eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
42.1هزار عکس
18.3هزار ویدیو
372 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 ڪاش وصیت ڪه قاب اتاق های ما را اشغال ڪرده ، دلمونو اشغال میڪرد . ڪاش صحبتهای ڪه سرلوحه‌ی روزمره مون شده سرلوحه‌ی اعمالمون می شد . ڪاش دل با اعمال ما خون نمی شد . ڪاش با اعمال ما به تأخیر نمی‌افتاد . شادی روح و 🌹 🕊🥀
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 سلام خواهر سلام رفیق شنیدم ازنظر اخلاق، شجاعت، ایثار و طهارت الگو بودی، حتی در میدان جنگ کسی تار مویی از تو ندید و کلامی به جز سلام نشنید ، اینها همه برای این است که مادرت تو را نذر کرد، را شفیع قرار داد تا خداوند دختری به او عطا کند که در راه باشد، ، الگویت بود و مثل ایشان، در جوانی به آرزویت که بود رسیدی. خیلی وقتها می دیدند نان خشک می خوردی، وقتی از تو می پرسیدند می گفتی مردم مواد خوراکی برای رزمنده ها فرستادن ، من که رزمنده نیستم، به رزمنده ها خدمت می کنم . خواهرم ، رفیقم چه بی ریا و بی ادعا بودی، نماز اول وقتت حتی در میدان جنگ ترک نشد، وقت ترکشها به قلب پاک و مهربانت اصابت کرد، نحوه کفن و دفنت هم مثل داستان غریبی دارد، مادرت غریبانه با پنج نفر تو را به خاک سپرد . خون سرخ تو خرمشهر را خونین شهر ساخت. عاشقانه به دیاردوست پرکشیدی... رفیق ، برایم دعا کن مثل خودت، راه درست که همان راه و پشتیبانی از هست را پیدا و انتخاب کنم، دعا کن من هم مانند خودت در راه حق روزی ام شود . به امید دیدار خواهر 🌹 🕊 🌹🥀🌷
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 روضه که تمام شد ، غیبش زد . خیلی گشتیم تا متوجه شدیم رفته سراغ شستن سرویس های بهداشتی . نگذاشت کسی کمکش کند . می گفت : افتخارم این است که خادم روضه ی باشم . 🌹 🍀🥀
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 هر جا باشند من هم آنجا هستم... یکی دیگر از دوستانش می گفت بعد از علی، ‌او را در خواب دیدم ، احساس کردم صدای مداحی میاد، پرسیدم کجا هستی گفت: نمی دانم کجا هستم گفتم: واقعا نمی دانی کجا هستی گفت: نه ..... هر جا باشند من هم آنجا هستم... 🥀 🕊🌹
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 مادر من است ، به مادر من توهین نکن... وقتی سید را می‌آورند توی اتاق تیمور بختیار، او به فحاشی می‌کند و به بد می‌گوید . می‌گوید مادر من است ، به مادر من توهین نکن و صندلی را بلند می‌کند بزند توی سر بختیار . در همان لحظه تیمور بختیار اسلحه‌اش را می‌کشد و با شلیک شش گلوله ، سینه‌ را مضروب ساخته و به می‌رساند ... 🌴 🕊🌹
🌷🌴🥀🌹🥀🌴🌷 ، تنها برای نیست می تونی زنده باشی و سرباز باشی... اما یه شرط داره باید فقط برای کار کنی نه ... 🌹 🥀🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 برادر و همرزم ، تعریف می کرد : به خاطر هوش بالایی که داشت ، شرکت نفت دنبالش فرستاده بودند برای استخدام . یه روز میاد خونه، همینطوری که وارد خونه می شه ، می بینه مادر داره آش می پزه و در عین حال با درد و دل می کنه و می گه که این بچه ام (امیرحسین) پاش قطع شده و من دیگه رزمنده ندارم برای راه تو، یا زهرا و گریه می کنه مادر ادامه میده که هم دنیا را برداشته و آخرتش رو فروخته . شب این و برام تعریف کرد و گفت: من پشت سر مادر بودم ولی مادر اینو نمی دونست ، وقتی تنهایی داشت آش پزی می کرد و با صحبت می کرد ، رفتم بوسیدمش و بهش گفتم : « ننه به خدا اینجوری نیست که تو ناراحتی ». همون روز کارت رسمی حفاری نفت را از شرکت گرفته بود . هم همون لحظه کارتش را به مادرم نشون میده و می گیره رو گاز و بهش میگه ببین ننه اینم دنیا ، سوزوندمش ، از فردا هم میرم عملیات و بعداز اون آمد جبهه . از سال ۵۹ تا ۶۳ همه عملیات ها را شرکت کرد و در عملیات بیت المقدس هم خیلی تاثیر گذار بود . متولد : 1337 : 1363/12/22 عملیات : منطقه : 🌹 🕊🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 پیکر سر تا پا غرق خون بود. پیکر آمد بهشت زهرا(س) و لباسهای رزم از تنش خارج شد. از کتف جدا بود و با چند عضله به بدن بند بود. روی بازو، در اثر ترکشها و موج انفجار، تا روی مچ بشدت آسیب دیده بود. پر از جراحت بود. بعدا شمردم، روی پیراهن طرف پهلوش ۲۵ جای اصابت ترکش بود. سر یکی از ترکشهایی که اصابت کرده بود از زیر راست خارج شده بود. ساق شکسته بود و ترکش کوچکی هم به سرش گرفته بود. با همه جراحاتی که جلوی چشمانم بر پیکرش می‌دیدم ... زیبا بود .... زیباتر از این نمى‌شد که بشود .... می‌خوردم به وضعی که پیکرش داشت. توی دلم گذشت و زیر لب گفتم ماشاءالله داداش! ای والله! حقا شبیه شده‌ای. اما نه ! شبیه بیشتر ... چه می‌گویم ؟... هیچکس نمی‌دانست حرف آخری داشته یا نه ؟! آنهایی که بالای سرش رسیده بودند می‌گفتند : نفسهای آخرش بود و حرف نمی زد. نمى‌دانم ... شاید وقتی با موج انفجار به دیوار کانال خورد، یا گفته باشد. راوی : 🌹 🥀🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 شدن نیست ... اینطور نیست ڪه بگویی گلوله ایی خورد و رفت ... رضایت نامه دارد ... و رضایت نامه اش را اول و امضا مےڪنند ... بعد مُھر مےخورد... قبل از همه چیز دنیایش را به برده ... او زیر مستقیم خدا زندگی ڪرده ... اتفاقی نیست ... سعادتےاست ڪه هر ڪسی نمےشود... باید زندگی ڪنی تا بمیرۍ ... 🥀 🌹🕊
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 ، ای پرستوی پر کشیده ، تو چه کردی که اینچنین در دلهای دوستداران و محبینت جا خوش کرده ای،چه سرّی است میان تو و خدایت که بهترین تقدیر را برایت رقم زد، چه کردی که دلبری میکنی و همگان را مجذوب خود نموده ای، اگر از اخلاص تو بگویم کم گفته ام، چه بگویم از تو که هر چه بر زبان جاری کنم و قلم بنوسید باز هم زبان قاصر از گفتن و قلم عاجز از نوشتن است . اگر چه و بی نام و نشان همچون هستی ، اما نامت تا ابد ورد زبانهاست، یادت همیشه در خاطره هاست و جاودان هستی ای فرزند 🥀 🕊🌹