eitaa logo
مصارع عشاق
6 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مصارع عشاق قسمت۲ عارفی از اولیاء خدا قصد کرد، رفت و به نجف رسید. در آنجا و در مشاهده‌ و مکاشفه‌ی خودش صدایی شنید که می‌گوید: العطش العطش... زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد فریاد العطش ز بیابان کربلا او این صدای را شنید، عارف بود و گوش جانش باز بود. جرعه آبی برداشت و به سمت آن صدا رفت. همین که چند قدمی رفت، مشاهده کرد که در صحرای کربلاست، در آنجا دید بی جرم و بی جنایت... به تعبیر عارف بزرگی، دید که حق متعال به خاک و خون آغشته شده است. بله، همین گونه است، امام است، مظهر اتمّ حق تبارک و تعالی است، دید همه شهید شده‌اند و حضرت اباعبدالله الحسین در میانه میدان ایستاده است. آن عارف در دستش جام آبی بود، با خود آب برده بود اما امام حسین علیه السلام به او اشاره کرد که اینجا جایی است که نباید آب بیاوری، اینجا باید آب را بریزی، اینجا موطنی است که باید عطشت را بیاوری، ، اینجا موطنی است که؛ آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست اینجا آب نیاور. چرا؟ چون منِ امام خودم هستم، نیازی به آب ندارم... امام حسین علیه السلام مجمع البحرین نبود؟! مجمع البحرین را در بین النهرین با لب تشنه کشتند... این حساب عشق و عاشقی در کربلا از آن چیزهایی که در اذهان سافله است جداست... کسی اگر بخواهد به اینجا بیاید نباید با خودش آب بیاورد. وفدت علی الکریم بغیر زاد من الحسنات والقلب السلیم و حمل زاد اقبح کل شیی اذا کان الوفود علی الکریم وقتی به محضر می‌روی چیزی با خودت نبر، جزو زشت ترین چیزهاست که وقتی به پیش کریم می‌روی چیزی با خودت ببری. وقتی به پیش می‌روی، عشق از هر قیدی است، عشق مطلق است. وقتی که می‌خواهی قدم به بارگاه و بگذاری که نباید چیزی با خودت ببری! امام حسین علیه السلام فرمود که آن آب را بریز، پیش ما که می‌آیی باید خودت را بیاوری، کما اینکه وقتی حضرت سکینه خیلی بی تابی کرد، حضرت برای او آب انشاء کرد و گفت سکینه جان، اگر می‌خواهی این آب را بنوشی بنوش اما نباید بنوشی، اینجا مقام ننوشیدن است نه مقام نوشیدن. اینجا مقامی است که تو باید تمام و تمام داشته های خودت را بدهی. اینجا کربلاست! اینجا جایی است که شما می‌خواهی وارد شوی... کربلا اینگونه است. امروز روز دوم محرم‌ و است، در این هزار و چند صد سال، خیلی ها خواسته اند که به این عرصه‌ی عشق مطلق وارد شوند اما این ورود صرفا روضه خواندن و لباس سیاه پوشیدن و... که نیست! اگر بخواهند کسی را در اینجا راه بدهند، آن شخص باید باشد، صدق یعنی . اینجا جایی است که وقتی اباعبدالله الحسین می‌خواهد وارد شود، می‌گوید اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ... این کربِ و بلای است. مگر هرکسی را در اینجا راه می‌دهند؟! مقام کربلا خیلی مقام منیعی است... وقتی که اباعبدالله الحسین علیه السلام می‌فرمود «هل مِن ناصر یَنصُرُنى»، اینگونه نیست که هرکسی که خواست برخیزد و لبیک گوید و به اینجا بیاید و به این مقام وارد شود... (پیرامون همین عبارت سخن بسیار است که چطور ناصر بالذات از ناصرهای بالعرض نصرت می‌خواهد؟!) عشق از اول سرکش و خونی بود تا گریزد آنکه بیرونی بود اینجا است... در زلف پر کمندش ای دل مپیچ کآنجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت ادامه دارد
3⃣ 👇👇👇
مصارع عشاق قسمت۳ حضرت اباعبدالله الحسین در آنجا ایستاد و گفت هرکس حریف ماست بیاید و قدم بگذارد. تمام انبیاء، تمام ملائکة الله، همه‌ی مرسلین، تمام اجنه و قوای عالم همگی گفتند که یا اباعبدالله! ما هستیم! حضرت با دست اشاره کرد که نه! نیستید! اینجا است، اذن خواستند که بیایند و کمک کنند. حضرت از باب شفقت به ایشان گفت که نه، اینجا جای شما نیست. ۷۲ نفر می‌توانند به اینجا بیایند، عباس بن علی است که می‌تواند به اینجا بیاید، تازه، آنها نیز به مدد منِ حسین می‌توانند به اینجا بیایند. اینجا جایی است که در آن، حضرت عباس بن علی می‌گوید قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ، دلم گرفته است... کربلای عشق اینگونه جایی است، اینجا امام حسین است که پشت عباس را به می کوبد!  ورنه شمر که نمی‌تواند عباس را به زمین بیندازد! شمر کجا و عباس بن علی کجا!! هرکدام از این عشاقی که در کربلا می‌بینید افتاده‌اند، اینها را حسین علیه السلام انداخت وگرنه آن دشمن دون حریف اینها نبود... اباعبدالله الحسین می‌فرماید که اینجا وادی عشق مطلق است و عشق مطلق منزه از هر قیدی است. عشق مطلق، وادی است. اینجا حد راه ندارد! به محض اینکه ذره‌ای در کسی قید و تعلق باشد نمی‌تواند وارد کربلا شود، نمی‌تواند جمال مطلق را شهود کند. دیدن جمال مطلق حسینی، فنای اتمّ در امام حسین را می‌طلبد لذا امام حسین علیه السلام در آنجا ایستادند و فرمودند «هل مِن ناصر یَنصُرُنی»، به لبیک ملائکه و انبیاء نه گفتند و گفتند که شما نمی‌توانید به اینجا بیایید. اصلا جای شما اینجا نیست. هیچ کس جز چهارده معصوم و این شهدای کربلا و واحداً بعد واحد به آن مقام راه پیدا نکردند... اباعبدالله الحسین علیه‌السلام می‌فرمایند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ». این گرفتگی ناشی از وصول به عشق مطلق است و بلا، بلای محبت است. عشق مطلق حاصل نمی‌شود مگر به جمال مطلق. اگر شما بخواهید جمال مطلق را مشاهده کنید باید عاشق شوید. جناب سهروردی در تعریف عشق آورده ‌است که مشتق از عَشَقه است. عشقه هم یک گیاهی است مثل پیچک که به دور یک درخت دیگر آن‌قدر می‌پیچد تا آن را خشک می‌کند و از بین می‌برد، این عشق است. معشوق اولین کاری که می‌کند این است که به دور عاشق می‌پیچد آن‌قدر که او را از بین می‌برد و هستی او را از او می‌گیرد. این‌گونه است که انسان می‌تواند جمال مطلق را مشاهده کند وگرنه جمال مقید را همه می‌بینند. نظام هستی جمال مقید الهی است. زیبارویان این عالم کم نیستند اما جمال مطلق، حُسن ازلی است. در ابجد عدد حسن ازل با یوسف یکی است. عشق، حسن ازلی و ابدی است و حدی برای آن وجود ندارد. حسن ازلی حق متعال که از صبح ازلی طلوع کرده‌ است، همه را عاشق و شیفته‌ی خودش کرده‌است. ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست هرچه آغاز ندارد نپذیرد انجام ادامه دارد
4⃣ 👇👇👇
مصارع عشاق قسمت ۴ عشق مطلق، اباعبدالله الحسین علیه‌السلام است زیرا او حسن ازلی خداست. اصلا عشق برای آن که عشق شود، در خانه‌ی اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام رفت. یعنی عشق مادامی که در خانه‌ی امام حسین ‌علیه‌السلام نرفته بود، خاصیت نداشت. عشق و عاشق و معشوق یکی هستند. وقتی عشق به خودش نگاه می‌کند، از حیث ناظر بودن می‌شود عاشق و از حیث منظوری معشوق. در روایت داریم که اسم اباعبدالله از اسم جمیل حق متعال مشتق شده ‌است. پس حسین علیه‌السلام جمال و حسن مطلق است لذا می‌گوید یا قدیم الاحسان بحق الحسین... در تعریف احسان هم گفته‌اند اُعْبُدِ اَللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ. چه چیز را می‌بینی وقتی می‌خواهی خدا را عبادت کنی؟ باید جمال خدا را ببینی و جمال خدا امام است. اگر هم احسان را به دهش معنی کنیم، این معنی هم به جمال برمی‌گردد چون محسن کسی است که دهش دارد و دهش برای اسم رحمان خدا است؛ ادیم زمین، سفره‌ی عام اوست بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست و رحمان همان تبارک است و تبارک در تقسیم‌بندی اسماء از اسماء جمیل حق متعال است. کربلا ظهور جمال است منتها جمال مطلق ظاهر نمی‌شود مگر در جلال مطلق. عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوته ‌سودا نهاد بهر آشوب دل سوداییان خال فتنه بر رخ زیبا نهاد این خال فتنه جلال الهی است. لذا در عین حالی که کربلا مظهر جمال مطلق خداست، مظهر جلال مطلق خدا هم هست. یعنی جمال و جلال این‌جا با هم جمع شده‌اند. خامس آل عبا، امام حسین علیه‌السلام، با پنجمین نفر از بنی‌امیه، یزید، در کربلا جمع شدند، یک پنج از این سو و یک پنج از آن سو، شد ده که همان عاشوراست. لذا در کربلا هم جمال مطلق رخ نمود هم جلال مطلق. چرا؟ چون تا جلال ظهور پیدا نکند و اغیار را از بین نبرد، جمال مطلق خودش را نشان نمی‌دهد.   به پرده بود جمال جمیل عز و جل به خویش خواست کند جلوه‌یی به صبح ازل چو خواست آنکه جمال جمیل بنماید علی شد آینه، خیر الکلام قل و دل جمال خواست تا خودش را نشان دهد امیرالمؤمنین علیه السلام آیینه جمال ازلی شد. بلکه هموست جمال و جلال اتم خدا!! این نظام هستی سرتاپا جمال است. جلال بعضی ‌اوقات رخ می‌نماید و می‌گذرد. چه کسی تحمل جلال خدا را دارد، همه‌ی ما از جلال گریزانیم! «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»(غافر/۱۶) اما یک روز موعد ظهور جلال هم سر می‌رسد. عاشق جلال را می‌خواهد. فردی از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم خواست که مرا از اصحاب آتش قرار بده، پیامبر فرمودند قرارت دادم. از ایشان درباره‌ی این اتفاق سوال کردند فرمودند این آتش عشق است، آتشی که اغیار را می‌سوزاند... ادامه دارد
5⃣ 👇👇👇
مصارع عشاق قسمت ۵ امام حسین علیه‌السلام در کربلا همه ‌چیزش را فدا کرد. چه حقیقتی تمام هستی امام را که فرزندان و یاران ایشان بودند از ایشان گرفت؟ ظهور جلال، آن شمر نگون بخت خبیث را چه رسد که مقابل امام یارای ایستادنش باشد؟! بلکه جلوه جلال الهی بود که از آستین غیرت خدا که غیر سوز است برون آمد و آن بیچاره ها را به حکم تشریع در قعر جهنم افکند و به حکم تکوین در مجرای قهر و غلبه و جلال قرار داد... قصه کوته، شمر ذی ‏الجوشن رسيد  گفتگو را آتش خرمن رسيد ز آستين غيرت برون آورد دست  صفحه را شست و قلم را سر شکست‏ نکته‌ها چون تیغ پولاد است تیز گر نداری تو سپر وا پس گریز «وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ» (تکویر/۱۷و۱۸) در ذیل همین آیات آمده که لیل همان بنی‌امیه و شمس و صبح و نهار، علی و اولاد علی علیهم السلام هستند. لذا از دل جلال وقتی که قهر آمد و همه‌ی تعلقات انسان را از او گرفت، جمال رخ می‌نماید. در کربلا جلال مطلق بود. آن‌قدر ظلمت در کربلا شدید بود که هیچ‌کس جز اباعبدالله الحسین علیه السلام و زینب کبری سلام الله علیها نتوانستند تحمل کنند. لذا وقتی قوای عالم از ایشان می‌خواهند تا کمک بکنند، اباعبدالله نمی‌پذیرد زیرا کربلا حسین می‌خواهد تا شراب تلخ سر بکشد. در عالم هم دو نفر از این شراب نوشیدند، یکی اباعبدالله الحسین علیه السلام و دیگری که شرابی  تلخ تر نوشید و آن زینب کبری سلام الله علیها بود... شراب زینبی تلخ‌تر از شراب حسینی است. به این می‌رسیم که عشق بعد از در خانه‌ی اباعبدالله باید به در خانه‌ی زینب کبری برود تا به کمال خود برسد. امام حسین‌ علیه‌السلام این‌‌گونه خواسته ‌است که اگر می‌خواهی آن عشق مطلقی که من صاحب آن هستم در تو جلوه کند، باید به در خانه‌ی زینب بروی و اسیری بکشی. اصلا خاصیت عشق در دربه‌دری است... عشاق هم همیشه در‌به‌در هستند. پس در کربلا هم مغرب است و هم مشرق. از دل مغرب مطلق خورشید مطلق ظهور می‌کند. در کربلا خورشید از مغرب ظلمت ظهور کرد. این همان جمال مطلق است که از دل ظلمت مطلق بیرون می‌آید. در روایت داریم که سال ۶۱ هجری ظهور و فرج رخ می‌دهد. عده ای که معنی بداء را نفهمیدند گفتند بداء حاصل شد. علامه شعرانی معنای بداء را در ذیل این آیات تفسیر می‌کند که «لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ» (یونس/۶۴) «وَبَدَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ» (زمر/۴۷) معنی بداء تغییر در علم خدا نیست. معنی بداء این است که مطلب اتفاق افتاده اما تو رمز آن را متوجه نمی‌شوی. امام نمی‌تواند به شما بگوید چون جزو اسرار است. در سال ۶۱ هجری ظهور رخ داد. ظهور چیست؟ این که خورشید ولایت از دل ظلمت خارج شود و ظلمت را از بین ببرد. «يَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً» همین الان هم خورشید از مغرب ظهور کرده ‌است که همه‌ی موجودات تحرک و جنب و جوش و شور و شعور دارند. چرخ از ما هست شد نی ما از او باده از ما مست شد نی ما از او چرخ در هستی اسیر هوش ماست باده در مستی اسیر جوش ماست امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در کربلا ظهور کرد، همان موقعی که اباعبدالله را شهید کردند آقا حضور داشتند و آن صحنه را دیدند. «لَمَّا كَانَ مِنْ أَمْرِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا كَانَ ضَجَّتِ اَلْمَلاَئِكَةُ إِلَى اَللَّهِ بِالْبُكَاءِ». ملائکةالله ضجه زدند. گریه کردن با صدای بلند بر اباعبدالله از افضل اعمال است. در روایت داریم که وقتی جناب مالک به شهادت رسید، حضرت علی علیه‌السلام ساعت‌ها با صدای بلند بر مالک اشتر گریه می‌کرد و می‌فرمود که مالک! مثل تو به من مثل من است به پیغمبر... این چه مقاماتی است که غیر معصوم به آن دست پیدا می‌کند؟! این چه مقامی است که وقتی سعید بن عبدالله در کربلا شهید می‌شود، اباعبدالله علیه‌السلام بالای سر او می‌فرماید، أنت أمامی فی‌الجنة! عشق چه‌ها که نمی‌کند... چه مقامی است که امام زمان علیه‌السلام به شهدای کربلا می‌فرماید بأبی أنتم و أمی؟! پدر و مادر امام زمان کیست؟ امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا سلام الله علیهما!! شرح این هجران و این سوز جگر این زمان بگذار تا وقت دگر ادامه دارد
6⃣ 👇👇👇
مصارع عشاق قسمت ۶ «وَ قَالَتْ يُفْعَلُ هَذَا بِالْحُسَيْنِ صَفِيِّكَ وَ اِبْنِ نَبِيِّكَ قَالَ فَأَقَامَ اَللَّهُ لَهُمْ ظِلَّ اَلْقَائِمِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ قَالَ بِهَذَا أَنْتَقِمُ لِهَذَا» ملائکة‌الله خدا را آغشته به خاک و خون می‌بینند. وقتی همه ملائکة‌الله ضجه زدند، خدا امام زمان را در کربلا ظاهر کرد یعنی خورشید از مغرب طلوع کرد. در روایت داریم که در آخر الزمان که حضرت می‌خواهد ظهور کند، خورشید از مغرب طلوع می‌کند... پس باید منتظر باشیم... باید در بین الطلوعین باطنمان بنشینیم. این نظم نظام وجود دستخوش تغییر نمی‌شود. خورشید ظاهری از مشرق در می‌آید و در مغرب نیز غروب می‌کند اما در باطن، تا شمس ولایت امام زمان علیه السلام از مغرب باطن و وجود من و شما ظاهر نشود، ظهور تحقق پیدا نمی‌کند. ظهور وقتی محقق می‌شود که جمیل از دل جلال ظاهر شود، نور از دل ظلمت من و شما بیرون آید؛ يَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً. آنگاه امام زمان را نشان داد و گفت بِهَذَا أَنْتَقِمُ لِهَذَا... گفت من با این (امام زمان ارواحنا فداه) از این ( قاتلین آل الله) انتقام می‌گیرم، یعنی با جمال از جلال انتقام می‌گیرم. انتقام جمال از جلال چیست؟ ظهور جمال است... عالَم را جمال بگیرد و غرض حق متعال از خلقت محقق شود. امام چنین حقیقتی است! امام، غرض خدا را از خلقت تحقق داده است و می‌دهد. امام سجاد علیه السلام قائم بود... امام باقر علیه السلام قائم بود. اهل بیت علیهم' السلام همگی قائم هستند. در اینجا نکته‌ای زیبا به شما بگویم، وقتی حضرت زینب به مجلس ابن زیاد ملعون وارد شدند، آن ملعون به حضرت زینب طعنه زد که کار خدا را در مورد حسین و خاندانش چگونه دیدی؟! ایشان فرمودند: ما رأيت إلا جَمیلا... تفاسیر عرفانی فراوانی برای این جمله آمده است که همه آنها حق است و صحیح است اما زیباتر این است که بگوییم حضرت زینب سلام الله علیها امام زمان علیه السلام را دید. کسی که امام زمانش را می‌بیند، همه‌ی غمهایش می‌رود. نمی‌رود؟! همه‌ی دردها و غصه‌های ما ناشی از چیست؟ ناشی از این است که امام زمانمان را نمی‌بینیم، گیر کارمان این است لذا غم داریم... تو که یک گوشه‌ی چشمت غم عالَم ببرد... او غم را می‌برد لذا در کربلا که غم بر اهل‌بیت علیهم السلام زیاد شد، حتی بر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، خدا او را به اهل‌بیت علیهم السلام نشان داد... حضرت زهرا عشق آفرین است... او عشق را خودش آفریده که همان حسنین علیهما السلام و زینب کبری است.... اما او هم در کربلا بی‌قراری کرد. وقتی که وارد گودال قتلگاه شد فرمود: «بنی... قتلوك، ذبحوك، و من الماء منعوك...». عشق را ذبح کردند و آب را از عشق مضایقه کردند. خدا امام زمان را به ایشان نشان داد. این آقا کیست که آن مصیبت بزرگ به او تسلی پیدا می‌کند؟ چنین معشوقه‌ای در شهر وآنگه دیدنش ممکن هر آن کز پای بنشیند به غایت بی بصر باشد ادامه دارد
7⃣ 👇👇👇
مصارع عشاق قسمت ۷ حقیقت عشق مطلق، به خدا و به جلوه‌ی اتمّ او برمی‌گردد. خدا عالَم را مبتنی بر عشق خلق کرده است؛ «کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن اُعرف فخلقتُ الخلق لکَی اُعرف»، من گنج مخفی بودم، دوست داشتم شناخته شوم لذا خلق کردم. دوست داشتن همان عشق است. اولین عاشق در عالم خود حق متعال است. هم عاشق است، هم معشوق است و هم عشق است. خودش عاشق خودش است. چون کمال مطلق بود و خودش را دوست داشت، ظهور کرد و آشکار کرد تا خودش را ببیند. مادامی که این ظهور تحقق پیدا نکند و خلقت خودش را نشان ندهد، عشق نمی‌تواند خودش را آشکار کند. زلف آشفته‌ی تو موجب جمعیت ماست چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد گفتیم که مظهر اتم این عشق کربلا است. کربلا مظهر اتم ظهور عشق و حُسن ازلی است. مظهر اتم ظهور جمال مطلق است لذا حضرت زینب سلام الله علیها در توصیف کربلا، آن جمله‌ی عرشی را بیان فرمود که ما رأيت إلا جَمیلا... من جز جمیل ندیدم. هم ظلمت مطلق در کربلا هست و هم نور مطلق. امام صادق علیه السلام در روایتی می‌فرماید: «خلق الظلمة في يوم الأربعاء يوم عاشوراء». خدا ظلمت را در روز چهارشنبه در روز عاشورا خلق کرد. یکی از مخلوقات خدا ظلمت است. در قرآن نیز می‌فرماید که «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّور» (انعام/۱). خدا ظلمت را جعل کرده است، نور را هم جعل کرده است. ظلمت را مَثَل سوء و نور را مَثَل اعلا قرار داد. ظلمت را کلمه‌ی سفلی و نور را کلمه‌ی علیا قرار داد. خدا هم کلمه‌ی سفلی دارد و هم کلمه‌ی علیا؛ «وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَىٰ وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا» (توبه/۴۰). قبله‌ی اهل کفر کلمه‌ی سُفلی شد که به سمت آن ظلمت در حرکت هستند و به اصطلاح نگون بخت هستند؛ «لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَىٰ» (نحل/۶۰). این مَثَل سوء در عالَم مصداق دارد که همان یزید و آن چند نفر هستند. مَثَل اعلی نیز در این سو اهل‌بیت علیهم السلام هستند. ظلمت مطلق در کربلا بود و نور مطلق نیز آنجا بود ولی خاصیت نور مطلق این است که ظلمت مطلق را از بین می‌برد. هیچ گاه ظلمت مطلق ظهور و بروز ندارد و به تعبیر قرآن، کف روی آب است؛ «إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا» (اسراء/۸۱). وقتی نور مطلق تابیدن می‌کند، همه‌ی ظلمت را از بین می‌برد و جایی که نور مطلق قدم بگذارد، ظلمت مطلق جایی ندارد. وقتی که در کربلا، نور مطلق که همان نور اباعبدالله الحسین علیه السلام یا همان نور امام زمان ارواحنا فداه است آشکار شد، دیگر برای همیشه ظلمت رخت بربست. امام حسین علیه السلام ظلمت را برای همیشه در کربلا نابود کرد. ظاهر قضیه این است که امام حسین علیه السلام شهید شد ولی در واقع و در اصل، این نور بود که بر ظلمت غلبه کرد؛ «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا» (زمر/۶۹). این نور از صبح ازل دارد می‌دمد و بر ظلمات می‌تابد و ظلمت را از بین می‌برد و حقیقت را آشکار می‌کند. روایت را ببینید، می‌فرماید که «انّ الله خلق الخلق في الظلمة، ثم رشّ عليهم من نوره». اصل خلقت ظلمانی است، خلقت حد و نقص است. مخلوقات را ببینید، مخلوقات کمالاتی دارند و بی منتها کمالات دیگری هست که ندارند. در روایت می‌فرماید که خلقت در ظلمت است و مادامی که آن نور جمال مطلق بر آن نتابد، خودش را نشان نمی‌دهد لذا گفته‌اند که ذاتیِ مخلوق، لَیسَ است. وصف ذاتی من و شما نیستی است. ما هیچیم... اگر خدا و جلوه‌ی اتمّ خدا که نور اهل‌بیت علیهم السلام هستند بر ما نتابد، من و شما آشکار نمی‌شویم. ادامه دارد
8⃣ 👇👇👇
مصارع عشاق قسمت ۸ وقتی که این نور بر ظلمت تابید و به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام در آن حدیث شریفِ حقیقت، نورٌ یَشرُقُ مِن صُبحِ الازلِ فَیَلوحُ علی هَیاکِلِ الماهیات، این نوری است که از صبح ازل همینطور بر هیاکل ماهیات و مخلوقات می‌تابد و به هر چیزی می‌دهد. اگر در همین مکان، لامپ این منزل خاموش شود، من و شما همدیگر را نمی‌بینیم. ما به چه واسطه‌ای همدیگر را می‌بینیم؟ به واسطه‌ی نور. اگر نور نباشد و ظلمت محض باشد، تو هستی اما دیده نمی‌شوی. آنچه که ما را آشکار کرده است و می‌بینیم و همدیگر را می‌شناسیم نور است لذا به نور امام و انسان کامل، تمام موجودات و مخلوقات آشکار شده‌اند و همه‌ی موجودات دیده می‌شوند. اگر دیده‌ی عارف حقیقت بین باشد، به محض اینکه چشم خودش را به هستی باز کند، خواهد گفت: ما رأيت إلا جَمیلا... در عالَم فقط نور است و از ظلمت بودی نیست... نور ظلمت را از بین برده است. حضرت زینب سلام الله علیها در آن مقام اتم توحید بود و دید که هستی را فقط نور گرفته است و اصلا از ظلمت خبری نیست، ظلمت که بر امام حسین علیه السلام غلبه نکرد، اصلا نمی‌تواند غلبه کند! آنجا نیز که بالاخره یک ظهوری از جلال و قهر الهی بود، آنجا نیز دید که دست خود نور و خود امام حسین علیه السلام در کار است. اصلا در کربلا دست خود اباعبدالله الحسین در کار بود... او خودش صحنه‌ی کربلا را اداره می‌کرد و در این زمینه حرفها هست... حضرت زینبی که فرمود ما رأيت إلا جَمیلا خودش نیز جمیل است، جمیل است که جمیل می‌بیند. او خودش جمیل مطلق بود. زشتی که نمی‌تواند جمال ببیند لذا حضرت زینب سلام الله علیها در کربلا خودش را دید. او جمیل مطلق بود و خودش را دید. فلم انظر بعینی غیر عینی، یا به تعبیر دیگر بفرمائید او امام حسین و امام زمان علیهما السلام را دید. امام حسین و امام زمان در کربلا یکی هستند. عجب مطلبی است که در سال ۶۱ هجری امام زمان ارواحنا فداه در کربلا دیده شد! معشوق و عشق و عاشق هرسه یک است اینجا چون وصل در نگنجد هجران چه کار دارد امام حسین علیه السلام خود در عشق مطلق بود، ولی اینجا آمد و آن را عیان کرد. ادامه دارد
9⃣ 👇👇👇
مصارع عشاق قسمت ۹ او نور مطلق است، جایی که امام حسین علیه السلام است هیچ ظلمتی وجود ندارد، او امام است، امام حسین که در کربلا امام نشد، مثلا بگوییم کربلا موطن امتحان امام است! امام که دیگر امتحان ندارد! او خودش دیگران را امتحان می‌کند، او بابی است که همه به او امتحان می‌شوند. امام حسین علیه السلام در کربلا تک و تنها شد، این تنهایی، مقام استأثاری امام است، در اینجا هیچ کس با امام نیست و او تنهای تنها است. او در این موطن فردانی فرمود: «هل مِن ناصر یَنصُرُنى؟!»، امام خواست بگوید که من ذاتم همین است، ذات من تنهایی است... چون ذات حق متعال بی چون است، تک و احد است و دو ندارد، لذا ظل او نیز احد و فرد است. امام حسین علیه السلام نیز چون فرد بود، در آن مقام فردانیت مطلقش که در آنجا کسی جز حق متعال و شخص امام راه ندارد، گفت «هل مِن ناصر یَنصُرُنى؟!»... مطلب بسیار عمیق است! امام یک سفر بیشتر ندارد و آن نیز سفر من الحق الی الخلق است. امام مطلقا در خدا بود، حتی از آن مقام پایین تر نیز نیامد، از همانجا فرمود تَعالَوا... هل مِن ناصر یَنصُرُنى؟! بالا بیایید! شاعر چقدر خوب این سفر من الحق الی الخلق اباعبدالله الحسین علیه السلام را به شعر درآورده است... چون که بُد بی یار ذات واحدم بی کس از وحدت به کثرت آمدم آمدم بی یار تا یارم که شد و اندر این صحرا خریدارم که شد چون نبُد مثلی و انبازی مرا هم نباشد یار و همرازی مرا من هم مظهر لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ هستم. من هم بی چونم، من اصلا یاری آنجا ندارم، در آنجا کاملا تنها هستم، لذا آن عارف، حکمت پیامبر ما را حکمت فردانیه قرار داد. صاحب هذا الامر فریدٌ... اینها تک هستند، آنجایی که این حضرات هستند هیچ کس نیست! هیچ کس در آنجا یار این ذوات مقدس نیست! هر کس هم اگر بخواهد به آنجا برود و یار آنها شود تک می‌شود. آنجا اصلا دوئیت راه ندارد. چون که تنها بوده ذاتم از قِدَم هم در این صحرا زدم تنها علم آن مقام تنهایی امام خیلی مقام خاصی است، وقتی در آن مقام تنهای تنها شد، وقتی حتی حضرت علی اصغر علیه السلام هم شهید شده بود، گفت هل مِن ناصر یَنصُرُنى؟ در این زمان حضرت سید الساجدین علیه السلام از خیمه خارج شد... این آقا به آنجا راه دارد... هرکسی را من معین و مونسم گرچه اینسان بی معین و بی کسم من خودم فردی هستم که ممد همه‌ی همت ها و معین همه‌ی ارواح هستم، من ناصر بالذات هستم، وقتی که ناصر بالذات ناصر های بالعرض را می‌خوانَد، معنی اش این است که می‌خواهد آنها را در خودش فانی کند! او ناصر بالذات است! اصلا چه کسی می‌تواند او را یاری کند؟! ناصر بالذات می‌دانی یعنی چه؟! یعنی در عالم فقط او ناصر است! اصلا به غیر از اباعبدالله، غیر از امام زمان علیه السلام در عالم اصلا ناصری وجود ندارد! امام گفت من ناصر مطلق هستم، اصلا من ناصر بالذات هستم. کسی که ناصر بالذات است ناصر می‌خواهد چه کار؟ «کلُّ شیءٍ یرجع الی اصله» قطره دریاست اگر با دریاست ورنه او قطره و دریا، دریاست هرکسی که به این ناصر بالذات اصابت کند خودش هم ناصر می‌شود. ماهیان جان در این دریا پرند تو نمی‌بینی که کوری ای نژند بر تو خود را می‌زنند آن ماهیان چشم بگشا تا ببینیشان عیان اگر ولی خدا به کسی تنه بزند، کار او دیگر تمام است، مراد از این سخن هم این تنه‌‌ی جسمانی نیست. اصلا عمر خودتان را وقف این کنید که یک ولی خدایی یک تنه‌ی باطنی به شما بزند.. ادامه دارد
🔟 👇👇👇
مصارع عشاق قسمت ۱۰ امام حسین علیه‌السلام در آن مقام فردانیت خود ایستاد و گفت: هل مِن ناصر یَنصُرُنى؟ یعنی همه‌ی انسان‌ها قابلیت این را دارند که به مقام فردانیت که من در آن هستم، برسند و در واقع ایشان تمام انسان‌ها را به مقام خودش دعوت کرد. بی‌کسی مستلزم ذات من است ذات من برهان اثبات من است من ندارم یار و بی‌یاری نکوست هر که با من کرد یاری، یارم اوست امام حسین علیه‌السلام در مقام فردانیت به یار نیازی ندارد اما هر کسی به ایشان رجوع کند، یار ایشان می‌شود یعنی با ایشان یکی می‌شود و اتحاد پیدا می‌کند. به همین خاطر همه‌ی انسان‌ها را دعوت کرد اما ملائکة‌الله را نه. وقتی گفت هل مِن ناصر یَنصُرُنى، ملائکه و اجنه آمدند. امام حسین علیه‌السلام پاسخ داد که شما حد عقلی دارید و در محدوده‌ی عقل متوقفید. این‌جا مقام عشق است و عقل را راه نمی‌دهند. عقل خوب است لذا یاری شما آن است که در همان حدی که هستید مرا یاری کنید. همه‌ی مخلوقات در همان حدی که هستند در حال یاری کردن هستند. امام می‌خواهد انسان را به سمت خودش بکشد. حتی اجنه هم آمدند اما امام حسین فرمود، شما در حدی نیستید که بخواهید این‌جا بیایید. به همین خاطر ما در اجنه پیغمبر نداریم، حد اجنه این نیست که به مقام کرب مطلق بیایند. ملائکه هم به اباعبدالله عرضه می‌دارند که آقا جان ما حد خودمان را می‌دانیم اما از روی اشتیاقمان به شما تنزل پیدا کرده‌ایم. در روایت داریم که ملائکه فوج فوج نازل شده ‌بودند و همه انگشت حیرت به دهان، داشتند عشق بازی بدون مثل و نظیر امام حسین علیه السلام  را تماشا می‌کردند. ما نکردیم از پی یاری نزول که نباشد حد ما مشتی فضول امام در مقام أو أدنی ایستاده و می‌فرماید، هل مِن ناصر یَنصُرُنى... آن‌جا جگر شیر می‌خواهد، عباس بن علی می‌خواهد. آن‌جا جایی است که عباس بن علی می‌خواهد برود می‌گوید: «قَدْ ضَاقَ صَدْرِي». عقل آری گرچه زاملاک است و بس پیش راه عاشقان خار است و خس لذا اباعبدالله فقط انسان‌ها را دعوت کرد اما هرکسی را زهره‌ی قدم گذشتن در عشق مطلق نبود. خدا این قابلیت را در همه قرار داده‌ است و بندگانش را مؤاخذه خواهد کرد. خدا از تمام آن‌هایی که در کربلا اباعبدالله را یاری نکردند خواهد پرسید که من استعدادش را در شما قرار داده بودم چرا حسین را یاری نکردید؟! نفس و تعلقات نمی‌گذارد. آن‌جا وادی عشاق است. عاشق هم کسی است که پشتش به خاک خورده باشد یعنی هیچ قیدی نداشته باشد. بر خلاف جاهای دیگر در کربلا امام حسین همه چیز را از یارانش می‌گیرد. همه‌ی اصحابش را خلع سلاح می‌کرد و بعد به میدان می‌فرستاد! با عابس کاری کرد که عابس لباسش را درآورد و به میدان رفت. همه جا فرمانده یارانش را مجهز می‌کند و به میدان می‌فرستد‌ اما امام حسین خلع سلاحشان می‌کرد! عباس بن علی صاحب ولایت مطلقه است. اگر او دست به شمشیر می‌بُرد، کسی زنده نمی‌ماند. قوت او قوت الهیه است ولی امام چنان عباس را خلع سلاح کرد که در کربلا ناتوان شد، یعنی در عشق امام اینگونه ناتوان و فانی شد و همین که محاصره کردند شهیدش کردند. او ولایت داشت و به امام حسین نگاه کرد و گفت برادر جان کار خودت را کردی؟ فکر نکنی من نمی‌دانم... من کشته‌ی آن نرگس فتان توام نه شمشیر شمر بن ذی‌الجوشن... من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم... «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ» (حشر/۲۱) یاری من کار هر اوباش نیست سرّ سلطانی به هرکس فاش نیست کو کسی کامروز یار من شود پرده درّد پرده دار من شود زین اعانت عین اللهش کنم بر مکان و لامکان شاهش کنم خب می‌خواهیم امام را یاری کنیم، چطور باید ایشان را یاری کنیم؟ باید بمیریم... این‌جا وادی عشق است. مسلم بن عوسجه در رکاب اباعبدالله شهید شد. مسلم با حبیب دوست بود. هر دو وقتی شنیدند اباعبدالله عازم کوفه است به سمت امام شتافتند. در وادی عشق، مکث انسان را بیچاره می‌کند، همین که لحظه‌ای مکث کنی کار از کار می‌گذرد‌... مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیند ادامه دارد
1⃣1⃣ 👇👇👇
مصارع عشاق قسمت ۱۱ عشق لطیف است، تا یک گناه می‌کنی می‌بینی امام حسین علیه السلام قهر کرد و از دلت رفت. اما خب لطافتش در این است که تا یک «صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» هم بگویی بر‌می‌گردد... اصلا در دل عاشق، حسین در تردد است و عاشق امام هم اواب است. جناب مسلم بن عوسجه را وقتی آقا نماز می‌خواند شهید کردند. حبیب و اباعبدالله آمدند بالای سر مسلم. اباعبدالله بالای سر مسلم این آیه را خواند که «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ» (احزاب/۲۳) این مقام خیلی بزرگی است که امام معصوم در حق کسی این آیه را بخواند... اباعبدالله به حبیب می‌گوید الرجل الفقیه!! گفتیم که وقتی مالک شهید شد امیرالمؤمنین ساعت‌ها برای او گریست. مقام شهدای کربلا خیلی بالاتر از مالک است. مالک در رده‌ی دوم از اصحاب امیرالمؤمنین قرار داشت و جزء شرطة الخمیس بود. او از مقداد مقامش پایین ‌تر بود. حبیب و مسلم از همه‌ی این‌ها بالاتر هستند. هنگام شهادت مسلم، حبیب از او خواست تا به او توصیه‌ای بکند. مسلم در همان حال با انگشت امام حسین را نشان داد گفت: «أُوصِيكَ بِهٰذٰا أَنْ تَمُوتَ دُونَهُ». چون در مقام قرب مطلق بود دیگر اسم آقا را نیاورد و گفت توصیه می‌کنم پیش این بمیر. بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید اصلا تو وقتی برِ شاه بمیری تو هم شاه می‌شوی. وقتی بر جمیل بمیری، جمیل می‌شوی. چون همه جمیل شدند امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمودند: «بِأبى أنْتُمْ وَ اُمّى». روایتی هست که نشان می‌دهد راه برای زوّار امام حسین علیه‌السلام باز است. یعنی اگر ما هم زائر امام حسین علیه السلام شویم، می‌توانیم در ردیف این شهدا قرار بگیریم. این خاصیت عشق امام حسین است. جان هفتاد و دو نور، ای نور عین! واحد است و واحدی عین حسین این هفتاد و دو نفر حسین بودند. چرا حضرت حجت روحی فداه به صیغه‌‌ی جمع فرمود بابی انتم و امی؟ چون این جمع در اباعبدالله فانی شده بودند. حضرت معصومه سلام الله علیها چون فانی در موسی بن جعفر علیهما السلام بود، حضرت فرمود: «فَداها أبوها». یعنی معصومه خود من است. وقتی امام حسین از وهب پرسید: «ما إسمك یا شاب؟» پاسخ داد: «الآن حسین». شما فکر می‌کنید وهب کمتر از مجنون بود؟ هرچه به مجنون می‌گفتند بنویس الف و باء و... می‌نوشت لیلی. در روایت است که پیامبر در مدینه داشت از کوچه‌ای رد می‌شد. اصحاب دیدند پیغمبر پسری را گرفته و سر و رو و پاهای او را می‌بوسد. گفتند یا رسول الله ما این حال را فقط با حسنین از شما دیده‌ بودیم. پیامبر فرمود این پسر عاشق حسین است... هر جا حسین می‌رود، خاک پایش را بر‌ می‌دارد و می‌بوسد. این بچه آخر سر هم در کربلا و در رکاب حسین من شهید می‌شود. دیدند مجنون دارد از پای سگی می‌بوسد. گفتند برای چه این کار را می‌کنی؟ گفت آخر این سگ گاه گاهی از کوی لیلی گذر می‌کند... أُحِبُّ لِحُبِّها تَلَعاتِ نَجدٍ وَما شَغَفي بِها لَولا هَواها  ادامه دارد
1⃣2⃣ 👇👇👇
مصارع عشاق قسمت ۱۲ مطلق، غیب است. جمال مطلق غیب است، علم مطلق غیب است، علم مطلق چون بی نهایت است برای ما غیب است. ما محدودیم و محدود نمی‌تواند بی نهایت را فهم کند. عشق مطلق نیز غیب محض است و چون کمال است، طالب ظهور است و می‌خواهد خودش را نشان دهد. پری رو تاب مستوری ندارد چو در بندی ز روزن سر برآرد عشق مطلق همان جمال مطلق است، می‌خواهد جمال خودش را ببیند‌. برای این منظور باید ظهور کند و برای نشان دادن خودش حتما باید آشکار شود. کُنتُ کَنزاً مَخفیاً... گنج مخفی همان جمال مطلق و همان عشق مطلق است. گنج مخفی بُد ز پُرّی جوش کرد خاک را سلطان اطلس پوش کرد لذا فرمود «کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن اُعرف فخلقتُ الخلق لکَی اُعرف»، دوست دارم از آن مقام اطلاق در بیایم. اگر بخواهد از مقام اطلاق خارج شود، باید در قید قرار گیرد تا خودش را نشان دهد. نظری خواست که بیند به جهان صورت خویش  خیمه در آب و گِل مزرعه‌ی آدم زد کوه‌ها، آسمان ها، زمین، املاک، افلاک، موجودات و... اینها همگی ظهورات آن جمال مطلق هستند لذا عالم یکپارچه جلوه‌ی جمال مطلق است. وقتی ظهور کند می‌توانیم جمال را ببینیم اما وقتی غیب است از دیدن جمال عاجزیم. پس ظهور کرد... من و شما در ظهور می‌توانیم جمال الهی را ببینیم و از قضا لذتی که در تماشای ظهور هست در تماشای آن غیب نیست. زلف آشفته‌ی تو موجب جمعیت ماست چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد زلف کنایه از همین کثرت و مخلوقات است لذا تماشای مخلوق خدا لذتبخش است. إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ (آل‌عمران/۱۹۰). دل هر ذره را که بشکافی آفتابیش در میان بینی با این مقدمه، مطلبی پیرامون ولایت کبری الهیه حضرت زینب کبری سلام الله علیها خدمت شما عرض می‌کنم منتها این صحبت ها را باید در پرده گفت. دوستان در پرده می‌گویم سخن گفته خواهد شد به دستان نیز هم زن مظهر ستر و غیب است. او مظهر باطن است و غیبی است لذا زن باید خودش را بپوشاند. این که قرآن و شرع مبین دستور داده است که زن از چادر استفاده کند، به این برمی‌گردد که او مظهر همین غیب است. او مظهر جمال الهی است لذا همانطور که جمال مطلق غیب است، او نیز باید مستور باشد. عرض کردیم که عشق مطلق اگر بخواهد خودش را نشان بدهد، باید آشکار شود. آشکار شدن عشق مطلق، زینت عشق مطلق است لذا زینب را زینت امیرالمؤمنین علیه السلام گفته‌اند. زینب، زین أب است. امام علی علیه السلام عشق مطلق است و زینت این عشق مطلق، حضرت زینب کبری سلام الله علیها است. این حضرت زینب است که عشق مطلق را آشکار کرد و او را در عالم شرح داد و علنی کرد لذا از او تعبیر به زین أب کرده اند. عشق مطلق که غیب است، مصداق می‌خواهد. مصداق اتمّ او زینب شد لذا در ابجد، «زینب مصداق العشق» با «خامس آل عبا» یکی آمد. عشق را محلی به الف و لام کرد که اطلاق عشق را بیان کند، زینب مصداقِ العشق یعنی مطلقِ عشق است. اگر ما پنج تن آل عبا علیهم السلام را مظاهر عشق مطلق بدانیم، زینت و آشکار کننده‌ی این عشق مطلق، حضرت زینب کبری سلام الله علیها است. به همین خاطر، او در کربلا، این عشق اطلاقی کرب و بلا را ظهور داد. وقتی که امام حسین علیه السلام آمد تا با خواهرش حضرت زینب وداع کند آن هم آخرین وداع که سنگین ترین لحظه برای عاشق و معشوق بود و حضرت زینب آرام و قرار نداشت مگر به القاء اسرار این اسارت توسط اباعبدالله الحسین. همین که حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام، سرّ اسارت را برای حضرت زینب کبری سلام الله علیها آشکار کرد، ایشان دیگر آرام شد. آن سر اسارت چیست؟ همینی که عرض کردم... گفت که زینب جان، من شهید می‌شوم و با شهادتم به آن مقام عشق مطلق واصل می‌شوم اما بدان، مادامی که تو اسیر نشوی، این عشق مطلق ظهور و بروز نخواهد داشت و زینت پیدا نخواهد کرد لذا تو باید اسیر شوی. خود نتیجه‌ی عشق چه بود در بسیج نیک بنگر جز شهادت هیچ هیچ حق متعال فرمود که اگر عاشق هرکسی بشود او را می‌کشد، من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته، من به مقام عشق مطلق راه یافته ام لذا کشته می‌شوم اما بدان که این شهادت تخم معنی کشتن است تن ز جان در خاک و خون آغشتن است من با این شهادتم دارم تخم معنی می‌کارم. شهادت مثل دانه، غیب و مجمل است. این دانه‌ی شهادت و عشق مطلق و جمال مطلق که تو در کربلا آن را شهود کردی و گفتی ما رأیت إلا جمیلا، شکوفا نمی‌شود الا به اسارت تو... نکته ها چون تیغ پولاد است تیز گر نداری تو سپر واپس گریز در این حقایق کربلا حرفها هست... ادامه دارد
1⃣3⃣ 👇👇👇
مصارع عشاق قسمت ۱۳ گفت کای لب تشنه‌ی بحر وصال بعد از اینت در کجا بینم جمال حسین جان، شما که به مقام شهادت مطلق می‌رسی، من کجا شما را ببینم؟ گفت بیرون از مکان و لامکان چون شوی یابی ز دیدارم نشان گفت من به مقام غیب می‌روم... اگر می‌خواهی مرا ببینی باید به آن مرتبه‌ی غیب توجه داشته باشی اما اسرار اسارت را بدان زینب جان... اسرار اسارت چیست؟ گر شوی بی منزل و مأوا سزاست تو حقی گو ذات حق را جا کجاست زینب جان شما نباید مقید به قید خاصی باشی، تو مظهر حق متعالی. ذات حق متعال که جا و مکان ندارد، در هیچ جایی نیست اما در همه جا هست... زینب جان، تو با اسارتت باید همه‌ی منازل هستی را از خودت پر کنی... تا کجا؟ باید تا خرابه‌ی شام بروی. عشق برای اینکه خودش را نشان دهد خودش را تا انزل مراتب وجود ظهور می‌دهد. رهرو منزل عشقیم و ز سرحد عدم تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم عشق از مقام عدم که همان مقام غیب الغیوبی است تا این جایی که من و شما هستیم سریان دارد. پس جناب زینب! شما باید با اسارتت این عشق حسینی  را بِکِشی و در تمام مخلوقات گسترش دهی، أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ؟! (فرقان/۴۵). حال که اینگونه شد، بدان که تو اسیر نیستی... تو امیری... وقتی تو عشق را در میان تمامی موجودات سریان می‌دهی و همه‌ی موجودات به سریان این عشق زنده هستند، آیا تو اسیری یا امیری؟! گنج توحیدی تو از ویران مرنج چرا نباید از ویرانه و خرابه رنجید؟ چون گنج در ویرانه است... در داستان حضرت خضر و موسی شنیدید که حضرت خضر گفت در این خرابه، گنجی هست. خرابه کنایه از همین عالم دنیا و عالم حد و کثرات و قیود است. باطن این قید را ببینی می‌شود گنج... بشر در حدود دنیا و نفس و هواهای نفسانی مستغرق شده است، اگر این حدود را کنار بزند، خدا را می‌بیند. اگر این پرده‌ی حدود و قیود را بیندازد، خدا آشکار می‌شود! خدا که دور نیست... به محض اینکه از حد بگذری، به حق واصل می‌شوی. خدا بی حد است لذا در تمام حدود حضور دارد. جایی نیست که خدا آنجا نباشد، وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ، و او از رگ گردن نزدیکتر است... أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ... از خودت به خودت نزدیکتر است... ادامه دارد
1⃣4⃣ 👇👇👇
مصارع عشاق قسمت۱۴ لذا امام حسین علیه‌السلام به حضرت زینب سلام الله علیها می‌فرماید، تو چون گنج مخفی و حامل عشق مطلق هستی، باید به ویرانه بروی. گنج توحیدی تو از ویران مرنج زان که در ویرانه باشد جای گنج حتم شد از حق اسیری بر شما خلق تا بینند حق را در شما اسیر کسی است که در زنجیر است و در واقع مقید است. دست و پای آل الله را به زنجیر بستند و از کربلا که عرش الله است بردند به شام که فرش است. شام جایی است که یزید آن‌جاست اما کربلا جایی است که اباعبدالله آن‌جاست. «منْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ (ع) یَوْمَ عَاشُورَاءَ عَارِفاً بِحَقِّهِ کَانَ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِی عَرْشِهِ». آن‌جایی که امام حسین علیه السلام هست عرش است، بلکه فوق عرش است. آن جا که یزید هست، فرش است. هرجا امام حسین علیه السلام را دیدی، عرشی هستی. هرجا دنیا را دیدی بدان این‌ها مظاهر یزید هستند. باید حسین را ببینی... باید دیده‌ی حسین بین داشته باشی! امام حسین علیه السلام به حضرت زینب سلام الله علیها فرمود اگر می‌خواهی حق در تو آشکار شود و همه حق را آشکار ببینند، باید اسیر شوی. گر شوی بی چادر و معجر سزاست کاین دلیل معرفت بهر خداست کنز مخفی پیش از این بنهفته بود شیر هستی در نیستان خفته بود دوستان در پرده می‌گویم سخن... یعنی اگر چادر از سر شما برداشتند، خدا را آشکار کردند. حضرت زینب سلام الله علیها گنج مخفی است که آشکار می‌شود. این شیر هستی پیش از این در نیستان بود اما الان شیر را به بند کردند. شیری که در نیستان باشد مظهر جلال است اما شیری که در بند و زنجیر باشد مظهر جمال است. هیچ کس زهره‌ی این را ندارد که به نیستان برود تا شیر را تماشا کند چون او را می‌درد و مظهر جلال است اما وقتی شیر را به بند می‌کشند و به باغ وحش می‌برند همه برای تماشایش می‌روند. حضرت زینب سلام الله علیها شیر خداست. لذا برای آن که مردم جمال حق را ببینند باید زینب سلام الله علیها اسیر شود. پیش از این هم عرض شد که آن کسی که در وصف کربلا می‌فرماید: «ما رأیتُ الّا جمیلاً» خود جمیل است. اصلا حضرت خودش را دید که این‌ چنین فرمود. زینب سلام الله علیها به چشم خود خودش را دید. غیر از ایشان که آن‌جا کسی نبود. بین امام حسین علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها دوئیتی وجود نداشت و همه حسینی شده بودند. اصحاب امام الم حدید را حس نمی‌کردند. چنان در اباعبدالله مستغرق بودند که شمشیر که به بدنشان اصابت می‌کرد، نمی‌فهمیدند، چون عاشق بودند و عاشق فانی در معشوق است ادامه دارد