eitaa logo
کانال جامع سخنرانی اساتید انقلابی
14.3هزار دنبال‌کننده
23.8هزار عکس
32.7هزار ویدیو
299 فایل
eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf نشر ازاد 📛اخبارداغ‌محرمانه‌سیاسی‌ما‌اینجاست!👇👇👇 @Masafe_akhar تبلیغات↙️ @masaf_tabligh ☘مطالب زیبا و انسان ساز عرفا☘
مشاهده در ایتا
دانلود
مرد گرفتاري پيش امام حسن(ع) آمد. امام(ع) فوري آماده شد و براي حل مشکل، با آن مرد راهي شد. بين راه به امام حسين(ع) رسيدند که نماز مي خواند. امام حسن(ع) فرمودند: چه طور از برادرم غفلت کردي و پيش او نرفتي؟ مرد پاسخ داد: مي خواستم بروم اما شنيدم معتکف شده است، براي همين مزاحمشان نشدم. امام حسن(ع) فرمودند: اگر توفيق پيدا مي کرد نياز تو را برآورده کند، برايش بهتر از يک ماه اعتکاف بود. 📕داستان راستان @masafe_akhar2
وقتي نادر شاه خواست داخل صحن مقدس حضرت امير عليه السلام بشود جرأت نكرد،امر كرد زنجير طلايي به گردنش بيندازند و او را مثل سگ بكشند و ببرند به درب صحن مقدس؛ احدي جرأت نكرد اقدام به اين عمل بنمايد ناگاه ديدند شخصي از بيابان آمد و زنجير طلا را به گردن نادر انداخت و او را كشيد ، به درب صحن مقدس ،نادر شاه مشرف شد و زيارت كرد و برگشت ،بعد هرچقدر تجسس كردند كه آن شخص را بيابند نيافتند.. گفته اند نادرشاه افشار به واسطه نذري كه كرده بود فرمان داد گنبد و گلدسته و ايوان حضرت اميرالمومنين عليه السلام را به هزينه او به خشت طلا ،زرنگار بنمايند و بعد خود را با تشريفات سلطنتي به طرف نجف اشرف براي بازديد و زيارت آن حضرت مشرف شد ، زمانيكه به درب دروازه نجف رسيد برخي از اهل تسنن گفتند : شيعيان علي عليه السلام عقيده دارند كه شراب و سگ در شهر نجف اشرف وارد نمي شود،نادر شاه گفت بايد آزمايش كنم . فرمان داد شيشه شرابي حاضر كنند و سگي به زنجير طلا ببندند وچون حركت نمودند هرچه كردند سگ به طرف نجف رهسپار نشد و آخرالامر زنجير طلا را پاره نمود وبه بيابان فرار كرد چون شيشه را بررسي نمودند ديدند مبدل به سركه شده .نادر شاه گفت:زنجير طلا را به گردن من قرار دهيد و من به شكل سگ به نام«كلب علي»وارد حرم مقدس مي گردم و اين شعر را سرود: كلب درگاه اميرالمومنين نادر قلي آنكه درهركار اميدش به توفيق خداست نديم نادرشاه چون ديد شراب تبديل به سركه شده بالبداهه اين شعر را سرود : در خاك نجف«نديم»آسوده بخواب انديشه مكن ز پرسش روز حساب جايي كه بدل به سركه گردد شراب بي شكل كه شود گنه مبدل به ثواب منبع : كتاب منتخب التواريخ ص ۱۱۹ تحفة الزائر ص۳۱ @masafe_akhar2
✨﷽✨ 🌼‍ کیفیت ثبت گناهان توسط فرشتگان 🌼‍ سوال – مي گويند : بعد از گناه بلافاصله توبه کنيد تا ملائک آنرا ثبت نکرده اند . در اين مورد توضيحاتي بفرماييد . پاسخ –دو ملک که اعمال خوب و بد ما را ثبت مي کنند يعني آن عمل را نگه مي دارند نه اينکه با قلم آنرا مي نويسند . در سوره ي انفطال داريم : مردم بر شما ملائکه اي هستندکه ناظر و حافظ هستند که اعمال شما را حفظ مي کنند . کاتبين و ثبت کنندگان بزرگواري هستند و هر کاري شما بکنيد آنها مي دانند . اينکه مي گويند اين کاتبين بزرگوار هستند بخاطر اين است که وقتي شخصي کار خيري انجام مي دهد ملکي که حسنات را ثبت مي کند فورا آن عمل خير را ده برابر مي نويسد . اگر کسي گناهي انجام بدهد ملک رحمت به ملک شقاوت مي گويد که عجله نکن ، ننويس ،هفت ساعت ( در بعضي روايت دايم به اندازه يک شب تا صبح ) مهلت بده که اگر توبه کرد چيزي نوشته نشده باشد . يعني در نامه ي عمل فرد ثبت نمي شود. بخاطر همين مي گويند که توبه واجب فوري است . بعد از هفت ساعت اگر فرد توبه نکرد ملک سمت راست که حکم رئيس را دارد مي گويد که ثبت کن . انصاري همداني استاد شهيد دستغيب موقع نماز مغرب به موذن گفت که اذان را بگو . موذن گفت : هنوز موقع اذان نشده است .ايشان فرمودند که مگر نمي بيني ملائک جايشان را عوض کرده اند . از امام صادق (ع) سوال شد ، با اينکه خدا خودش ناظر است اين ملائک چکاره هستند ؟ امام فرمود : هر چه چشم بيشتر باشد مراقبت انسان از اعمالش بيشتر است . اگر انسان بفهمد که علاوه بر خداوند متعال چشمان ملائکه هم دائما ناظر اوست و معصومين هم او را مي بيند بيشتر مراقب خودش است . پس فلسفه ي وجودي اين ملائکه مراقبت بييشتر ما از اعمال مان است . انشاء الله ملکي که اعمال خير ما را بالا مي برد پرکار باشد و ملکي که اعمال بد ما را به پايين مي برد بيکار باشد. 〖از بیانات حجت الاسلام عالی〗 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ____________________ @Masafe_akhar2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ: پیشگویی حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) و اثبات حقانیت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) 👤 @masafe_akhar2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جواب کسایی که میگن مرد چهارتا زن باید بگیره چیه ؟ چهارتا زن لازمه تا یه مرد تربیت کنن.. هم اقایون هم خانوما از این کلیپ نگذرن.. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌@masafe_akhar2
32.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | یا حبیبی یا حسین ... 🏴 ویژه وفات حضرت‌ ام البنین (س) 🎙بانوای: ▪️شاعر : نور آملی 🔰 با زیر نویس فارسی 🔺 اجرا شده در : بصره | حسینیه مرحوم حاج داود العاشور 👈 مشاهده نماهنگ با کیفیت بالا : 🌐 Aparat.com/v/8MNCH ☑️ @masafe_akhar2
⭕️ 🔸 پیامبر اکرم(ص): 🔹هر كس كم بخورد، سالم می ماند و هر كس زياد بخورد تنش بيمار می شود و قساوت قلب پيدا می کند. ( نهج الفصاحه ص ۷۲۸ ،ح ۲۷۷۹ ) @Masafe_akhar
- ناشناس.mp3
7.63M
❌🎧 تجربه پس از مرگ ! 🔺 ۱۳ 👈 ادامه داستان دوم کتاب ▪️"وضعیت مردم شهر را به من نشان دادند... چند صحنه خاص و تاسف آور از مردم را به من نشان دادند.." 📚 مرور و بررسی کتاب 👤 توسط حجت الاسلام امینی خواه 🌐 منبع: کانال امینی خواه 🔻مشاهده تمامی جلسات👇 yun.ir/r0ops8 @Masafe_akhar2
🕯روزی چـــهارشــمع درخانه ای تاریک روشن بودند 🕯اولین آنها که ایمان بود گفت:دراین دور و زمـــانه مردم دیگر چندان ایمان ندارند و با گفتن این جمله خاموش شد. 🕯شمع دومی که بخـــشش بود،گفت:دراین زمانه مردم دیگر به هـــم کـــمک نمی کنند و بخشش ازیاد مردم رفته است.و او هم خاموش شـــد. 🕯شمع سوم که زندگی بود،گفت: مردم ،دیگر به زندگی هم ایمان ندارند و با گفتن آن خاموش شد.درهمین هنگام پسرکی وارد اتاق شد و شمع چهارم رابرداشت و سه شمع دیگر را روشن کرد. 🕯سه شمع دیگر از چهارمین شمع پرسیدند تو چه هستی؟ گفت:من امیدم.وقتی انسانها همه درهارابه روی خود بسته می بینند من تمام چراغهای راهشان را روشن می کنم تا به راه زندگی خودادامه دهند... ✨دوست خوب من :خوشبختی نگاه خداست ،آرزو دارم ،خداوند هرگز از تو چشم بر ندارد،و شعله شمع امیدت همواره روشن بماند... ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌@Masafe_akhar2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله سيد محمد حسيني ميفرمود: شخصي در عالم مکاشفه، حضرت ابالفضل العباس را ديد و عرض کرد: آقاجان! حاجتي دارم و نمي‌دانم براي روا شدن آن به چه کسي متوسل شوم؟ 🌙قمر بني‌هاشم فرموده بود: به مادرم ام البنين متوسل شوید. 📚ستاره_درخشان_مدینه_حضرت_ام_البنین(سلام الله علیها)/ص۱۴۲ . ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar2
99-12-08(tarashion).mp3
13.09M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 📚 با موضوع: هنر بهتر زیستن ( تلاش در جهت بهبود روابط خانواده ) 📂 حجم: ۱۲ مگابایت 🗓 چهارشنبه هشتم بهمن ماه ۱۳۹۹ @Masafe_akhar2
🖤قسمت این بود که تو محرم حیدر باشی 🖤به علی مونس و هم خانه و همسر باشی 🖤قسمت این بود که در زندگی مشترکت 🖤به عزیزان دل فاطمه مادر باشی ◼️ رحلت جانسوز مادر سقای آب و ادب و علمدار دشت کربلا، شاه بانوی بنی هاشم، حضرت امّ البنین(علیها السلام) بر تمامی شیعیان و محبّان تسلیت باد . ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar2
•[ 🔆 ]• 🎙/ حجت‌الاسلام‌ قرائتی: 🔹وقتے‌ پلیـس‌ به‌ شما میگه‌ لطفا‌ گـواهینامه! شما اگه‌ پاسپورت، شناسنامه، کارت‌ ملے یا حتے کارت‌ نمایندگے مجلس‌ رو هم‌ نشون بدی‌ بازم‌ میگه‌ گواهینامه...! وقتی‌ اون‌ دنیا گفتن‌ نماز؛ هرچے دم‌از انسانیت، معرفتو... بزنی بهت‌میگن‌ همه‌اینها خوبه‌ شما اصل‌کاری رو نشون‌بده.. نماز 📿| 🍃| @Masafe_akhar2
خداوند از طریق جبرئیل به حضرت موسی (ع) فرموده : من شش چیز را در شش جا قرار دادم ولی مردم آن را در شش جای دیگر طلب می کنند و هرگز به آن نمی رسند: 1- من علم را در گرسنگی قرار دادم ولی مردم آن را در سیری دنبال می کنند ! 2- من عزت را در نماز شب قرار دادم ولی مردم آن را در دستگاه سلاطین می جویند! 3- من ثروت را در قناعت قرار دادم ولی مردم آن را در کثرت مال طلب می کنند! 4- من استجابت دعا را در لقمه حلال قرار دادم ولی مردم آن را در قیل و قال دنبال می کنند! 5- من بلند مرتبگی را در تواضع قرار دادم ولی مردم آن را در تکبر می طلبند! 6- من راحتی را در بهشت قرار دادم ولی مردم ان را در دنیا طلب می کنند ! ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar2
🌸پیامبر خدا صلی الله علیه و آله . 🔺یَا اباذر! إِنَّ نَفْسَ الْمُؤْمِنِ أَشَدُّ ارْتِکَاضاً مِنَ الْخَطِیئَةِ مِنَ الْعُصْفُورِ، حِینَ یُقْذَفُ بِهِ فِی شَرِکِهِ، . 🔰ای ابوذر: اضطراب انسان با ایمان از گناه خود بیشتر از اضطراب گنجشکی است که در دام افتاده و برای رهایی از قفس تقلا می کند، و بخود می لرزد. 📙قسمتی از وصایای پیامبر به اباذر غفاری @Masafe_akhar2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 ویژه ◾️ وِیلی وِیلی عباس 📌 ویژهٔ وفات حضرت 📽 📱 ویژه ◾️ وِیلی وِیلی عباس 📌 ویژهٔ وفات حضرت 📽 @Masafe_akhar2
مکالمه شوهر روستایی با تلفن بیمارستان از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند. زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می‌خواست او همان جا بماند. از حرف‌های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می‌خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه‌شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می‌شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی‌کرد: «گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می‌روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس‌ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می‌شود. به زودی برمی‌گردیم...» چند روز بعد، پزشکها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می‌کرد گفت: «اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه‌ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت، پرستاران زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت و وقتی همه چیز رو به راه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب‌های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی‌هوش بود. صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی‌توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می‌خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می‌خواست او همان جا بماند. همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می‌زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می‌شد. روزی در راهرو قدم می‌زدم. وقتی از کنار مرد می‌گذشتم، داشت می‌گفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می‌شود و ما برمی‌گردیم.» نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. همچنان با تعجب به مرد روستایی نگاه می کردم که متوجه من شد، مرد درحالی که اشاره می‌کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: «خواهش می‌کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلاً برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آینده‌مان نشود، وانمود می‌کنم که دارم با تلفن حرف می‌زنم.» در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن های با صدای بلند برای خانه نبود! بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی‌های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می‌کرد : ﻭ این ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩن است که زیباست و زندگی ادامه دارد ... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌@Masafe_akhar2