هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
من مادر بزرگ پیری داشتم که توی یه خونه خیلی قدیمی در یکی از محله های پایین شهر #قم زندگی میکرد، اونهایی که قمی هستند من آدرس خونه مامان بزرگمو بهشون میدم که برن و خونه رو ببینن، مادر بزرگم تنها زندگی میکرد همیشه وقتی میرفتم پیشش میگفت : ننه جون #اجنه میان منو قلقلک میدن و منو اذیت میکنن، همیشه یادمه #قیچی زیر متکاش میگذاشت ولی بازم اذیتش میکردن تا حدی که گاهی میگفت ننه وسایل خونه رو جابه جا میکنن، بهشون میگم نکنید ولی گوش نمیدن.
گاهی مادر بزرگم میگفت ننه چرا ظهر دم در ایستاده بودی و هرچی بهت گفتم بیا #ناهار بخور گوش نکردی؟؟؟
درصورتی که من ظهر اصلا اونجا نرفته بودم ، بالاخره کلافه شدم و تصمیم گرفتم یه شب پیشش بمونم و ببینم اونجا چه #خبره... توی حیاط روی تخت دراز کشیدم خیلی میترسیدم، دقیقا روبروی من یه ایوون تقریبا بزرگ بود و من پایین توی #حیاط کاملا ایوون رو میدیدم و مطمئنم بیدار بودم چون از ترس خوابم نمیبرد… کمی از شب که گذشت چشمام داغ شده بود که دیدم در زیر زمین با صدای ناله مانندی باز شد....🔞⚠️👇
http://eitaa.com/joinchat/3893624844C154f7d6660
هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
من مادر بزرگ پیری داشتم که توی یه خونه خیلی قدیمی در یکی از محله های پایین شهر #قم زندگی میکرد، اونهایی که قمی هستند من آدرس خونه مامان بزرگمو بهشون میدم که برن و خونه رو ببینن، مادر بزرگم تنها زندگی میکرد همیشه وقتی میرفتم پیشش میگفت : ننه جون #اجنه میان منو قلقلک میدن و منو اذیت میکنن، همیشه یادمه #قیچی زیر متکاش میگذاشت ولی بازم اذیتش میکردن تا حدی که گاهی میگفت ننه وسایل خونه رو جابه جا میکنن، بهشون میگم نکنید ولی گوش نمیدن.
گاهی مادر بزرگم میگفت ننه چرا ظهر دم در ایستاده بودی و هرچی بهت گفتم بیا #ناهار بخور گوش نکردی؟؟؟
درصورتی که من ظهر اصلا اونجا نرفته بودم ، بالاخره کلافه شدم و تصمیم گرفتم یه شب پیشش بمونم و ببینم اونجا چه #خبره... توی حیاط روی تخت دراز کشیدم خیلی میترسیدم، دقیقا روبروی من یه ایوون تقریبا بزرگ بود و من پایین توی #حیاط کاملا ایوون رو میدیدم و مطمئنم بیدار بودم چون از ترس خوابم نمیبرد… کمی از شب که گذشت چشمام داغ شده بود که دیدم در زیر زمین با صدای ناله مانندی باز شد....🔞⚠️👇
http://eitaa.com/joinchat/3893624844C154f7d6660