هر کس را می زدند، وقتی بر می گشت نای تکان خوردن نداشت. گوشه ای می افتاد و می خوابید.
ابوترابی که بر می گشت، پیراهن خونی اش تکه تکه به پشتش چسبیده بود. پیراهن را در می آورد و تکبیر می گفت و می ایستاد به نماز تا موقع غذا.
#سید_علی_اکبر_ابوترابی
#سیدالاسرا
منبع: یادگاران-جلد ۲۷-کتاب حاج آقا ابرترابی-نوشته قدسیه پایینی-انتشارات روایت فتح
🎙کانال جامع سخنرانی های اساتید انقلابی 📚👇
https://eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf
📌 #نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
هر کس را می زدند، وقتی بر می گشت نای تکان خوردن نداشت. گوشه ای می افتاد و می خوابید.
ابوترابی که بر می گشت، پیراهن خونی اش تکه تکه به پشتش چسبیده بود. پیراهن را در می آورد و تکبیر می گفت و می ایستاد به نماز تا موقع غذا.
#سید_علی_اکبر_ابوترابی
#سیدالاسرا
منبع: یادگاران-جلد ۲۷-کتاب حاج آقا ابرترابی-نوشته قدسیه پایینی-انتشارات روایت فتح
🎙کانال جامع سخنرانی های اساتید انقلابی 📚👇
https://eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf
📌 #نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
هر کس را می زدند، وقتی بر می گشت نای تکان خوردن نداشت. گوشه ای می افتاد و می خوابید.
ابوترابی که بر می گشت، پیراهن خونی اش تکه تکه به پشتش چسبیده بود. پیراهن را در می آورد و تکبیر می گفت و می ایستاد به نماز تا موقع غذا.
#سید_علی_اکبر_ابوترابی
#سیدالاسرا
منبع: یادگاران-جلد ۲۷-کتاب حاج آقا ابرترابی-نوشته قدسیه پایینی-انتشارات روایت فتح
🎙کانال جامع سخنرانی های اساتید انقلابی 📚👇
https://eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf
📌 #نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است