eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
42.1هزار عکس
18.3هزار ویدیو
372 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 #خاطره_آخرین_پرواز #سرلشگر_خلبان #شهید_حسین_لشگری #قسمت_چهارم در آن بامداد #لشکری و #سر
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 وقتی چشمانش را کرد همه چیز بود. به زحمت می دید که سربازان عراقی به صورت او را کرده اند. دست ها را بالابرد تا دشمن بفهمد که ندارد و است. ستوانی به او نزدیک شد و را گرفت و کمک کرد تا و جی سوت را از خودش کند. (جی سوت، لباس مخصوصی است که نوسانات فشار هوا را برای خلبان کنترل می کند). دود همراه از پشت تپه بلند بود و دقیقاً روی افتاده بود و با زیادی که داشت را به کشیده بود. این عراقی ها بود که در می شد. با نگاه به این صحنه رضایتی به آورد و به خیره شد. گویی از خود برای این تشکر می کرد. اولین را گرفته بودند و با هوایی و ابراز شادی می کردند. سربازان چشمان را بسته و سوار خودروی نظامی کردند. کم کم می شد و درد ناشی از پریدن از آشکار می شد. بند چتر در حال پوست گردن او را کنده بود. باز شد. وقتی باز کرد، یک دکتر را در بیمارستان دید . به به او می گوید: تو سالم هستی، ما با بدنت را آزمایش کردیم، فقط دارید که آن هم خوب می شود. 🌹 🕊 🌹 🕊🥀
🕊🌴🌺🕊🌺🌴🕊 ما یک هفته در در وزارت عراق بودیم (در بخش استخبارات) و از ما فقط یک خواسته داشتند . می گفتند روزی که به جسارت کنید شما را می کنیم. حتی بعضی وقتها می گفت: ما همه را می آوریم اینجا و به محض اینکه به جسارت کردند آنها را از این به می فرستیم. یادم هست آنها یک این برنامه را ادامه دادند. آنها هر شب ما را از که در آن بودیم بیرون می بردند و در راهرویی که دو طرفش ساختمان چند طبقه ای بود می زدند؛ مثلاً شروع می کردند و گاه تا می زدند. صدای و رفقای بلند بود، اما به جسارت نمی کرد و من به یاد ندارم کسی به جسارت کرده باشد. 🕊 🥀🕊
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 ما یک هفته در در وزارت عراق بودیم (در بخش استخبارات) و از ما فقط یک خواسته داشتند . می گفتند روزی که به جسارت کنید شما را می کنیم. حتی بعضی وقتها می گفت: ما همه را می آوریم اینجا و به محض اینکه به جسارت کردند آنها را از این به می فرستیم. یادم هست آنها یک این برنامه را ادامه دادند. آنها هر شب ما را از که در آن بودیم بیرون می بردند و در راهرویی که دو طرفش ساختمان چند طبقه ای بود می زدند؛ مثلاً شروع می کردند و گاه تا می زدند. صدای و رفقای بلند بود، اما به جسارت نمی کرد و من به یاد ندارم کسی به جسارت کرده باشد. 🕊 🥀🕊
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 ما یک هفته در در وزارت عراق بودیم (در بخش استخبارات) و از ما فقط یک خواسته داشتند . می گفتند روزی که به جسارت کنید شما را می کنیم. حتی بعضی وقتها می گفت: ما همه را می آوریم اینجا و به محض اینکه به جسارت کردند آنها را از این به می فرستیم. یادم هست آنها یک این برنامه را ادامه دادند. آنها هر شب ما را از که در آن بودیم بیرون می بردند و در راهرویی که دو طرفش ساختمان چند طبقه ای بود می زدند؛ مثلاً شروع می کردند و گاه تا می زدند. صدای و رفقای بلند بود، اما به جسارت نمی کرد و من به یاد ندارم کسی به جسارت کرده باشد. 🕊 🥀🕊