مصارع عشاق
قسمت ۱
بحث ما پیرامون حدیث شریفی است که حضرت امام باقر علیه السلام از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیرامون یاران اباعبدالله الحسین علیه السلام مطرح کرده است و توجه ما در این بحث بالخصوص پیرامون #مصارع_عشاق و #عشق و #مراتب_عشق در حقیقت کربلا خواهد بود.
امام باقر علیه السلام میفرماید: امیرالمؤمنین علیه السلام برای جنگ صفین از کوفه خارج شد تا به کربلا رسید؛ حَتّى إذا كانَ بِكَربَلاءَ عَلى ميلَينِ أو ميلٍ. حضرت درآن مکان با اسب خود دوری زد و فرمود، قُبِضَ فِيهَا مِائَتَا نَبِيٍّ وَ مِائَتَا وَصِيٍّ وَ مِائَتَا سِبْطٍ كُلُّهُمْ شُهَدَاءُ؛ این منطقه جایی است که دویست #نبی و دویست #فرزند_نبی در اینجا کشته شدهاند و همگی از #شهدا بودهاند. این انبیاء و اسباط بر قِدَم اباعبدالله الحسین بودهاند و نشان میدهد که ایشان از خاصان درگاه حق متعال بودهاند که خدا این توفیق را به ایشان داد که در این زمین کشته شوند. معلوم است در میان انبیاء، حساب امثال ایشان و #حضرت_یحیی علیهم السلام از بقیه انبیاء جداست چون یحیی علیه السلام تنها کسی است که شبیه امام حسین علیه السلام کشته شده است و آسمان تنها بر او و بر اباعبدالله الحسین علیه السلام گریسته است. این موضوع نشانگر آن است که ایشان از یک ویژگی خاصی برخوردار بوده است.
اینگونه به نظر میرسد که این چهارصد نبی و اسباط گویا به سبب نبوتشان و اتصالشان به باطن عالم و خبردار شدن از واقعهی کربلا و اباعبدالله الحسین علیه السلام، چنین مرگی را انتخاب کرده اند و از خدا خواستهاند که در این مکان کشته شوند چون میدانستند که حسین #مقصد_العشاق است... حسین #قبله و #حقیقت عشق و مقصد همهی عشاق است و انسان به آن مدارج عالیهی عشق و عاشقی نمیرسد مگر اینکه در #زمین_کربلا کشته شود، حساب این زمین از دیگر زمینها جداست. باید از خدا بخواهیم به اندازهی ظرف وجودی ما، اسرار کربلا را به ما بفهماند و جور دیگری به کربلا نگاه کنیم. بر ما واجب است که تعزیه بگیریم و عزاداری کنیم اما در این این عزاداری باید به ابعاد دیگر کربلا هم بپردازیم، نباید فقط سیر تاریخی مورد بررسی قرار گیرد. سیر تاریخی باید در حدی باشد که این حقیقت زنده بماند. حقیقت کربلا #سرالله است... خدا میداند در این کربلا چه خبرهاست... از آن ذوالجناح سرّ است تا حضرت علی اصغر علیه السلام، از جناب عابس بن شبیب اسرار نهفته است تا جناب حبیب بن مظاهر... اینها را باید مورد مطالعه و به ویژه مورد مطالعهی باطنی قرار دهیم. این حقایق چیزهایی است که به اصطلاح عامیانه باید رزقمان شود... سیر ظاهری کربلا را همه میدانند و از آن خبر دارند اما اینکه اسرار کربلا چیست، خدا باید روزی ما کند...
در ادامهی روایت داریم که امیرالمؤمنین علیه السلام پای مبارکش را از رکاب اسب بیرون آورد و فرمود: مُنَاخُ رِكَابٍ وَ مَصَارِعُ عُشّاقٍ، الشُّهَدَاءِ لَا يَسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ وَ لَا يَلْحَقُهُمْ مَنْ أَتَى بَعْدَهُمْ. اینجا محل #افتادن عشاق است، #مَصرع، محل افتادن عشاق است. عاشق باید بیفتد... در اذهان همهی ما اینگونه است که عاشق باید برخیزد اما کربلا نشان میدهد که نهایت درجهی عشق افتادن است. باید بیفتی و پشتت به #خاک بخورد، عاشق کسی است که باید آنچه که دارد را بدهد، هیچ چیز هم نباید طلب کند...
ادامه دارد
مصارع عشاق
قسمت۲
عارفی از اولیاء خدا قصد #کربلا کرد، رفت و به نجف رسید. در آنجا و در مشاهده و مکاشفهی خودش صدایی شنید که میگوید: العطش العطش...
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
او این صدای #العطش را شنید، عارف بود و گوش جانش باز بود. جرعه آبی برداشت و به سمت آن صدا رفت. همین که چند قدمی رفت، مشاهده کرد که در صحرای کربلاست، در آنجا #سرهای_بریده دید بی جرم و بی جنایت... به تعبیر عارف بزرگی، دید که حق متعال به خاک و خون آغشته شده است. بله، همین گونه است، امام #ثارالله است، مظهر اتمّ حق تبارک و تعالی است، دید همه شهید شدهاند و حضرت اباعبدالله الحسین در میانه میدان ایستاده است. آن عارف در دستش جام آبی بود، با خود آب برده بود اما امام حسین علیه السلام به او اشاره کرد که اینجا جایی است که نباید آب بیاوری، اینجا باید آب را بریزی، اینجا موطنی است که باید عطشت را بیاوری، ، اینجا موطنی است که؛
آب کم جو تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
اینجا آب نیاور. چرا؟ چون منِ امام خودم #مجمع_البحرین هستم، نیازی به آب ندارم... امام حسین علیه السلام مجمع البحرین نبود؟! مجمع البحرین را در بین النهرین با لب تشنه کشتند... این حساب عشق و عاشقی در کربلا از آن چیزهایی که در اذهان سافله است جداست... کسی اگر بخواهد به اینجا بیاید نباید با خودش آب بیاورد.
وفدت علی الکریم بغیر زاد
من الحسنات والقلب السلیم
و حمل زاد اقبح کل شیی
اذا کان الوفود علی الکریم
وقتی به محضر #کریم میروی چیزی با خودت نبر، جزو زشت ترین چیزهاست که وقتی به پیش کریم میروی چیزی با خودت ببری. وقتی به پیش #عشق میروی، عشق از هر قیدی #منزه است، عشق مطلق است. وقتی که میخواهی قدم به بارگاه #تنزیه و #اطلاق بگذاری که نباید چیزی با خودت ببری! امام حسین علیه السلام فرمود که آن آب را بریز، پیش ما که میآیی باید #عطش خودت را بیاوری، کما اینکه وقتی حضرت سکینه خیلی بی تابی کرد، حضرت برای او آب انشاء کرد و گفت سکینه جان، اگر میخواهی این آب را بنوشی بنوش اما نباید بنوشی، اینجا مقام ننوشیدن است نه مقام نوشیدن. اینجا مقامی است که تو باید تمام #تعلقات و تمام داشته های خودت را بدهی. اینجا کربلاست! اینجا جایی است که شما میخواهی وارد #عشق_مطلق شوی... کربلا اینگونه است.
امروز روز دوم محرم و #یوم_الورود است، در این هزار و چند صد سال، خیلی ها خواسته اند که به این عرصهی عشق مطلق وارد شوند اما این ورود صرفا روضه خواندن و لباس سیاه پوشیدن و... که نیست! اگر بخواهند کسی را در اینجا راه بدهند، آن شخص باید #صدق_محض باشد، صدق یعنی #توحید_خالص. اینجا جایی است که وقتی اباعبدالله الحسین میخواهد وارد شود، میگوید اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ... این کربِ #عشق_مطلق و بلای #محبت_مطلق است. مگر هرکسی را در اینجا راه میدهند؟! مقام کربلا خیلی مقام منیعی است... وقتی که اباعبدالله الحسین علیه السلام میفرمود «هل مِن ناصر یَنصُرُنى»، اینگونه نیست که هرکسی که خواست برخیزد و لبیک گوید و به اینجا بیاید و به این مقام وارد شود... (پیرامون همین عبارت سخن بسیار است که چطور ناصر بالذات از ناصرهای بالعرض نصرت میخواهد؟!)
عشق از اول سرکش و خونی بود
تا گریزد آنکه بیرونی بود
اینجا #وادی_عشق_مطلق است...
در زلف پر کمندش ای دل مپیچ کآنجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
ادامه دارد
مصارع عشاق
قسمت۳
حضرت اباعبدالله الحسین در آنجا ایستاد و گفت هرکس حریف ماست بیاید و قدم بگذارد. تمام انبیاء، تمام ملائکة الله، همهی مرسلین، تمام اجنه و قوای عالم همگی گفتند که یا اباعبدالله! ما هستیم! حضرت با دست اشاره کرد که نه! نیستید! اینجا #وادی_اطلاق است، اذن خواستند که بیایند و کمک کنند. حضرت از باب شفقت به ایشان گفت که نه، اینجا جای شما نیست. ۷۲ نفر میتوانند به اینجا بیایند، عباس بن علی است که میتواند به اینجا بیاید، تازه، آنها نیز به مدد منِ حسین میتوانند به اینجا بیایند. اینجا جایی است که در آن، حضرت عباس بن علی میگوید قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ، دلم گرفته است... کربلای عشق اینگونه جایی است، اینجا امام حسین است که پشت عباس را به #خاک_عشق می کوبد! ورنه شمر که نمیتواند عباس را به زمین بیندازد! شمر کجا و عباس بن علی کجا!! هرکدام از این عشاقی که در کربلا میبینید افتادهاند، اینها را حسین علیه السلام انداخت وگرنه آن دشمن دون حریف اینها نبود...
اباعبدالله الحسین میفرماید که اینجا وادی عشق مطلق است و عشق مطلق منزه از هر قیدی است. عشق مطلق، وادی #بی_حدی است. اینجا حد راه ندارد! به محض اینکه ذرهای در کسی قید و تعلق باشد نمیتواند وارد کربلا شود، نمیتواند جمال مطلق را شهود کند. دیدن جمال مطلق حسینی، فنای اتمّ در امام حسین را میطلبد لذا امام حسین علیه السلام در آنجا ایستادند و فرمودند «هل مِن ناصر یَنصُرُنی»، به لبیک ملائکه و انبیاء نه گفتند و گفتند که شما نمیتوانید به اینجا بیایید. اصلا جای شما اینجا نیست. هیچ کس جز چهارده معصوم و این شهدای کربلا و واحداً بعد واحد به آن مقام راه پیدا نکردند...
اباعبدالله الحسین علیهالسلام میفرمایند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ». این گرفتگی ناشی از وصول به عشق مطلق است و بلا، بلای محبت است. عشق مطلق حاصل نمیشود مگر به جمال مطلق. اگر شما بخواهید جمال مطلق را مشاهده کنید باید عاشق شوید. جناب سهروردی در تعریف عشق آورده است که مشتق از عَشَقه است. عشقه هم یک گیاهی است مثل پیچک که به دور یک درخت دیگر آنقدر میپیچد تا آن را خشک میکند و از بین میبرد، این عشق است. معشوق اولین کاری که میکند این است که به دور عاشق میپیچد آنقدر که او را از بین میبرد و هستی او را از او میگیرد. اینگونه است که انسان میتواند جمال مطلق را مشاهده کند وگرنه جمال مقید را همه میبینند. نظام هستی جمال مقید الهی است. زیبارویان این عالم کم نیستند اما جمال مطلق، حُسن ازلی است. در ابجد عدد حسن ازل با یوسف یکی است. عشق، حسن ازلی و ابدی است و حدی برای آن وجود ندارد. حسن ازلی حق متعال که از صبح ازلی طلوع کرده است، همه را عاشق و شیفتهی خودش کردهاست.
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
هرچه آغاز ندارد نپذیرد انجام
ادامه دارد
مصارع عشاق
قسمت ۴
عشق مطلق، اباعبدالله الحسین علیهالسلام است زیرا او حسن ازلی خداست. اصلا عشق برای آن که عشق شود، در خانهی اباعبداللهالحسین علیهالسلام رفت. یعنی عشق مادامی که در خانهی امام حسین علیهالسلام نرفته بود، خاصیت نداشت. عشق و عاشق و معشوق یکی هستند. وقتی عشق به خودش نگاه میکند، از حیث ناظر بودن میشود عاشق و از حیث منظوری معشوق. در روایت داریم که اسم اباعبدالله از اسم جمیل حق متعال مشتق شده است. پس حسین علیهالسلام جمال و حسن مطلق است لذا میگوید یا قدیم الاحسان بحق الحسین... در تعریف احسان هم گفتهاند اُعْبُدِ اَللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ. چه چیز را میبینی وقتی میخواهی خدا را عبادت کنی؟ باید جمال خدا را ببینی و جمال خدا امام است. اگر هم احسان را به دهش معنی کنیم، این معنی هم به جمال برمیگردد چون محسن کسی است که دهش دارد و دهش برای اسم رحمان خدا است؛
ادیم زمین، سفرهی عام اوست
بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست
و رحمان همان تبارک است و تبارک در تقسیمبندی اسماء از اسماء جمیل حق متعال است. کربلا ظهور جمال است منتها جمال مطلق ظاهر نمیشود مگر در جلال مطلق.
عشق شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوته سودا نهاد
بهر آشوب دل سوداییان
خال فتنه بر رخ زیبا نهاد
این خال فتنه جلال الهی است. لذا در عین حالی که کربلا مظهر جمال مطلق خداست، مظهر جلال مطلق خدا هم هست. یعنی جمال و جلال اینجا با هم جمع شدهاند. خامس آل عبا، امام حسین علیهالسلام، با پنجمین نفر از بنیامیه، یزید، در کربلا جمع شدند، یک پنج از این سو و یک پنج از آن سو، شد ده که همان عاشوراست. لذا در کربلا هم جمال مطلق رخ نمود هم جلال مطلق. چرا؟ چون تا جلال ظهور پیدا نکند و اغیار را از بین نبرد، جمال مطلق خودش را نشان نمیدهد.
به پرده بود جمال جمیل عز و جل
به خویش خواست کند جلوهیی به صبح ازل
چو خواست آنکه جمال جمیل بنماید
علی شد آینه، خیر الکلام قل و دل
جمال خواست تا خودش را نشان دهد امیرالمؤمنین علیه السلام آیینه جمال ازلی شد. بلکه هموست جمال و جلال اتم خدا!! این نظام هستی سرتاپا جمال است. جلال بعضی اوقات رخ مینماید و میگذرد. چه کسی تحمل جلال خدا را دارد، همهی ما از جلال گریزانیم! «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»(غافر/۱۶) اما یک روز موعد ظهور جلال هم سر میرسد. عاشق جلال را میخواهد. فردی از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم خواست که مرا از اصحاب آتش قرار بده، پیامبر فرمودند قرارت دادم. از ایشان دربارهی این اتفاق سوال کردند فرمودند این آتش عشق است، آتشی که اغیار را میسوزاند...
ادامه دارد
مصارع عشاق
قسمت ۵
امام حسین علیهالسلام در کربلا همه چیزش را فدا کرد. چه حقیقتی تمام هستی امام را که فرزندان و یاران ایشان بودند از ایشان گرفت؟ ظهور جلال، آن شمر نگون بخت خبیث را چه رسد که مقابل امام یارای ایستادنش باشد؟! بلکه جلوه جلال الهی بود که از آستین غیرت خدا که غیر سوز است برون آمد و آن بیچاره ها را به حکم تشریع در قعر جهنم افکند و به حکم تکوین در مجرای قهر و غلبه و جلال قرار داد...
قصه کوته، شمر ذی الجوشن رسيد
گفتگو را آتش خرمن رسيد
ز آستين غيرت برون آورد دست
صفحه را شست و قلم را سر شکست
نکتهها چون تیغ پولاد است تیز
گر نداری تو سپر وا پس گریز
«وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ» (تکویر/۱۷و۱۸) در ذیل همین آیات آمده که لیل همان بنیامیه و شمس و صبح و نهار، علی و اولاد علی علیهم السلام هستند. لذا از دل جلال وقتی که قهر آمد و همهی تعلقات انسان را از او گرفت، جمال رخ مینماید. در کربلا جلال مطلق بود. آنقدر ظلمت در کربلا شدید بود که هیچکس جز اباعبدالله الحسین علیه السلام و زینب کبری سلام الله علیها نتوانستند تحمل کنند. لذا وقتی قوای عالم از ایشان میخواهند تا کمک بکنند، اباعبدالله نمیپذیرد زیرا کربلا حسین میخواهد تا شراب تلخ سر بکشد. در عالم هم دو نفر از این شراب نوشیدند، یکی اباعبدالله الحسین علیه السلام و دیگری که شرابی تلخ تر نوشید و آن زینب کبری سلام الله علیها بود... شراب زینبی تلختر از شراب حسینی است. به این میرسیم که عشق بعد از در خانهی اباعبدالله باید به در خانهی زینب کبری برود تا به کمال خود برسد. امام حسین علیهالسلام اینگونه خواسته است که اگر میخواهی آن عشق مطلقی که من صاحب آن هستم در تو جلوه کند، باید به در خانهی زینب بروی و اسیری بکشی. اصلا خاصیت عشق در دربهدری است... عشاق هم همیشه دربهدر هستند.
پس در کربلا هم مغرب است و هم مشرق. از دل مغرب مطلق خورشید مطلق ظهور میکند. در کربلا خورشید از مغرب ظلمت ظهور کرد. این همان جمال مطلق است که از دل ظلمت مطلق بیرون میآید. در روایت داریم که سال ۶۱ هجری ظهور و فرج رخ میدهد. عده ای که معنی بداء را نفهمیدند گفتند بداء حاصل شد. علامه شعرانی معنای بداء را در ذیل این آیات تفسیر میکند که «لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ» (یونس/۶۴) «وَبَدَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ» (زمر/۴۷) معنی بداء تغییر در علم خدا نیست. معنی بداء این است که مطلب اتفاق افتاده اما تو رمز آن را متوجه نمیشوی. امام نمیتواند به شما بگوید چون جزو اسرار است. در سال ۶۱ هجری ظهور رخ داد. ظهور چیست؟ این که خورشید ولایت از دل ظلمت خارج شود و ظلمت را از بین ببرد. «يَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً» همین الان هم خورشید از مغرب ظهور کرده است که همهی موجودات تحرک و جنب و جوش و شور و شعور دارند.
چرخ از ما هست شد نی ما از او
باده از ما مست شد نی ما از او
چرخ در هستی اسیر هوش ماست
باده در مستی اسیر جوش ماست
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در کربلا ظهور کرد، همان موقعی که اباعبدالله را شهید کردند آقا حضور داشتند و آن صحنه را دیدند. «لَمَّا كَانَ مِنْ أَمْرِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا كَانَ ضَجَّتِ اَلْمَلاَئِكَةُ إِلَى اَللَّهِ بِالْبُكَاءِ». ملائکةالله ضجه زدند. گریه کردن با صدای بلند بر اباعبدالله از افضل اعمال است. در روایت داریم که وقتی جناب مالک به شهادت رسید، حضرت علی علیهالسلام ساعتها با صدای بلند بر مالک اشتر گریه میکرد و میفرمود که مالک! مثل تو به من مثل من است به پیغمبر... این چه مقاماتی است که غیر معصوم به آن دست پیدا میکند؟! این چه مقامی است که وقتی سعید بن عبدالله در کربلا شهید میشود، اباعبدالله علیهالسلام بالای سر او میفرماید، أنت أمامی فیالجنة! عشق چهها که نمیکند... چه مقامی است که امام زمان علیهالسلام به شهدای کربلا میفرماید بأبی أنتم و أمی؟! پدر و مادر امام زمان کیست؟ امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا سلام الله علیهما!!
شرح این هجران و این سوز جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
ادامه دارد
مصارع عشاق
قسمت ۶
«وَ قَالَتْ يُفْعَلُ هَذَا بِالْحُسَيْنِ صَفِيِّكَ وَ اِبْنِ نَبِيِّكَ قَالَ فَأَقَامَ اَللَّهُ لَهُمْ ظِلَّ اَلْقَائِمِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ قَالَ بِهَذَا أَنْتَقِمُ لِهَذَا» ملائکةالله خدا را آغشته به خاک و خون میبینند. وقتی همه ملائکةالله ضجه زدند، خدا امام زمان را در کربلا ظاهر کرد یعنی خورشید از مغرب طلوع کرد. در روایت داریم که در آخر الزمان که حضرت میخواهد ظهور کند، خورشید از مغرب طلوع میکند...
پس باید منتظر باشیم... باید در بین الطلوعین باطنمان بنشینیم. این نظم نظام وجود دستخوش تغییر نمیشود. خورشید ظاهری از مشرق در میآید و در مغرب نیز غروب میکند اما در باطن، تا شمس ولایت امام زمان علیه السلام از مغرب باطن و وجود من و شما ظاهر نشود، ظهور تحقق پیدا نمیکند. ظهور وقتی محقق میشود که جمیل از دل جلال ظاهر شود، نور از دل ظلمت من و شما بیرون آید؛ يَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً. آنگاه امام زمان را نشان داد و گفت بِهَذَا أَنْتَقِمُ لِهَذَا... گفت من با این (امام زمان ارواحنا فداه) از این ( قاتلین آل الله) انتقام میگیرم، یعنی با جمال از جلال انتقام میگیرم. انتقام جمال از جلال چیست؟ ظهور جمال است... عالَم را جمال بگیرد و غرض حق متعال از خلقت محقق شود. امام چنین حقیقتی است! امام، غرض خدا را از خلقت تحقق داده است و میدهد. امام سجاد علیه السلام قائم بود... امام باقر علیه السلام قائم بود. اهل بیت علیهم' السلام همگی قائم هستند. در اینجا نکتهای زیبا به شما بگویم، وقتی حضرت زینب به مجلس ابن زیاد ملعون وارد شدند، آن ملعون به حضرت زینب طعنه زد که کار خدا را در مورد حسین و خاندانش چگونه دیدی؟! ایشان فرمودند: ما رأيت إلا جَمیلا... تفاسیر عرفانی فراوانی برای این جمله آمده است که همه آنها حق است و صحیح است اما زیباتر این است که بگوییم حضرت زینب سلام الله علیها امام زمان علیه السلام را دید. کسی که امام زمانش را میبیند، همهی غمهایش میرود. نمیرود؟! همهی دردها و غصههای ما ناشی از چیست؟ ناشی از این است که امام زمانمان را نمیبینیم، گیر کارمان این است لذا غم داریم...
تو که یک گوشهی چشمت غم عالَم ببرد...
او غم را میبرد لذا در کربلا که غم بر اهلبیت علیهم السلام زیاد شد، حتی بر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، خدا او را به اهلبیت علیهم السلام نشان داد... حضرت زهرا عشق آفرین است... او عشق را خودش آفریده که همان حسنین علیهما السلام و زینب کبری است.... اما او هم در کربلا بیقراری کرد. وقتی که وارد گودال قتلگاه شد فرمود: «بنی... قتلوك، ذبحوك، و من الماء منعوك...». عشق را ذبح کردند و آب را از عشق مضایقه کردند. خدا امام زمان را به ایشان نشان داد. این آقا کیست که آن مصیبت بزرگ به او تسلی پیدا میکند؟
چنین معشوقهای در شهر وآنگه دیدنش ممکن
هر آن کز پای بنشیند به غایت بی بصر باشد
ادامه دارد