🥀🕊🏴🌹🏴🕊🥀
#شهیدانه
#شهدای_غواص
#شهادت سنگ را بوسیدنی کرد...
به مزار رفقای #شهیدت که می روی
پنجه بر سنگ #قبر می گذاری
و فاتحه ای #نثارش می کنی
#سنگ را می بوسی
#دلت آرام می گیرد
اما بمیرم برای آن #رفقایی که با آب رفتند
#جاودانه شدند
بی جسمی و کالبدی
انگار باید #پنجه_ات را بر آب بگذاری
و فاتحه ای و #اخلاصی
شاید #دریا ، از آن شب به بعد ، جور دیگری شده است .
گمانم آن #میهمانان آب ، دیگر نخواهند آمد
پس هر گاه #وضو می گیرید
تا چشم تان بر آب می افتد
یاد #دلاوران مدفون در #عمق آب باشید
و #صلواتی ، #فاتحه_ای ، #اخلاصی ...
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🕊 🌹🏴
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#تلنگر
#دیروز
#امروز
تقدیم به زخم و سکوت و صبر #مردان حقیقی #جنگ
آنان که زخم های دیروز را امروز هم مرور می کنند
دیروز روز فدا شدن بود ، امروز روز فدایت شوم
دیروز با هم به دشمن می زدیم ، امروز برای هم می زنیم
دیروز برای #دین روی مین می رفتیم
امروز برای کابین روی #دین می رویم
دیروز در اوج #گمنامی پاتک می زدیم
امروز برای #شهرت و مقام «ج .ف. ت. ک»
دیروز جزیره #مجنون را دیوانه کردیم
اما... امروز #مجنون جزیره ایم...
آنجا برای #شهادت سبقت می گرفتیم
اینجا برای ریاست
آنجا همه چیز #صلواتی بود...
اینجا همه چیز قروقاطی...
آنجا با #خدا دست می دادیم
اینجا #خدا را از دست می دهیم...
آنجا همه چیز را با #خدا میخواستیم
اینجا همه چیز را با #خدعه
دیروز روز #تفنگ بود و جنگ
امروز روز فهم است و #فرهنگ
#التماس_دعای_تفکر
🌴🕊🥀
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀💐🕊🌹🕊💐🥀 #در_محضر_شهدا #ولایت_مداری #شهید_والامقام #آیت_الله_سعیدی نخستین #روحانی_شهید نهضت بزرگ
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#خاطرات_شهدا
#شهید_والامقام
#آیت_الله_سعیدی
نخستین #روحانی_شهید
نهضت بزرگ روح الله
یکی از شب ها که قرار بود پدرم به پارچین برود، اتومبیلی برای رفتن به آنجا پیدا نکرد.
او علاقه داشت حتماً به پارچین برود.
من یک موتور گازی داشتم.
پدرم از من خواست او را با موتور تا میدان خراسان برسانم تا از آنجا اتومبیلی پیدا کند و به پارچین برود.
بعداً گفت: تو با موتور به میدان خراسان برو، از آنجا به بعد من پشت سر تو سوار میشوم و از طریق جاده گرمسار به روستایی میرویم که قرار است در آنجا سخنرانی کنم.
من قبول کردم و با موتور به اول جاده مسگرآباد، نزدیک گورستانی که مرحوم #شهید_نواب_صفوی در آنجا مدفون است، رفتم و منتظر ایستادم.
بعد از مدتی پدرم رسید و بر ترک موتور گازی سوار شد و حرکت کردیم.
کمی که رفتیم، به یک جاده فرعی رسیدیم، در این موقع، شمع موتور جمع شد و موتور به پت پت کردن افتاد و یکمرتبه خاموش شد، شمع اضافی هم برای عوض کردن نداشتیم.
تا روستا راه زیادی مانده بود، اتفاقاً در آن شب، مهتابی در آسمان دیده نمیشد و هوا کاملاً تاریک بود.
پدرم عبایش را جمع کرد و روی دوشش انداخت، من هم موتور گازی خاموش را روی دستهایم گرفته بودم و همین طور میرفتیم.
مقداری که راه رفتیم، پدرم گفت: محمد! من یک #صلوات میفرستم، تو هم موتور را بگذار و یکی دو تا پا بزن، ان شاءالله روشن میشود.
من موتور را روی زمین گذاشتم، پدرم #صلواتی فرستاد، من پا زدم و موتور ناگهان روشن شد.
بار دیگر پدر بر ترک موتور سوار شد و خود را به روستا رساندیم.
ایشان آن شب به منبر رفت و سخنرانی کرد و فردایش هم با همان موتور به تهران بازگشتیم.
راوی :
#فرزند_شهید
🌹 #سالروز_شهادت🕊
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 🕊🥀
✯در بخشی از وصیت نامه او میخوانیم:
بسمه تعالی
امیدوارم که خداوند گناهانم را مورد بخشش قرار دهد. از کلیه کسانی که به طریقی دینی به آنها دارم طلب مغفرت میکنم. خواهش میکنم مرا ببخشید تا خدای مهربان هم شما را ببخشد.
کسانی که به من دینی دارند، همه آنها را میبخشم، امید که خدای قادر متعال همه آنها را بیامرزد. از پدر و مادر عزیزم حلالیت میطلبم و همسر و فرزندانم را به شما میسپارم. امید که آنان را در جهت دین مبین اسلام به رهبری امام تشویق کنید.
از همسر و فرزندانم که نتوانستم بیش از این وسیله آسایششان را فراهم نمایم، طلب بخشش میکنم. از خواهران و برادرانم حلالیت میطلبم. توصیه من به شما عزیزان این است که «خدا را فراموش نکنید».
شادی روح پاک همه شهیدان و شهید
#سید_مجتبی_هاشمی
بفرستید ذکر متبرک و منور
#صلواتی
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#تلنگر
#دیروز
#امروز
تقدیم به زخم و سکوت و صبر #مردان حقیقی #جنگ
آنان که زخم های دیروز را امروز هم مرور می کنند
دیروز روز فدا شدن بود ، امروز روز فدایت شوم
دیروز با هم به دشمن می زدیم ، امروز برای هم می زنیم
دیروز برای #دین روی مین می رفتیم
امروز برای کابین روی #دین می رویم
دیروز در اوج #گمنامی پاتک می زدیم
امروز برای #شهرت و مقام «ج .ف. ت. ک»
دیروز جزیره #مجنون را دیوانه کردیم
اما... امروز #مجنون جزیره ایم...
آنجا برای #شهادت سبقت می گرفتیم
اینجا برای ریاست
آنجا همه چیز #صلواتی بود...
اینجا همه چیز قروقاطی...
آنجا با #خدا دست می دادیم
اینجا #خدا را از دست می دهیم...
آنجا همه چیز را با #خدا میخواستیم
اینجا همه چیز را با #خدعه
دیروز روز #تفنگ بود و جنگ
امروز روز فهم است و #فرهنگ
#التماس_دعای_تفکر
🌴 🕊🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیتالله مصباح یزدی رحمهاللهعلیه:
🔸️قطعیترین دعایی که مستجاب میشود، #صلوات است.
#صلوات بهترین ذکر است؛ دعایی است که هر کس بخواهد، قطعا مستجاب میشود...
بالاترین توفیقی که نصیب ما میشود، همین #صلوات است.
اگر نماز ما هم به برکت #صلواتی که در تشهد میخوانیم پذیرفته شود، تعجب نکنید. اگر کسی این طور گفت، خیلی تعجب نکنید.
🌺🌸🌺🌸
گویم سخنی که شاد و خورسند شوی
در هر دو جهان قرین لبخند شوی
سوگند به حق چو میفرستی صلوات
آن لحظه هم آواز خداوند شوی
🌸🍃🌸🍃
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#خاطرات_شهدا
#شهید_والامقام
#آیت_الله_سعیدی
نخستین #روحانی_شهید
نهضت بزرگ روح الله
یکی از شب ها که قرار بود پدرم به پارچین برود، اتومبیلی برای رفتن به آنجا پیدا نکرد.
او علاقه داشت حتماً به پارچین برود.
من یک موتور گازی داشتم.
پدرم از من خواست او را با موتور تا میدان خراسان برسانم تا از آنجا اتومبیلی پیدا کند و به پارچین برود.
بعداً گفت: تو با موتور به میدان خراسان برو، از آنجا به بعد من پشت سر تو سوار میشوم و از طریق جاده گرمسار به روستایی میرویم که قرار است در آنجا سخنرانی کنم.
من قبول کردم و با موتور به اول جاده مسگرآباد، نزدیک گورستانی که مرحوم #شهید_نواب_صفوی در آنجا مدفون است، رفتم و منتظر ایستادم.
بعد از مدتی پدرم رسید و بر ترک موتور گازی سوار شد و حرکت کردیم.
کمی که رفتیم، به یک جاده فرعی رسیدیم، در این موقع، شمع موتور جمع شد و موتور به پت پت کردن افتاد و یکمرتبه خاموش شد، شمع اضافی هم برای عوض کردن نداشتیم.
تا روستا راه زیادی مانده بود، اتفاقاً در آن شب، مهتابی در آسمان دیده نمیشد و هوا کاملاً تاریک بود.
پدرم عبایش را جمع کرد و روی دوشش انداخت، من هم موتور گازی خاموش را روی دستهایم گرفته بودم و همین طور میرفتیم.
مقداری که راه رفتیم، پدرم گفت: محمد! من یک #صلوات میفرستم، تو هم موتور را بگذار و یکی دو تا پا بزن، ان شاءالله روشن میشود.
من موتور را روی زمین گذاشتم، پدرم #صلواتی فرستاد، من پا زدم و موتور ناگهان روشن شد.
بار دیگر پدر بر ترک موتور سوار شد و خود را به روستا رساندیم.
ایشان آن شب به منبر رفت و سخنرانی کرد و فردایش هم با همان موتور به تهران بازگشتیم.
راوی :
#فرزند_شهید
🌹 #سالروز_شهادت🕊
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 🕊🥀