⭕️ #حدیث_روز
🔸امام علی علیه السلام:
🔹من نامَ عَن نُصرَةِ وَلِيِّه انتَبَهَ بِوَطأَةِ عَدُوِّهِ .
🔹هركس از يارى رسانى به دوستش غفلت ورزد، با گامهاى دشمنش، هشيار مىگردد .(غرر الحكم : ح ٨٦٧٣)
@Masafe_akhar
08 Sheytan Shenasi Dar Ghoran (1390-1-15) Mashhade Moghaddas.mp3
22.66M
🔉 #شیطان_شناسی_در_قرآن
8⃣ جلسه هشتم
* ملکوت آیات باز است!
* مراتب ارتباط با قرآن
* عاقبت بیتفاوتی
* شرط تجلی غفران الهی
* چرا شهید دستغیب پیاده به نماز جمعه می رفتند؟
* خصلت اولیای خدا
* فرعونی یا موسوی؟
* اثر دعا برای دیگران هنگام زیارت
* احساس مسئولیت
⏰ مدت زمان: ۴۲:۵۱
📆 1390/01/15
#مشهد_مقدس
#غفران
@Masafe_akhar
Part03_خدا بود و دیگر هیچ نبود.mp3
7.37M
📗 بخش هایی از کتاب
#خدا_بود_و_دیگر_هیچ_نبود
اثر شهید چمران
قسمت 3️⃣
@Masafe_akhar
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🚨 انتشار نخستینبار
🔰 مصاحبه آیتالله خامنهای با خبرنگار سازمان دانشجویى حزب جمهورى اسلامى بهمناسبت سیزدهم آبان
🔻 ... در هنگامى که اصل حادثه واقع شد، ما در ایران نبودیم؛ من و آقاى هاشمى مکّه مشرّف بودیم. ایّام حج بود و یادم مىآید یک شبى روی پشت بام [ساختمان] بعثه در مکّه نشسته بودیم یا دراز کشیده بودیم و میخواستیم بخوابیم، رادیو را گوش میکردیم ــ[اخبار] ساعت دوازده رادیوى ایران راــ که رادیو خبر داد دانشجویانِ مسلمانِ پیروِ خطّ امام سفارت آمریکا را تسخیر کردند. این مطلب خیلى براى ما مهم آمد. البتّه یک قدرى هم بیمناک شدیم که اینها چه کسانی هستند؛ این دانشجویانى که این کار را کردهاند، از چه جناحى هستند و چه گروهى هستند؛ چون احتمال داشت که جناحهاى چپ براى استفادههاى سیاسىِ خودشان بخواهند یک حرکاتى انجام بدهند و احیاناً شعارهاى برّاق و جالبى را به خودشان اختصاص بدهند.
🔹️ بشدّت نگران بودیم، تا اینکه آن اخبارِ ساعتِ دوازدهِ موردِ نظر گفت «دانشجویان مسلمان پیرو خطّ امام». به مجرّد اینکه ما اسم مسلمان و پیرو خطّ امام را شنیدیم، خیالمان راحت شد؛ یعنى فهمیدیم که نه دیگر، چپها و منافقین و فرصتطلبها نیستند، [بلکه] یک مشت دانشجوهاى خودى و مسلمان هستند که این کار را انجام دادهاند. تا اینکه ما برگشتیم.
🔸️ البتّه ما خیلى زود برگشتیم؛ یعنى سفر حجّ ما که به اتّفاق آقاى هاشمى با هم بودیم، کلّاً ده روز طول کشید؛ از روزى که از تهران حرکت کردیم تا روزى که مجدّداً وارد تهران شدیم، ده روز شد؛ فقط حج کردیم و برگشتیم؛ دیگر هیچ معطّل نشدیم. وقتى که به ایران برگشتیم، با غوغاهاى روزهاى اوّل و کشمکش عظیمى که بود مواجه شدیم: از آن طرف، هیئت دولت موقّت بشدّت ناراحت [بود] که این چه وضعى است، این چه حادثهاى است، و از طرف دیگر، مردم در شور و حماسه و مانند اینها، و بالاخره هم به استعفاى دولت موقّت منجر شد. و ما طبعاً مسئله را از دیدگاه آن کسانى میدیدیم که به مبارزه با آمریکا به صورت واقعى و حقیقى معتقد هستند؛ لذا بود که ما در داخل شوراى انقلاب، از حرکت این بچّهها دفاع میکردیم.
🔺️ من همان وقت یک سخنرانى هم در لانهى جاسوسى کردم. چون ایّام محرّم که شد، بچّهها ده دوازده روز روضهخوانى راه انداختند و تمام دستهجات تهران، سینهزنان میرفتند آنجا و هر شب آنجا جمع میشدند و سینه میزدند و مثل یک امامزادهاى، مثل یک محلّ مقدّسى، آن اقامتگاهِ دانشجویان را احاطه میکردند و سینهزنى و روضهخوانى [میکردند] و هر شب هم یک سخنران آنجا میرفت؛ یک شب هم من رفتم آنجا؛ یادم هست که سخنرانىِ خیلى گرم و گیرایى هم شد. ... ۱۳۶۳/۸/۷
#انقلاب_دوم
💻 @Khamenei_ir
💞📘#حکایت_بهلول
بوی غذا، صدای پول!
یک روز مردی ازبازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد...
تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد ،بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذای تو خورده است؟
آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد وبه زمین ریخت وگفت؟
ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر.
آشپز با کمال تحیر گفت :این چه قسم پول دادن است؟ بهلول گفت مطابق عدالت است:«کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند»
در محضر وجدان منصف باشیم
@Masafe_akhar
6.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 باید و نبایدهای تغذیه در قرآن
#شرح_قرآن ، صفحه ۳۴۵
#با_هم_آغاز_کنیم
#حجت_الاسلام_بهشتی
💠 @Masafe_akhar
✨﷽✨
#یڪ_داستان
✍ مردی خانه بزرگی خرید. مدتی نگذشت خانه اش آتش گرفت و سوخت. رفت و خانه دیگری با قرض و زحمت خرید. بعد از مدتی سیلی در شهر برخاست و تمام سیلاب شهر به خانه او ریخت و خانهاش فرو ریخت. شیخ را ترس برداشت و سراغ عارف شهر رفت و راز این همه بدبیاری و مصیبت را سوال کرد.
ابو سعید ابوالخیر گفت: خودت میدانی که اگر این همه مصیبت را آزمایش الهی بدانیم، از توان تو خارج است و در ثانی آزمایش مخصوص بندگان نیک اوست. شیخ گفت: تمام این بلاها به خاطر یک لحظه آرزوی بدی است که از دلت گذشت و خوشحالی ثانیهای که بر تو وارد شده است.
شیخ گفت: روزی خانه مادرت بودی، از دلت گذشت که، خدایا مادرم پیر شده است و عمر خود را کرده است، کاش میمرد و من مال پدرم را زودتر تصاحب میکردم. زمانی هم که مادرت از دنیا رفت، برای لحظهای شاد شدی که میتوانستی، خانه پدریات را بفروشی و خانه بزرگتری بخری. تمام این بلاها به خاطر این افکار توست.
💫 مرد گریست و سر در سجده گذاشت و گفت: خدایا من فقط فکر عاق شدن کردم، با من چنین کردی اگر عاق میشدم چه میکردی؟؟!! سر بر سجده گذاشت و توبه کرد.
↶【به ما بپیوندید 】↷
________@Masafe_akhar ______
✍
📚حکایت پند آموز برتری هنر بر ثروت
حكيم فرزانه اى پسرانش را چنين نصيحت مى كرد: عزيزان پدر! هنر بياموزيد، زيرا نمى توان بر ملك و دولت اعتماد كرد، درهم و دينار در پرتگاه نابودى است، يا دزد همه آن را ببرد و يا صاحب پول، اندك اندك آن را بخورد، ولى هنر چشمه زاينده و دولت پاينده است، اگر هنرمند تهيدست گردد، غمى نيست زيرا هنرش در ذاتش باقى است و خود آن دولت و مايه ثروت است، او هر جا رود از او قدرشناسى كنند، و او را در صدر مجلس جا دهند، ولى آدم بى هنر، با دريوزگى و سختى لقمه نانى به دست آورد.
🦋🧚♀🧚♀🦋
@Masafe_akhar
✨﷽✨
#عابد_مغرور
✍روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت. در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آن جا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود از آن جا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور مکن. در این هنگام خدای برترین به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ.
📚محمد غزالی، کیمیای سعادت، ج۱
↶【به ما بپیوندید 】↷
______ @Masafe_akhar ______
📝
عبدالله مبارک به حج رفته بود، وقتی در خواب دید که فرشته ای به او گفت :از ششصد هزار حاجی کسی حاجی نیست، مگر علی بن موفق کفشگری در دمشق که به حج نیامد. عبدالله به دمشق رفت و علی بن موفق را دید که پاره دوزی(پینه دوزی، تعمیر ووصله کردن کفش های خراب و پاره) میکند پرسید چه کردی با اینکه امسال به حج نرفتی از میان همه حجاج فقط حج تو پذیرفته شد، گفت سی سال بود تا مرا آرزوی حج بود واز پاره دوزی سیصد درهم جمع کردم وامسال عزم حج کردم، تا روزی سرپوشیده ای که در خانه است (همسر وعیال)حامله بود، از خانه همسایه بوی طعام می آمد، مرا گفت :برو وپاره ای از آن طعام بستان، من رفتم، همسایه گفت بدان که هفت شبانه روز بود که اطفال من هیچ نخورده بودند،امروز خری مرده دیدم. پاره ای از آن جدا کردم و طعام ساختم. بر شما حلال نباشد. چون این بشنیدم آتشی در جان من افتاد. آن سیصد درم برداشتم و بدو دادم و گفتم نفقه اطفال کن که حج ما این است.
تذکره الاولیا
ای قوم بحج رفته کجایید کجایید
معشوق همینجاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
✍
❌
@Masafe_akhar
هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خداحافظی مدافعان حرم با "حاج قاسم"
🔷ویدئویی تاثرانگیز از خداحافظی مدافعان حرم با سردار دلها حاج قاسم سلیمانی
#به_وقت_دلتنگی
#سردار_دلها
#حاج_قاسم_سلیمانی
@Masafe_akhar
🍂
♦️دختر یکی از دهقانان برای اقرار به گناه و طلب آمرزش نزد کشیش رفت و با ترس و لرز گفت: گناه بزرگی کردهام و از گفتن آن خجالت میکشم.
کشیش گفت: خداوند بخشنده است و هیچ خجالت نکش، بگو ببینم چه گناهی کردهای؟
دختر گفت: یک سبد سیب دزدیدهام. کشیش گفت اینکه گناه بزرگی نیست! به اندازه تعداد سیبها استغفار کن و توبه کن تا گناهت آمرزیده شود.
دختر گفت: اما یک سبد سیب را از باغ کشیش دزدیدهام. کشیش تکانی خورد و گفت: پس گناهت به این راحتی ها بخشوده نمیشود! باید علاوه به توبه و استغفار ده سکه هم به کلیسا بپردازی...
@Masafe_akhar