجوربود،همه ی وسایل راچیدم الاهمان بیسکوییت ها.بین همه ی وسایلی که گذاشته بودم،فقط ازقرآن جیبی خوشش آمد؛قرآن کوچکی که همراه بامعنی بود.گفت:"این قرآن به همه ی وسایلی که چیدی،می ارزه."
شماره ی تماس خودم،پدرومادرش وپدرم راداخل یک کاغذنوشتم وبین وسایل گذاشتم تااگرنیازشد،خودش باهمکارانش بامادرارتباط باشند.
برایش یک مسواک جدیدقرمزرنگ گذاشتم.میخواست مسواک سبزرنگ قبلی راداخل سطل آشغال بیندازد.ازدستش گرفتم وگفتم:"بذاریادگاری بمونه!"من رانگاه کردولبخندزد.انگاریک چیزهایی هم به دل حمیدوهم به دل من برات شده بود..ساک راکه چیدم،برایش حنادرست کردم.گفتم:"حمید!من نمیدونم توکی میری وچه موقعی عملیات داری.
میخوام مثل بچه های جنگ که شب عملیات حنامیذاشتن،امشب برات حنابندون بگیرم."باتعجب ازمن پرسید:"حنابرای چی؟"گفتم:"اگران شاءا...سالم برگشتی که هیچ،ولی اگرقسمت این بودشهیدبشی،من الان خودم برات حنابندون میگیرم که فردای شهادت بشه روزعروسیت.روزخوشبختی وعاقبت به خیری توبهترین روزبرای هردوتامونه."
روی مبل،کناربخاری سمت چپ ویترین داخل پذیرایی نشست.پارچه سفیدی رویش انداختم،روزنامه زیرپاهایش گذاشتم،نیت کردم وروی موها،محاسن وپاهایش حناگذاشتم.درهمان حالت که حناروی سرش بود،دوربین موبایلم راروشن کردم وگفتم:"حمیدصحبت کن.برای من،برای پدرومادرهامون."
📖کتاب رمان یادت باشد
#پارت_دویستوپنجم🔗
گفت:"نمیتونم زحمات پدرومادرم روجبران کنم."دنبال جمله میگشت.
به شوخی گفتم:"حمیدیک دقیقه بیشتروقت نداری.زودباش."
ادامه داد:"پدرومادرشماهم که خیلی به من لطف کردن.بزرگ ترین لطفشون هم این که دخترشون رودراختیارمن گذاشتن.خودتوهم که عزیزدل مایی.فعلا
علی الحساب میذارمت امانت پیش پدرومادرت تابرم وبرگردم ان شاءا...."
این اواخرهمیشه میگفت:"ازدایی خجالت میکشم.چون هرماموریتی میشه توبایدبری اونجا.الان میگن این عروس شده،ولی همش خونه ی پدرشه"
بعدازثبت لحظات حنابندان،روسری سرکردم ودوتایی کلی باهم عکس سلفی گرفتیم.به من گفت:"فرزانه!اگربرنگشتم خاطراتمون روحتمایه جایی ثبت کن."
انگارچیزهایی هم به دل حمیدهم به دل من برات شده بود.گفتم:"نمیدونم.شایداین کارروکردم،ولی واقعاحوصله ی نوشتن ندارم"وقتی دیدحس وحال نوشتن ندارم،نگاهش راسمت طاقچه به کاست های خالی کنارضبط صوت برگرداندوگفت:"توی همین
کاست هاضبط کن."این نوارهای کاست خالی راحمیددردوره ی راهنمایی برای مسابقات شعرجایزه گرفته بود.
ناخودآگاه مداحی"حاج محمودکریمی"که آن روزهاروی زبانم افتاده بودرازیرلب زمزمه کردم.همان مداحی که روضه وداع حضرت زینب سلام ا...علیهاازامام حسین علیه السلام است:"کجامیخوای بری؟چرامنونمیبری؟این دم آخری،چقدرشبیه مادری.."همین مداحی راباکمی تغییرات برای حمیدخواندم:"حمید!کجامیخوای بری؟حمید!نمیشه که نری؟حمید!منم باخودت ببر،حمید!چقدرشبیه مادری!"ساعت یازده شب باهمکارش رفتندواکسن آنفولانزابزنند.وقتی برگشت همه چیزراباهم هماهنگ کردیم.شانزده هزارتومان برای پول شهریه بایدبه حساب دانشگاهش میریختم.ازواحدهای مقطع لیسانسش فقط سه واحدمانده بود.این سه واحدراقبلابرداشته بود،ولی به خاطرماموریت نتوانسته بودبخواند.
بعضی ازدوستانش گفته بودند:"چون ماموریت بودی ونرسیدی بخونی بهت تقلب میرسونیم."،ولی حمیدقبول نکرده بود اعتقادداشت چون این مدرک می تواندروی حقوقش اثربگذاردبایدهمه ی درس هایش راباتلاش خودش قبول شودتاحقوقش شبهه ناک نباشد.
قرارشدهزینه ی شهریه راواریزکنم تاوقتی حمیدبرگشت بتواندامتحان بدهدودرسش راتمام کند.
هشتادهزارتومان ازپول سپاه دست حمیدمانده بود.
سفارش کردکه حتمادست پدرم برسانم تابه سپاه برگرداند.درموردخانه ی سازمانی هم که قراربودبه مابدهند،ازحمیدپرسیدم،"اگه تاتوبرگشتی خونه روتحویل دادن چه کنیم؟"گفت:"بعیدمیدونم خونه روتااون موقع تحویل بدن.اگه تحویل دادن شمافقط وسایل روببرید.خودم وقتی برگشتم خونه رورنگ میزنم.
بعدباهم وسایل رومی چینیم."ازذوق
خانه ی جدید،ازچندهفته قبل کلی اسکاج وموادشوینده گرفته بودم که برویم خانه ی سازمانی؛غافل ازاین که این خانه،آخرین
خانه ی زمینی مشترک من وحمیدبود!
ساعت دوازده بودکه خوابید.چون ساعت پنج بایدبه پادگان میرسید،گوشی راروی ساعت چهاروبیست دقیقه تنظیم کردم.
حمیدراحت خوابید،ولی من اصلانتوانستم بخوابم.باهمان نورکم ماه که ازپنجره می تابیدبه صورتش خیره شدم ودرسکوت کامل کلی گریه کردم.متکاخیس شده بود.اصلایکجابندنمیشدم.دورتادوراتاق راه میرفتم وذکرمیگفتم.دوباره کنارحمید
می نشستم.دنبال یک سری فرضیات برای نرفتنش میگشتم.منطق واحساسم حسابی بینشان شکرآب شده بود.
پیش خودم گفتم شایدوقتی بلندشددل دردبگیردیاپایش پیچ بخورد،ولی ته دلم راضی نبودم یک موازسرش کم بشودیادردی رابخواهدتحمل کند.به خودم تلقین میکردم که ان شاءا...این بارهم مثل
همه ی ماموریت هاسالم برمی گردد.
یک ساعت مانده به اذان بیدارش کردم مثل همیشه به عادت تمام روزهای زندگی مشترک برایش صبحانه آماده کردم تخم مرغ بارب که خیلی دوست داشت همراه بامعجون عسل ودارچین وپودرسنجد.
گفتم:"حمید!بشین بخورتادیرنشده."نمی توانستم یک جابندباشم.
میترسیدم چشم درچشم شویم ودوباره دلش راباگریه هایم بلرزانم.
سرسفره که نشست،گفت:"آخرین صبحانه روبامن نمیخوری؟!"دلم خیلی گرفت.گوشم حرفش راشنیده بود،امامغزم انکارمیکرد.آشپزخانه دورسرم می چرخید.با
بغض گفتم:"چرااین طورمیگی؟مگه اولین باره میری ماموریت؟!
"گفت:"کاش میشدصداتوضبط می کردم باخودم می بردم که دلم کمترتنگت بشه."گفتم:"قرارگذاشتیم هرکجاکه تونستی زنگ بزنی.من هرروزمنتظرتماست می مونم."کنارش نشستم.خودش لقمه درست میکردوبه من میداد.
برق خاصی درنگاهش بود.گفتم:"حمید!به حرم حضرت زینب سلام ا...علیهارسیدی،من روویژه دعاکن."گفت:"چشم عزیزم.اونجاکه برسم حتمابه خانوم میگم که همسرم خیلی همراهم بود.میگم که فرزانه پای زندگی وایستادتامن بتونم پای اسلام واعتقاداتم بایستم.میگم وقتهایی که چشمات خیس بودومیپرسیدم چراگریه کردی،حرفی نمیزدی،دورازچشم من گریه میکردی که اراده ی من ضعیف نشه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صوت_الشهدا | 🎙
شهید حاج قاسم سلیمانی: مدیر باید خلاق باشد، نوآور باشد، مبتکر باشد، از دل بحران خلاقیت ایجاد کند.
بحران را دور بزند، بحران را سرکوب کند، بحران را به ضد بحران تبدیل کند...
شهیدحاج قاسم سلیمانی🌷🕊
❤️کانال رفیق شهیدم ابراهیم هادی❤️
https://eitaa.com/martyrs1231
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
......................................
پانزده خرداد برای اسلام بود و به اسم اسلام بود
و به مبدائیت اسلام و راهنمایی روحانیت
*
پانزده خرداد یک مصیبتی بود برای ملت ما، لکن مبدا جنبش بود..
*
پانزده خرداد در عین حالی که مصیبت بود لکن مبارک بود
برای ملت که منتهی شد به یک امر بزرگی
و آن استقلال کشور و ازادی برای همه مملکت
ملت بزرگ ایران،
سالروز پانزده خرداد را که یوم اللّه است زنده نگه می دارد.
❤️کانال رفیق شهیدم ابراهیم هادی❤️
https://eitaa.com/martyrs1231
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
......................................
سالگرد آغاز زعامت و رهبری، سید مقاومت و عزت، نائب ولیاللهالاعظم، حضرت امام سید علی حسینی خامنهای حفظهالله، گرامی باد
اللهم احفظ سیدنا و قائدنا الامام الخامنه ای 🤲
❤️کانال رفیق شهیدم ابراهیم هادی❤️
https://eitaa.com/martyrs1231
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
......................................
🗳 اهمیت انتخابات در نگاه مقام معظم رهبری در پانزدهمین سالگردارتحال حضرت امام ره:
۱. انتخاباتی که پیش روی ما است، کار بزرگی است؛ این انتخابات یک پدیدهی پُردستاورد است؛
۲. بعد از این حادثهی تلخ، مردم جمع بشوند با آراء بالا مسئول بعدی را انتخاب بکنند، انعکاس این در دنیا انعکاس فوقالعادهای است؛
۳. این حماسهی انتخابات، مکمّل حماسهی بدرقهی شهیدان است؛
۴. ملّت ایران برای اینکه بتواند در معادلات پیچیدهی بینالمللی، منافع خودش را حفظ کند و عمق راهبردی خودش را تثبیت کند و ظرفیّتها و استعدادهای طبیعی و انسانی خودش را به مرحلهی بُروز و ظهور برساند و کام مردم را شیرین کند و همچنین بتواند حفرهها و رخنههای اقتصادی و فرهنگی را پُر کند، احتیاج دارد به یک رئیسجمهور فعّال، پُرکار، آگاه و معتقد به مبانی انقلاب.
۵. در این حرکت عظیمی که انجام میگیرد، در رقابتهای پیش روی انتخاباتی بین نامزدها، اخلاق حاکم باشد؛ بدگویی کردن، تهمت زدن، لجنپراکنی کردن، کمکی به پیشرفت کارها نمیکند، به آبروی ملّی هم لطمه میزند.
۶. صحنهی انتخابات صحنهی عزّت و حماسه است، صحنهی رقابت برای خدمت است، صحنهی کشوواکش برای به دست آوردن قدرت نیست.
۷. برادرانی که وارد میدان مبارزهی انتخاباتی و رقابت انتخاباتی میشوند، این را به عنوان یک وظیفه بدانند؛ آنها به وظیفهشان عمل کنند، خدای متعال هم دلهای مردم را انشاءالله هدایت خواهد کرد به بهترین گزینه
#انتخابات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔴بررسی نظرات رسانه های غربی درمورد دکتر جلیلی
+ببینید هجمه توپخانه ی دشمن به سمت کیست تا اصلح را بشناسید
✅ ❤️کانال رفیق شهیدم ابراهیم هادی❤️
https://eitaa.com/martyrs1231
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
......................................
خاطره چند نفر تهرانی از رفتن به زیارت شهید عباس دانشگر
رفتیم سمنان پشت در امامزاده ساعت حدود ۱۰ شب بود خادم خوابیده بود و درب بسته بود به شهید گفتم ما برای شما آمده ایم حالا باید پشت در بمانیم
خواستیم برگردیم که ناگهان صدای باز شدن درب حیاط امامزاده آمد برگشتیم دیدیم درب باز شده و کسی اطراف نیست
متوجه شدیم که شهید درب را برایمان باز کرده به سر مزارش رفتیم و زار زار گریه کردیم از صدای گریه ما خادم بیدار شد و گفت شما چگونه از درب بسته وارد شدید.
بعد برایشان تعریف کردیم که ایشان فرمودند این شهید زیاد حاجت داده🌹
این خاطره را خودم دیشب سر مزار شهید شنیدم که قبلا استاد رائفی پور تعریف کردهاند
#هر_آیه_یک_نور
🍃هر کس از یاد خدای رحمان روی بگرداند شیطانی را به سویش میفرستیم که همواره همراهش باشد
(زخرف،۳۶)
❤️کانال رفیق شهیدم ابراهیم هادی❤️
https://eitaa.com/martyrs1231
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
......................................
⭕️جملات قابل تأمل شهید سلیمانی درباره امام خمینی رحمت الله(۳)
۵- عالمِ به زمان بودن امام
امام (ره)، عالم به زمان بود. زمانشناسی خیلی مهم است. امام (ره) چون عالمِ به زمان بود، آن وقتی که همه اصرار به تقیه داشتند، امام (ره) فریاد زد: «الیوم تقیه حرام است ولو بلغ ما بلغ» هیچ کس اعتقاد و فکر به سقوط شاه نمیکرد.
سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی – کرمان (22 بهمن 1396)
6- اسلام ناب را پیاده کرد
امام (ره) اسلام ناب را کاوش کرد و آن را در چهارچوب قامت این ملت پیاده کرد.
این مسئله بسیار مهمی است که از کیاست و حکمت امام برمیآمد. امام (ره) ملت ایران را شایسته این کار دید. این کار تنها، برای نجات اسلام نبود، بلکه برای نجات ایران هم بود.
کنگره 8000 شهید استان گیلان – رشت (14 اردیبهشت 1395
#امام_خمینی
#مکتب_حاج_قاسم
❤️کانال رفیق شهیدم ابراهیم هادی❤️
https://eitaa.com/martyrs1231
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
......................................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اخلاق حاکم باشد!
🔹تذکر روز گذشته رهبر انقلاب به نامزدهای #انتخابات درباره اخلاق انتخاباتی!
❤️کانال رفیق شهیدم ابراهیم هادی❤️
https://eitaa.com/martyrs1231
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
......................................
⭕️ این سنگِ قبر رو ببینید
🔰علتِ فوت: #عشق_به_خمینی
🔰ولایت بر دلها حکومت میکند.
❤️کانال رفیق شهیدم ابراهیم هادی❤️
https://eitaa.com/martyrs1231
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
......................................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خمینی (ره):
وقتی حکومت حکومت عادلانه شد، حکومت در خدمت مردم شد، سایه این حکومت بر قلوب مردم است؛ و یک همچو حکومتی می تواند حکومت کند
❤️کانال رفیق شهیدم ابراهیم هادی❤️
https://eitaa.com/martyrs1231
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
......................................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانا بهشت صحبت یاران همدل است
تلاوت زیبا
❤️کانال رفیق شهیدم ابراهیم هادی❤️
https://eitaa.com/martyrs1231
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
......................................
#روزشمارغدیر
۲۱ روز انتظار تا عید بزرگ غدیر خم
هر روز یک فضیلت ،
فضیلت شماره : ۹۰
❤️کانال رفیق شهیدم ابراهیم هادی❤️
https://eitaa.com/martyrs1231
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
......................................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞با حجاب برای اولین بار از قدم زدن در خیابان لذت بردم.✨
صحبتهای جالب «رُزالی» بانوی تازه مسلمان بریتانیایی که روزگاری بازیگر هالیوود بوده است و هم اکنون علاوه بر فعالیت تبلیغی برای اسلام در شبکه های اجتماعی، به فیلمسازی برای معرفی اسلام به غیر مسلمانان می پردازد.
#حجاب🧕
❤️کانال رفیق شهیدم ابراهیم هادی❤️
https://eitaa.com/martyrs1231
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
......................................