فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﺍﯾﺎ را براتون آرزو میکنم
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﭘﺪﺭ ﻋﺰﺕ ﺍﺳﺖ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﭘﺮسی ﺍﺳﺖ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻣﻬﺮﺑﺎنی ﺍﺳﺖ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #همسر ﻣﺤﺒﺖ ﺍﺳﺖ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﻃﻔﻞ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺍﺳﺖ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﺩﻭﺳﺖ ﻭﻓﺎ ﺍﺳﺖ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﺳﺖ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﻤﺪﺭﺩﯼ ﺍﺳﺖ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﻣﺮﺩﻩ ﺩﻋﺎ ﺍﺳﺖ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﺁﺧﺮﺕ نیڪی ﺍﺳﺖ
ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻫﺎ ﺍﻧﺲ ﺑﮕﯿﺮیم
ﺑﻬﺘﺮین ها ﺭﺍ
ﺑﺮﺍتون ﺍﺯ ﺩﺭﮔﺎﻩ پروردگار آرزو میکنم
💐🌴🌼❤️🌼🌴💐
#عاشقانه_ها
#همسرانه
#ازدواج_شهدایی
#همسر
#سردار_شهید
#علی_تجلایی
قبل از شروع مراسم عقد ، #علی_آقا نگاهی به من کرد و گفت :
شنیدم که عروس هرچه از خدا بخواهد ، اجابتش حتمی است .
گفتم ، چه آرزویی داری؟
درحالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود ، گفت : اگرعلاقهای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید .
از این جمله تنم لرزید.
چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود.
سعی کردم طفره بروم ؛ اما #علی_آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم ، ناچار قبول کردم .
هنگام جاری شدن خطبه عقد هم برای خودم و هم برای #علی طلب #شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به #علی دوختم ؛
آثار خوشحالی در چهرهاش آشکار بود.
مراسم ازدواج ما در حضور #شهید_آیت_الله_مدنی و تعدادی از برادران #پاسدار برگزار شد.
نمیدانم این چه رازی است که همه #پاسداران این مراسم و #علی_آقا و #آیت_الله_مدنی همه به فیض #شهادت نائل شدند ...
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌺💐❤️
💐🌴🌺🍀🌺🌴💐
#عاشقانه_ها
#همسرانه
#ازدواج_شهدایی
#همسر
#شهید_مدافع_حرم
#عباس_دانشگر
اولین بار برای صحبت کردن زمان خواستگاری و آخرین بار هم برای صحبت کردن قبل از اعزام به سوریه به گلزار شهدای قصر فیروزه تهران محل رفتیم.
محل دلداگے ما همین امامزاده بود
با #عباس نسبت فامیلے داشتیم
پسر عموم بودن که ۲۹ دی ماه سال ۱۳۹۴ پیشنهاد ازدواج دادند و ماهم روی پیشنهادشون فکر کردیم.
اصلا انتظار نداشتم تو این سن ازدواج کنم ولے وقتی به خواستگاریم اومدن، متعجب شدم
اما خصوصیاتے که تو ذهن من بود،
#عباس همه اون رو داشت و مهمترین شرطم این بود که همسر آینده ام تهران باشه که اینطور بود.
تو روز خواستگاری #عباس به زندگے ساده و کالای ایرانے خیلی تاکید داشت
ما ۲۸ بهمن ماه سال ۱۳۹۴ صیغه محرمیت رو خوندیم و قرار بود تابستون عقد کنیم
من خیلے مخالف رفتن #عباس به #سوریه بودم و اصلا اجازه ندادم که بره!
ولے با حرف هاش منو راضی کرد...
روزی که مےخواست به #سوریه بره
من مدرسه بودم و از روزهای قبل هم امتحان داشتم ، نتونستیم زیاد باهم صحبت کنیم و فقط برام یه نامه برایم نوشته بود
وقتی اونو خوندم خیلے مضطرب شدم ، چون نوشته هاش طوری بود که مشخص می شد آخرین نوشته هاشه خیلی عارفانه نوشته بود
نوشته بود رفتم تا وابسته نشوم ،
چون مےترسید به عشق دنیویش زیاد وابسته بشه و نتونه دل بکنه و فراموش کنه که در اون طرف مرزها چه اتفاقاتی دارد میافته!
در تلگرام هم با هم در ارتباط بودیم وقتے یک هفته گذشته بود ، تو تلگرام بهم گفت:
"یک هفته به اندازه یک ماه برایم گذشت"
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌺 💐🌼
هدایت شده از لینکدونی تخصصی مذهبی حوزوی
ناب ترین ڪاناݪ هاے لینکدونی تخصصی مذهبی، حوزوی و مفید ایتا
eitaa.com/joinchat/3630759937C6c810e67cf
➖➖➖ 🔷🔶🔹🔸🔷🔶 ➖➖
راه رهایی از #خیانت_زناشویی🖤#افسردگی😔مشکل#تحصیل🤔مشکل با #فرزند و #همسر 💔
تو این کانال هست
👇👇
eitaa.com/joinchat/3567648826C2e83eed008
مطالب کاملا #رایگان و کاربردی
#مشاوره_تلفنی📞 با هزینه بسیار کم😍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حجــــــاب و عفــــــاف
eitaa.com/joinchat/513736938Cc8c1861a85
آموزش آشپزی و کیک پزی | گندم
eitaa.com/joinchat/2475098422Cebaf04f7cb
نقاشی روی لباس، همراه با آموزش( ارسال رایگان)
eitaa.com/joinchat/2790457513Ca64f9882b2
تونیک و شومیز نخی و لباس بچه گانه( ارسال ۲ عدد رایگان)
eitaa.com/joinchat/4097179846Cbd0957b209
قرارگاه شهدا
eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
ارزانسرای مائده(همه چی سرا)
eitaa.com/joinchat/16384148C2e4a6cfe22
رنگین چاپ ،چاپ تصویر دلخواه شما عزيزان
eitaa.com/joinchat/1822556166Cb1f4b4b166
بر صراط مستقیم باش استوار
eitaa.com/joinchat/3345088555C5f1d54b903
حراااج نواع ساعت مچی مردانه وزنانه
eitaa.com/joinchat/86769854C2ca77b774c
میدان صراط مستقیم، شهدایی
eitaa.com/joinchat/2989097085C365f5aeaf6
والدین آگاه، فرزندان توانمند، آموزش علمی رایگان
eitaa.com/joinchat/1526792388Ccc3dce108f
خواهرم سوال داری، بپرس
eitaa.com/joinchat/534446203C417928c29c
گالری لبخند (لوازم آشپزخانه باقیمت عالی)
eitaa.com/joinchat/4228186398Ce2791abbf4
خواهرم سوال داری، بپرس
eitaa.com/joinchat/534446203C417928c29c
ختم نهجالبلاغه در۱۹۲روز
eitaa.com/joinchat/989069416C879b5d64bd
پوشاک شیک و خاص(ارسال رایگان)
eitaa.com/joinchat/1657864393C2e5a07ee93
جوااااااااهردوووووووزی
eitaa.com/joinchat/656736522C6cd253d89a
🔵#ویژه: مگه میشه مذهبی باشیو این کانال رو نداشته باشی⁉️⁉️
eitaa.com/joinchat/3630759937C6c810e67cf
➖➖➖ 🔷🔶🔹🔸🔷🔶 ➖➖➖
#بزرگترین و پربازده ترین #گروه تبادل لیستی شبانه
eitaa.com/joinchat/4227858451C02c884654b
💠کرامت شهدا
🔰 از زبان مادر شهید
❣✨بعد از شهادت غلامرضا خیلی بی تابی میکردم😭 دلم میخواست هر طــور شده به دیدار #حضرت_آقا بروم و یادبودی از ایشان داشته باشم.
❣✨غلامرضا زیاد به خوابم می آمد و از دلم خبر داشت. خلاصه اینجور که یک قاری لبنانی نقل میکند: "یک عصر کنار مزار شهید لنگری زاده🌷 بودم، آخه به این شهید خیلی خیلی #ارادت داشتم. بعد از ذکر توسل و درد دل با او از کنارش پا شدم و گلزار را به قصد رفتن ترک کردم🚶♂
❣✨همون شب به #خوابـم آمد. باغ بزرگ و سرسبزی بود، یک سر باغ او بود یک سر باغ من. با همون خنـ😍ــده ی همیشگی ش بهم گفت:
-امروز شما #مهمان ما هستید، اعظم سادات در تدارک نهار هستن(در صورتی که خدا میداند اصلا من نام #همسر ایشون رو نمی دانستم)
+آقا غلام رضا از حضور شما شرمنده ام، متاسفانه نمیتونم بمونم😔 باید برگردم، عذر بنده را بپذیرید.
-حالا که میروی صبـر کن دلم میخواد اون شال سبزی که به گردنته به #مادرم بدهی. بهش بگو از طرف ماست اینم #هدیه_حضرت_آقا💝
+تا که این جمله رو گفت از خواب پریدم خواب عجیبی بود، آخه غلام رضا درست میگفت: این شال همان شالی بود که #حضرت_آقا در دیداری که با ایشون در مسابقات قرآنی داشتم به بنده هدیه🎁 داده بودند و حالا این شهید از من میخواست آن را به مادرش بدهم.
❣✨بله عزیزان "پسرم حاجت من را از طریق یک #خواب و آن هم به واسطـه ی یک #قاری_لبنانی برآورده کرد. و طولی نکشید که شال سبز این فرد لبنانی از طریق واسطه ها به دست من رسید و اکنون دست من است.
#شهید_غلامرضا_لنگری_زاده 🌷
#شهید_مدافع_حرم
💠کرامت شهدا
🔰 از زبان مادر شهید
❣✨بعد از شهادت غلامرضا خیلی بی تابی میکردم😭 دلم میخواست هر طــور شده به دیدار #حضرت_آقا بروم و یادبودی از ایشان داشته باشم.
❣✨غلامرضا زیاد به خوابم می آمد و از دلم خبر داشت. خلاصه اینجور که یک قاری لبنانی نقل میکند: "یک عصر کنار مزار شهید لنگری زاده🌷 بودم، آخه به این شهید خیلی خیلی #ارادت داشتم. بعد از ذکر توسل و درد دل با او از کنارش پا شدم و گلزار را به قصد رفتن ترک کردم🚶♂
❣✨همون شب به #خوابـم آمد. باغ بزرگ و سرسبزی بود، یک سر باغ او بود یک سر باغ من. با همون خنـ😍ــده ی همیشگی ش بهم گفت:
-امروز شما #مهمان ما هستید، اعظم سادات در تدارک نهار هستن(در صورتی که خدا میداند اصلا من نام #همسر ایشون رو نمی دانستم)
+آقا غلام رضا از حضور شما شرمنده ام، متاسفانه نمیتونم بمونم😔 باید برگردم، عذر بنده را بپذیرید.
-حالا که میروی صبـر کن دلم میخواد اون شال سبزی که به گردنته به #مادرم بدهی. بهش بگو از طرف ماست اینم #هدیه_حضرت_آقا💝
+تا که این جمله رو گفت از خواب پریدم خواب عجیبی بود، آخه غلام رضا درست میگفت: این شال همان شالی بود که #حضرت_آقا در دیداری که با ایشون در مسابقات قرآنی داشتم به بنده هدیه🎁 داده بودند و حالا این شهید از من میخواست آن را به مادرش بدهم.
❣✨بله عزیزان "پسرم حاجت من را از طریق یک #خواب و آن هم به واسطـه ی یک #قاری_لبنانی برآورده کرد. و طولی نکشید که شال سبز این فرد لبنانی از طریق واسطه ها به دست من رسید و اکنون دست من است.
#شهید_غلامرضا_لنگری_زاده 🌷
#شهید_مدافع_حرم
💐🌴🌺🍀🌺🌴💐
#ازدواج_شهدایی
#همسر
#شهید_مدافع_حرم
#عباس_دانشگر
اولین بار برای صحبت کردن زمان خواستگاری و آخرین بار هم برای صحبت کردن قبل از اعزام به سوریه به گلزار شهدای قصر فیروزه تهران محل رفتیم.
محل دلداگے ما همین امامزاده بود
با #عباس نسبت فامیلے داشتیم
پسر عموم بودن که ۲۹ دی ماه سال ۱۳۹۴ پیشنهاد ازدواج دادند و ماهم روی پیشنهادشون فکر کردیم.
اصلا انتظار نداشتم تو این سن ازدواج کنم ولے وقتی به خواستگاریم اومدن، متعجب شدم
اما خصوصیاتے که تو ذهن من بود،
#عباس همه اون رو داشت و مهمترین شرطم این بود که همسر آینده ام تهران باشه که اینطور بود.
تو روز خواستگاری #عباس به زندگے ساده و کالای ایرانے خیلی تاکید داشت
ما ۲۸ بهمن ماه سال ۱۳۹۴ صیغه محرمیت رو خوندیم و قرار بود تابستون عقد کنیم
من خیلے مخالف رفتن #عباس به #سوریه بودم و اصلا اجازه ندادم که بره!
ولے با حرف هاش منو راضی کرد...
روزی که مےخواست به #سوریه بره
من مدرسه بودم و از روزهای قبل هم امتحان داشتم ، نتونستیم زیاد باهم صحبت کنیم و فقط برام یه نامه برایم نوشته بود
وقتی اونو خوندم خیلے مضطرب شدم ، چون نوشته هاش طوری بود که مشخص می شد آخرین نوشته هاشه خیلی عارفانه نوشته بود
نوشته بود رفتم تا وابسته نشوم ،
چون مےترسید به عشق دنیویش زیاد وابسته بشه و نتونه دل بکنه و فراموش کنه که در اون طرف مرزها چه اتفاقاتی دارد میافته!
در تلگرام هم با هم در ارتباط بودیم وقتے یک هفته گذشته بود ، تو تلگرام بهم گفت:
"یک هفته به اندازه یک ماه برایم گذشت"
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌺 💐🌼
💎رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
اَيُّما امْرَأةٍ اَعانَتْ زَوْجَها عَلَى الْحَجِّ وَالْجِهادِ اَوْطَلَبِ الْعِلْمِ اَعْطاهَااللّه ُ مِنَ الثّوابِ ما يُعْطى امْرَأةَ اَيُّوبَ عليه السلام.
هر زنى كه در كارِ حج، جهاد، يا آموختن علم و دانش، شوهرش را يارى وهمكارى كند، خداوند به او پاداشى خواهد داد كه به همسر ايّوب (به خاطر صبورى اش) عطا مى كند
📗 [مكارم الاخلاق، ص 201]
#همسر
شهید علی پیرو نظر
روز ۲۵ تیر ماه بود . وقتی آمد آرایشگاه دنبالم . چادر سرم بود و لباس عروس بر تن داشتم . صورتم پوشیده بود . طوری که جلو پایم را نمی دیدم .
عمه اش گفت دستش را بگیر از پله ها نیفتد . گفت هنوز عقد نکرده ایم . گوشه چادرم را گرفته بود و مدام زیر لب می گفت مراقب باش . مراقب باش ....
خاطره #همسر شهید
#شریک_راه
در روز اول مهرماه ۱۳۵۹ هنگامے کہ
#شهید_عشقی_پور
از ماموریت برون مرزی باز مےگردد،
در هنگام فرود 🛬
باند پایگاه همدان توسط هواپیماهای عراقی بمباران می شود💣
کہ به همین علت ایشان مجبور به اوج گیری مے شود 🛫
ولے به دلیل کمبود سوخت هر دو موتور خود را از دست می دهد.
#همسر و #فرزند کوچک ایشان در بالکن منزل در حال مشاهده این منظره بودند
و همسر شهید در لحظات آخر متوجه میشود که هواپیمایی که در حال برخورد با ساختمانی نیمه کاره در پایگاه است،
هواپیمای همسر اوست😥😭
او که دست کودک خردسالش را در دست گرفته بود،
در این لحظات بےاختیار آنقدر دست بچه را فشار می دهد که استخوان های دست بچه خرد مےشود😭😔
#همسران_شهدا
#امان_از_دل_همسران_شهدا😭
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
💐🌴🌼❤️🌼🌴💐
#عاشقانه_ها
#همسرانه
#همسر
#سردار_شهید
#علی_تجلایی
قبل از شروع مراسم عقد ، #علی_آقا نگاهی به من کرد و گفت :
شنیدم که عروس هرچه از خدا بخواهد ، اجابتش حتمی است .
گفتم ، چه آرزویی داری؟
درحالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود ، گفت : اگرعلاقهای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید .
از این جمله تنم لرزید.
چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود.
سعی کردم طفره بروم ؛ اما #علی_آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم ، ناچار قبول کردم .
هنگام جاری شدن خطبه عقد هم برای خودم و هم برای #علی طلب #شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به #علی دوختم ؛
آثار خوشحالی در چهرهاش آشکار بود.
مراسم ازدواج ما در حضور #شهید_آیت_الله_مدنی و تعدادی از برادران #پاسدار برگزار شد.
نمیدانم این چه رازی است که همه #پاسداران این مراسم و #علی_آقا و #آیت_الله_مدنی همه به فیض #شهادت نائل شدند ...
#پنجشنبه_های_دلتنگی
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌺 💐🌹
#همسر #شهیدسجادطاهرنیا درگذشت🕊
خانم نسیبه علی پرست همسر شهیدمدافع حرم سجاد طاهرنیا خادم با اخلاص خادم المهدی(مسجدجمکران)
بعد از تحمل یک دوره بیماری دارفانی را ودا گفت وبه همسر شهیدش پیوست...🕊🕊
از این زوج آسمانی یک دختر به نام
《فاطمه رقیه》و یک پسر به نام《محمدحسین》به یادگار ماندهاست.
شهید سجاد طاهرنیا آبان ماه سال ۱۳۹۴ در نبرد با تکفیر سوریه به #شهادت رسید..🕊🕊
روح این دو بزرگوار شاد ویادشان گرامیباد...