eitaa logo
کانال جامع سخنرانی اساتید انقلابی
14.1هزار دنبال‌کننده
24.2هزار عکس
34هزار ویدیو
306 فایل
eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf نشر ازاد 📛اخبارداغ‌محرمانه‌سیاسی‌ما‌اینجاست!👇👇👇 @Masafe_akhar تبلیغات↙️ @masaf_tabligh ☘مطالب زیبا و انسان ساز عرفا☘
مشاهده در ایتا
دانلود
‼مرد فقیری از خدا سوال کرد: چرا من اینقدر فقیر هستم؟! خدا پاسخ داد: چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی! ‼مرد گفت: من چیزی ندارم که ببخشم خدا پاسخ داد: دارایی هایت کم نیست! یک صورت، که میتوانی لبخند بر آن داشته باشی! یک دهان، که میتوانی با آن از دیگران تمجید کنی . یک قلب، که میتوانی به روی دیگران بگشایی!وچشمی که.... "بخشش "فقط بخشیدن پول نیست.. فقر واقعی فقر روحی است... ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ 🔶🔸راه های گناه نکردن🔸🔶 🔸🔸 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌@masafe_akhar2
🤲خدایی که امید ناامیدان است🤲 🔷🔹نقل شده است محمد بن عجلان، ثروتش را از دست داد و به شدت فقیر شد و مقدار زیادی نیز بدهکار شد. بالاخره به فکر افتاد که پیش حاکم مدینه که از خویشاوندانش بود برود و از نفوذ او استفاده کند. در بین راه، به پسر عموی امام صادق (علیه السلام) رسید. پس از سلام و احوال پرسی، پسر عموی امام از او پرسید کجا می روی؟ گفت مقدار زیادی بدهی دارم و پیش امیر می روم تا کارم را اصلاح کند. 🌺پسر عموی امام گفت: از پسر عمویم حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) چند حدیث قدسی شنیده ام که می خواهم برایت نقل کنم. خداوند می فرماید به عزت و جلالم سوگند، کسی که به غیر من امیدوار باشد امیدش را قطع می کنم و نیز می فرماید وای بر این بنده، او بدون اینکه ما را بخواند و از ما بخواهد، نعمت های خود را به او عطا نمودیم. آیا اگر ما را بخواند و درخواستی نماید، خواسته اش را رد می کنیم؟ آیا تو گفتی خدایا، چشم می خواهم که خداوند به تو چشم داد؟ آیا وقتی خداوند به تو گوش و دهان و دست و پا داد، تو آنها را از خداوند خواسته بودی؟ 🔷🔹محمد بن عجلان که این احادیث را برای اولین مرتبه می شنید، با اشتیاق گفت دوباره آنها را برایم بخوان. پسر عموی امام، دوباره احادیث را خواند و محمد بن عجلان با دقت به آن گوش فرا داد. بالاخره فرمایش خداوند در او اثر کرد و گفت به خداوند امیدوار شدم و کارم را به او واگذار کردم. این را گفت و راهش را کج کرد و به خانه بازگشت. طولی نکشید که گرفتاری هایش برطرف گردید و قرض هایش پرداخته شد. 📚منبع: دستغیب، استعاذه، ص۱۸۶ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌@Masafe_akhar2
✖️حاضرجوابی شهید مدرس! 🔺رضاشاه، محوطه‌ی بزرگی را که به نام باغ ملّی بود، تعمیر و بازسازی کرد که مراسم نظامی را در آن برگزار می‌کرد. در بالای سردر بزرگ آن، مجسّمه‌ی نیم‌تنه‌ای از خود نصب کرد که مانند دو مجسّمه از پشت به هم چسبیده بود؛ هم از بیرونش، تمام صورت پیدا بود و هم از درون… 🔺روزی مدرّس را برای مراسمی، دعوت کردند. هنگامی که مدرّس به باغ ملّی رسید، رضاخان و عدّه‌ای دیگر از وی استقبال کردند و رضاخان به شرح و توصیف پرداخت و از مدرّس پرسید: «حضرت آقا! در ورودی را ملاحظه فرمودید؟». مدرّس جواب داد: «بله، مجسّمه‌ی شما را دیدم. درست مثل صاحبش دو رو دارد!». رضاشاه از شرم و ناراحتی به خود می‌پیچید و تا پایان مجلس، دیگر سخنی نگفت! 🗓 به مناسبت دهم آذرماه، سالروز شهادت شهید آیت الله مدرس و روز مجلس 📚 برگرفته از کتاب کاندیدای اصلح اثر سیدمحمدحسین راجی @Masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صوت منتشرنشده شهید هسته‌ای محسن فخری‌زاده در مورد رابطه با آمریکا و مذاکره از دل چنین اعتقادی که مذاکره با آمریکا را بی‌نتیجه می‌داند، تایید برجام که فرزند ناقص‌الخلقه مذاکره کنندگان دلداده به غرب است، در نمی‌آید. 🔹سازش با آمریکا معنا ندارد. 🔹نمی‌شود به حرف و قول این دیو پلید اعتماد کرد. 🔹با این موجود که خوی گرگ دارد مذاکره کنیم که چه بشود!؟ @Masafe_akhar @Masafe_akhar2
🔅 امیرالمؤمنین علیه السلام ✍️ اَلْعامِلُ بِالْظُلْمِ وَ الرّاضى بِه ِ وَ المْعُينُ عَلَيْه ِ شُـرَكاءُ ثـَلاثـَةٌ. 🔴 كسى كه ظلم مى كند و كسى كه راضى به ظلم كردن باشد و كسى كه كمک به ظالم مى كند هر سه شركاء ظلم محسوب مى شوند. 📚 وسائل الشيعه، جلد ۱۶ صفحه ۱۴۰ @Masafe_akhar @Masafe_akhar2
🌸حضرت محمد صلی الله فرمودند: هرکس که خواهد خانه اش به نعمتِ بی حساب آبادان باشد، به ذکر شش گانه زیر بپردازد: 🍁اول آنکه در آغاز هرکار بگوید: " بسم الله الرحمن الرحیم " 🍁دوم آنکه چون نعمتی از راه حلال نصیبش شد،بگوید: "الحمدالله رب العالمین" 🍁‍ سوم آنکه چون خطا و لغزشی کند بگوید: «استغفرالله ربی و اتوب الیه.» 🍁 چهارم آنکه چون غم و اندوه براو هجوم آورد بگوید : " لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم " 🍁 پنجم آنکه چون کارجدیدی شروع کند،گوید ماشاالله. 🍁 ششم آنکه چون از ظلم ستمگری هراس کند بگوید: «حسبناالله و نعم الوکیل.» ┏━━✨✨✨━━┓ 🍁 @Masafe_akhar2 🍁 ┗━━✨✨✨━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم دیده نشده از مرکز جهاد نکاح داعش مرکزی که فقط ......... حق ورود داشتند😱 @Masafe_akhar2
99-09-12(kashani).mp3
12.43M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 📚 با موضوع: اقدامات امیرالمومنین علی علیه‌السلام در جنگ صفین 📂 حجم: ۱۲ مگابایت 🗓 سه شنبه یازدهم آذر ماه ۱۳۹۹ @Masafe_akhar2
✍امام حسن عسکری علیه السلام: تا جايى كه مى توانى تحمّل كنى دست نياز دراز مكن؛ زيرا هر روز، روزىِ تازه اى دارد. بدان كه پافشارى در درخواست، هيبت آدمى را مى بَرد، و رنج و سختى به بار مى آورد؛ پس، صبر كن تا خداوند دَرى به رويت بگشايد كه براحتى از آن وارد شوى؛ كه چه نزديك است احسان، به آدم اندوهناك، و امنيت، به آدم فرارى وحشتزده؛ چه بسا كه دگرگونى و گرفتاريها، نوعى تنبيه خداوند باشد و بهره ها مرحله دارند؛ پس، براى چيدن ميوه هاى نارس شتاب مكن، كه به موقع آنها را خواهى چيد. بدان، آن كه تو را تدبير مى كند، بهتر مى داند كه چه وقت، بيشتر مناسب حال توست، پس در همه كارهايت به انتخاب او اعتماد كن، تا حال و روزت سامان گيرد 📚ميزان الحكمه جلد5 صفحه 167 : 🌷 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌@Masafe_akhar2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤استاد ⭕️ اقدامات مشکوک و روی مخ 🔻انگار به زبون بی زبونی میخوان یه چیزایی به مردم بگن @Masafe_akhar
✨انسان تمام خوبیها را با یک بدی فراموش میکند 💫 و خدا تمام بدیها را با یک خوبی فراموش میکند 💫یاد بگیریم که گاهی مثل خدا باشیم @Masafe_akhar2
✨﷽✨ ❤ پیامبر خدا صل الله و علیه و آله: جبرئیل و اسرافیل و عزرائیل و میکائیل نزدم آمدند. 💚جبرئیل فرمود: ای پیامبرخداﷺ هر کس از امتت ده صلوات بر تو بفرستد،من بر پل صراط دستش را خواهم گرفت و او را عبور می‌دهم. 💚 میکائیل فرمود: من هم از آب حوض کوثر به او می‌نوشانم. 💚 اسرافیل هم فرمود: منم سر به سجده می‌گذارم و سر را بلند نخواهم کرد تا خداوند همه‌ی گناهان اورا نبخشاید. 💚 عزرائیل هم گفت: منم روح او را همانند روح پیامبران قبض می‌کنم. 🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌷 📚:درةالناصحین ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌@Masafe_akhar2
🌷حاج اســـماعیل دولابی(ره): هنگامی ڪه امام‌ حســین علیه‌السلام می‌افتید تردید نداشته باشید ڪه آن حضــــرت هم به یاد شــــماست! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar2
✨﷽✨ ❤ پیامبر خدا صل الله و علیه و آله: جبرئیل و اسرافیل و عزرائیل و میکائیل نزدم آمدند. 💚جبرئیل فرمود: ای پیامبرخداﷺ هر کس از امتت ده صلوات بر تو بفرستد،من بر پل صراط دستش را خواهم گرفت و او را عبور می‌دهم. 💚 میکائیل فرمود: من هم از آب حوض کوثر به او می‌نوشانم. 💚 اسرافیل هم فرمود: منم سر به سجده می‌گذارم و سر را بلند نخواهم کرد تا خداوند همه‌ی گناهان اورا نبخشاید. 💚 عزرائیل هم گفت: منم روح او را همانند روح پیامبران قبض می‌کنم. 🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌷 📚:درةالناصحین ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌@Masafe_akhar2
حاج شیخ محمودرضا امانی فرزند مرحوم شیخ علی اصغر، در روستای مهاجران زندگی می کرد و معروف و مشهور به حاج آخوند بود. اما حاج آخوند چیز دیگری بود روحانی ،ِ ملّا ، ادیب و نکته دان و عارفی که از مدرسه و شهر گریخته بود. شیخی شاد که خانقاهی نداشت. دست هایش بسیار نیرومند بود و زندگی اش از دسترنج خود و باغ انگورش می گذشت آقای اخوان ، هم مدیر مدرسه بود هم معلم ، خوب درس می داد. تا این که یرقان گرفت و در خانه ما بستری شد و از حاج آخوند خواهش کرد به جایش درس بدهد. حاج آخوند روز اول حضور در کلاس گفت : بچه ها! امروز ما می خواهیم در باره خدا صحبت کنیم ، فرقی ندارد ارمنی باشید و مسلمان ، همه ما از هر دین و مسلکی با خدا حرف می زنیم ، حالا خیال کنید خودتان تنها نشسته اید و می خواهید با خدا حرف بزنید. حالا از هر کلاسی از اول تا ششم ، یک نفر بیاید برای ما تعریف کند چطوری با خدا حرف می زند؟ از خدا چه می خواهد؟در همین حال مملی دستش را بالا گرفت و گفت : حاج آخوند ، حاج آخوند اجازه من بگویم ؟ حاج آخوند گفت: بگو پسرم!مملی گالش های پدرش را پوشیده بود. هوا که خوب بود پابرهنه به مدرسه می آمد، مملی چشمانش را بست و گفت: خداجان !همه زمین های دنیا مال خودته .پس چرا به پدر من ندادی ؟ این همه خانه توی شهر و ده هست ، چرا ما خانه نداریم ؟ خدا جان، تو خودت می دانی ما در خانه مان بعضی شب ها نان خالی می خوریم ، شیر مادرم خشک شده حالا برای خواهر کوچکم افسانه دیگر شیر ندارد! خداجان! گاو و گوسفندم نداریم. اگر جهان خانم به ما شیر نمی داد ،خواهرم گرسنه می ماند و می مرد ! خدا جان، ما هیچ وقت عید نداریم. تاحالا هیچ کدام از ما لباس نو نپوشیده ایم. اگر موقع عید مادرِ هاسمیک به مادرم تخم مرغ رنگی نمی داد ، توی خانه ما عید نمی شد. کلاس،ساکت ساکت بود ، مملی انگار یادش رفته بود توی کلاس است.حاج آخوند روبه روی پنجره ایستاده بود. داشت از آنجا به افق نگاه می کرد ، بعضی بچه ها گریه می کردند. حاج آخوند آهسته گفت : حرف بزن پسرم ، با خدا حرف بزن ، بیشتر حرف بزن!مملی گفت : اجازه ! حرفم تمام شد.حاج آخوند برگشت و مملی را بغل کرد و گفت : بارک اله پسرم ، با خدا باید همین جور حرف زد. کلاس تمام شد و حاج آخوند به خانه خود رفت و همان شب با خط خودش نامه ای نوشت که باغ پدری اش را که بهترین باغ انگور در روستای مارون بود ، به خانواده مملی بخشید . 📙کتاب حاج آخوند_سید عطاء الله مهاجرانی @Masafe_akhar2