سلام دوستان
ی بنده خدایی میگفت :
هوس بازی جای ازدواج را گرفت
سگ و گربه جای فرزند را
راست میگفت ‼️
تا کجا میخوایم اینطوری پیش بریم؟؟؟
تا کی❓
ایران رو به نابودیه‼️
ایرانی که نسل های گذشته هزاران نفر رو برای یک وجب خاک دادن و ازشون گذشتن....❗️
الان ما داریم با این مسخره بازیامون خودمون رو گول میزنیم؟؟؟
سگ و گربه و هوس بازی و لذت های مسخره و زود گذر⁉️
چرا واقعا ⁉️
برای تقلید از غرب درستههه؟؟؟؟
بابا تو فرانسه تیکه انداختن به زن ها جرمه!!!!
الان شما دارید از همینا تقلید میکنید دیگه درسته؟
اینایی که هرکس نمیتونه ملکه الیزابتشون رو ببینه؟؟؟؟
بعد مرد های بی غیرت ما دارن زن هاشون رو عرضه ی کوچه و خیابون میکنن
و هیچ غلطی هم نمیکنن‼️‼️
تاکی بی غیرتی؟؟؟
اهای اقایی که به دخترای مردم تیکه میندازی...❗️
به دختره میگی باید فقط مال من باشی!
بعد خودت مثل چی دختر عاشق خودت میکنی و ولش میکنی و هر بار یه نفر جدید⁉️
فرزند آوری چی شد ؟
این شعار های
ای امام حسین من اگر در کربلا کنار تو بودم نمیگذاشتم و....‼️
بعد حاضر نیستی فرزند آوری کنی و بهشون راه امام حسین رو نشون بدی؟
پس همش شعاره دیگه؟؟؟
خانواده های شهدا چه ها نکردن واسه بچه ، شوهر و.... بخشیدنشون به امام حسین و علی اصغر و...😭
حالا تو حاضر نیستی فرزند آوری کنی؟؟؟🧐
حاضر نیستی به حرف رهبرت عمل کنی⁉️
پس شعار من سرباز رهبرم و.... چیه؟؟؟
حاضر نیستی فرزند آوری کنی و به حرفشون گوش بدی بعد شعار میدی‼️
تاکی خودمون رو میخوایم گول بزنیم؟؟؟؟
واقعا تا کی⁉️
#جهاد_فرزند_آوری
#ازدواج
#انتشار_عمومی
#ایران
این اتاق یه زوج جوان ژاپنیه که تازه زندگیشونو شروع کردن. اگه تو ایران بگی عروس اینجوری رفته خونه شوهر یا به زبون یا توی دل میگن دختره خودشو بدبخت کرد! یه چیز قشنگ تو این فرهنگ هست، با کمترین وسایل میتونن شروع کنن، اما توی همون وضعیت ابتدایی هم همهچیز تمیز و شکیله.
رفقا تجربه ثابت کرده هرچی سبک تر آغاز بشه زندگی اون زوج عاشقانه تر و بهتر از زندگی های تجملاتی هست
سعی کنیم با عشق و محبت زندگی کنیم
#زندگی_را_آسان_بگیر
#زوج
#ازدواج
@Martyrs_defending_the_shrine
«دَهه هَشْتادیا»
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌 💓 #دست_و_پا_چلفتی 💓قسمت #بیست_وهشت هیچ حرفی نمیتونستم بزنم و با اینکه
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌
💓 #دست_و_پا_چلفتی
💓قسمت #بیست_ونه
خلاصه کلی دلبری میکنم امروز😍🙈
بعد از ظهر شد🌆
و دل تو دلم نبود💓 اول رفتم آرایشگاه💇♂ و خودمو مرتب کردم و اومد خونه و لباسم رو اتو زدم 👌تا شلخته نباشم جلوی چشم مینا...
یادم اومد تو ماشین اهنگی ندارم و سریع رفتم تو فلشگ اهنگایی ریختم که میدونستم مینا دوستشون داره و خوشش میاد ازشون...😍
خیلی استرس داشتم...
نکنه ماشین رو وسط راه خاموش کنم
نکنه سوتی بدم و آبروم بره 😕
یه دعای قبل رانندگی از الیاس یاد گرفته بودم و توکاغذ نوشته بودم و توجیبم بود و قبل حرکت میخوندم
✨(سبحان الذی سخرلنا هذا و...)✨
خلاصه آماده شدیم و همه چیز آمده ی یه بعد از ظهر خاطره انگیز بود...
با مامان رفتیم جلو در خاله اینا و منتظر بودیم که بیان...
تا بیان چند بار تو آینه جلوی ماشین خودم رو برانداز کردم و چند تار مویی که پایین میومدن رو دوباره بالا میدادم و عرق پیشونیم رو خشک میکردم..😁😅
در حال ور رفتن با ضبط ماشین و پیدا کردن پوشه اهنگ ها بودم که صدای در یهو من رو به خودم اورد...
خاله از در اومد بیرون و در خونه رو بست و سوار ماشین شد و بعد از سلام و احوالپرسی و تبریک ماشین نو نشست و در ماشین رو هم بست 😕
راه نیوفتاده بودم و منتظر مینا بودم که خاله گفت:
-منتظر چیزی هستین؟😊
-مامانم گفت:
مینا جون مگه نمیاد؟😟
-نه راستش...مینا درس داشت و گفت حوصله بیرون اومدن نداره...😊
-بدجور تو ذوقم خورد...😣
-دیگه حوصله بیرون رفتن و دور زدن رو نداشتم...😞
دوست داشتم زودتر این بعد از ظهر نکبت تموم بشه و برم خونه...😞حتی حوصله نداشتم اهنگها رو هم بزارم و تمام مدت رادیو گوش دادیم...😣
.
.
💓از زبان مینا💓
روز به روز #رابطم با محسن صمیمی تر میشد و #علاقم هم بهش بیشتر...
یه جورایی بهش داشتم #وابسته میشدم و اگه یک روز بهم پیام نمیداد نگرانش میشدم
بعد دانشگاه هم با هم بیرون میرفتیم و من رو تا سر کوچمون میرسوند...
وقتایی هم که تو خونه بودیم دایم باهاش #چت میکردم و یه جوری گزارش هر اتفاق جدید زندگیمون رو بهش میدادم...
حتی به بارکه مجید بهم جکی فرستاده بود و خوشم اومده بود و جک رو برای محسن فرستادم ولی اینقدر هول بودم که اسم مجید بالای جک افتاد و محسن شاکی شده بود و قضیه مجید رو برای محسن هم تعریف کرده بودم...😐
و همین باعث شده بود احساس خطر کنه و #جدی_تر به مساله #ازدواج نگاه کنه.
💓💓💓💓💓💓💓💓💓
ادامه دارد...
✍نویسنده؛ سیدمهدی