قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
💐🌼🌺🍀🌺🌼💐
#عاشقانه_های_شهدا
#شهدا
#امام_رضا_ع
#شهید_والامقام
#یوسف_عامری
گر چه پشت لبش تازه سبز شده بود اما کاری که کرد نشون داد که دلش خیلی وقته که سبزه.
یوسف یه دایی داشت .
دایی هر چند وقتی به فامیل ها سر می زد، آخه نماینده مجلس بود و بیشتر اوقات دنبال کار مردم.
یوسف دایی رو خیلی دوست داشت ولی تا حالا حتی جرأت نکرده بود یک کلمه باهاش حرف بزنه.
اون روز هم دایی اومده بود به فامیل ها سر کشی کنه، یوسف که خودش رو از قبل آماده کرده بود، با یه کاغذ تو دستش تو کوچه به دیوار خونه تکیه داده بود .
مثل همیشه سرش پایین بود و کف کوچه رو کنکاش می کرد.
دایی رسید به خونه یوسف، یوسف هیجان زده بود، به سختی آب دهانش رو قورت داد، عرق کرده بود، آروم به دایی گفت دایی سلام.
دایی با تعجب از پیشدستی یوسف تو سلام، جواب سلامش رو داد.
گفت : چیه چرا تو کوچه ایستادی؟
یوسف مطمئن بود، تصمیمش رو گرفته بود، آهسته به دایی گفت دایی یه کاری باهاتون دارم.
دایی به رسم شوخی محکم به پشت یوسف زد و گفت بفرما در خدمتیم. ...
دایی ، می خوام برم جبهه، گفتن باید بابام این رضایتنامه رو امضا کنه ولی هر چی می گم، می گه " نه ؛ تو بچه ای ". شما بهش بگین بزاره برم، من قول می دم مواظب باشم .
نمی دونم دایی برق تو چشمای یوسف رو دیده بود یا نه، با مهربونی به یوسف گفت دایی جون باشه من با بابات صحبت می کنم، می گم که این مرد می خواد مرد شدنش رو نشون بده.
یوسف خوشحال شد، اگه از دایی خجالت نمی کشید همونجا می پرید تو بغل دایی، به سختی خودش رو کنترل کرد.
دایی وارد خونه شد، بعد از نیم ساعت در خونه باز شد. دایی داشت بند کفشهاش رو می بست، پاش رو که بیرون گذاشت یوسف پرید جلو . چی شد!! چی شد!! دایی؟!!
دایی اما به آرامی گفت : انشاء الله با اولین اعزام تو هم می شی یه بسیجی .
دایی نمی دونست که یوسف با اولین اعزام قراره یه پرنده بشه، قراره یه بهشتی بشه.
دو سه روز بعد ثبت نام شروع شد، هفته بعد بود که یوسف خجالتی ما، درب تک تک خونه ها رو زد، از همه خداحافظی کرد، از کسایی که تا حالا حتی سلام بلند از اون نشنیده بودند و فردای اون روز اعزام شد.
یک ماه نشد که خبر رسید یوسف بر اثر اصابت تیر مستقیم #شهید شده و جنازه اش هم تو جبهه مقدم مونده.
یعقوب برادر یوسف به منطقه رفت و مدت ها به دنبال جنازه یوسف گشت ولی پیداش نکرد، انگار آب شده بود رفته بود تو زمین.
تا اینکه بعد از سه چهار ماه خبر رسید جنازه یوسف پیدا شده.
یوسف عاشق #امام_رضا_ع بود ولی به خاطر وضع زندگی و ... تا روز #شهادتش که 16 سالش شده بود هنوز نتونسته بود بره زیارت.
اما عاشقی رسم عجیبی داره، بچه های مشهد جنازه یوسف رو اشتباهاً به جای یکی از #شهدا منتقل کرده بودن مشهد و دور ضریح آقا #امام_رضا_ع طواف داده بودن، بعد که خانواده مشهدی تحویلش گرفتن دیدن که این #شهید اونها نیست.
با پیگیری های یعقوب، یوسف به زادگاهش (روستای کهن آباد بخش آرادان شهرستان گرمسار) برگشت و الان سال هاست که یوسف، مرد کوچک روستای ما مردانه در ورودی روستا و در گلزار #شهدا زنده و بیدار منتظر کسیه که میاد و یوسف دوباره مرد شدنش رو در رکاب اون ثابت می کنه .
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌺 🍀💐
💐🌼😁🌺😁🌼💐
کمی بخندیم
#طنز_جبهه
پسرخاله زن عموی باجناق ...
یک روز سید حسن حسینی از بچههای گردان رفته بود ته درهای برای ما یخ بیاورد.
موقع برگشتن، عراقیها پیش پای او را با خمپاره هدف گرفتن، همه سراسیمه از سنگر آمدیم بیرون، خبری از سید نبود، بغض گلوی ما را گرفت بدون شک #شهید شده بود .
آماده میشدیم برویم پائین که حسن بلند شد و لباسهایش را تکاند .
پرسیدیم: «حسن چه شد؟»
گفت: با حضرت عزرائیل آشنا در آمدیم، پسرخاله زن عموی باجناق خواهرزاده نانوای محلمان بود، خیلی شرمنده شد، فکر نمیکرد من باشم والا امکان نداشت بگذارد بیایم، هرطور بود مرا نگه می داشت .
💐 #عیدتون_مبارک🌺
🍀 🌼🌺
🕊🌹🌸🌷🌸🌹🕊
#در_محضر_شهدا
#دوست_داشتن
#رئیس_جمهور_مکتبی
#شهید_رجایی
بعضی وقتها حرفهایی می زد که همان میشد #مبنای زندگیمان
یکبار رو به من کرد و گفت : من تو رو برای #خودت دوست دارم نه برای #خودم تو هم ، بهتره من رو به خاطر #خودم دوست داشته باشی نه به خاطر #خودت .
همین جمله باعث شده بود در مواقع خاص ، خودم را جای #ایشان بگذارم و بعد تصمیم بگیرم و طبیعی بود که با این نگاه ، زندگیمان دارای تحکیم ، #محبت و #مودت بیشتری میشد .
📚 سیره #شهید_رجایی، صفحه ۵۸
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🌹🕊
🌪مثالی زیبا از آزمایش های الهی
✍حاج اسماعیل دولابی :
وقتی مادر از روی محبت، لباس کثیف بچه را بیرون آورده و او را به حمام می برد و می شوید بچه گریه میکند. خدا هم وقتی با ابتلائات می خواهد بندهاش را پاک کند ، [بنده] چون جاهل است گریه و ناله میکند.
#شهــــــدآء
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️
گاهی از خیال من گذر میکنی…
بعد اشک میشوی…
رد پاهایت خط میشود
روی گونه ی من
چقدر خوبه که هستی
چقدر خوبه که
یادت
عطرحضورت
همیشه با منه❤
🌷#شهید_ابراهیم_هادی🌷
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️
🍃🌷
﷽
"وَقَلبڪفےقَلبےیاشهید..." :)
قشنگہها نہ؟😇
قلبیہشهیدتوقلبتباشہ...
باهاشیکےشے
باهاشرفیقشے
اونقدررفیقواونقدرعاشق
واونقدرشبیہ...
کہتهشمثلخودششهیدشی :)❤️
#شهید_مدافع_وطن
🌷پیکر پاک شهید مرزبانی
«محمد مهدی احمدی» در
خراسانشمالی تشییع شد
🔷صحبتهای شنیدنی مادر
مرزبان شهید
🌷 "محمد مهدی احمدی"
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️