✅ #رونمایی
از سرود #نسل_سلیمانی 😍
🔸 اثری از: #گروه_سرود_نسل_سلیمانی
📆پنجشنبه ۱۴۰۳/۱۰/۱۳
همراه با اقامه نماز مغرب و عشاء
مسجد امام سجاد (ع)
شهرک ولیعصر (عج)
@nasl_e_soleymani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یادتان میآید او اینجا نشست/ ساحلی در محضر دریا نشست
▪️ بازنشر شعرخوانی محمد رسولی در محضر رهبرانقلاب درباره سردار شهید حاج قاسم سلیمانی💔
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
روحش شاد و یادش گرامی باد🥀🥀
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
✅رهبر انقلاب اسلامی:
🔺شهید سلیمانی قهرمان ملّت ایران است، به خاطر اینکه ملّت ایران داشتههای فرهنگی و معنوی و انقلابی و ارزشهای خودش را در او متبلور و مجسّم دید. ۹۹/۹/۲۶
📌📣فرارسیدن سالروز شهادت سردار دل ها، سپهبد حاج قاسم سلیمانی را تسلیت میگوییم.
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
25.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌آغاز عملیات بزرگ اعتکاف ماه رجب سال ۱۴۰۳ با رمز مقدس یا حیدر
🔹زمان ثبت نام: ۱۷ تا ۲۱ دی ماه
🔸هزينه ثبت نام: پانصد هزار تومان
🌱ثبت نام از طریق سایت:
http://tebyanyazd.ir
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
جهت اطلاع از اخبار #اعتکافاردکان به کانال زیر مراجعه نمایید:
https://eitaa.com/joinchat/3697672234C213dd24da9
📌کانالاردکــان۶۴ب
@Ardakan_64_B
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 در قیامت خواهیم دید...
❤️❤️❤️
مسجد امام رضا(ع) دیلم
روحش شاد و یادش گرامی باد🥀🥀 •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
#گزارش_تصویری📸
مراسم دیشب با سخنرانی امام جمعه عزیز و مداحی اقای قیومی🎤
#گزارش_مسجد_دیلم
#دعای_ندبه
🔰برگزاری مراسم پر فیض دعای ندبه با نوای گرم حاج آقا ترابی، آقای ملاحسینی و نوجوان عزیز محمدحسن فتاحی
🗓 صبح روز جمعه، ۱۴ دی ماه ❄️
🌐مسجد امام رضا(ع)دیلم
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_نود_دوم🎬: کاروان ها دیگر رغبتی به گذشتن از شهر سدوم و اقامت
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_نود_سوم🎬:
حضرت لوط بار دیگر داخل شهر شد و به میدان اصلی شهر رفت، هر کس او را میدید، در گوش کناری اش چیزی نجوا می کرد و به دنبالش راه می افتادند، زیرا حضرت لوط بعد از اینکه بیرون شهر با مومنین سدوم خانه و زندگی و زمین کشاورزی برپا کرده بود، از مردم هم دلخور بود، کمتر به آنها سر میزد، حال که آمده بود حکمن کاری مهم داشت.
ایشان وسط میدان بر فراز دیوار سنگی کوتاهی که آنجا بنا کرده بودند، ایستاد و صدایش را بلند کرد تا به گوش همگان و حتی رهگذران برسد و فرمود: ای مردم! شما بندگان خدای یکتا هستید، خداوند بر هر بنده ای مهربان است و او را دوست می دارد، چرا که خالق شماست و شما را آفریده تا در روی زمین خلیفه اللهی کنید نه اینکه در فساد زندگی به سر کنید و گوشتان به دهان ابلیس باشد.
ای مردم! من فرستاده خداوند به سوی شما هستم و من هم به مانند خداوند شما را دوست دارم چرا که قوم من هستید و نمی خواهم گزندی به شما برسد، اما می بینم شما خود، دشمن خود شده اید و...
در این هنگام یکی از میان جمعیت صدایش را بلند کرد و گفت: ای لوط! براستی که شما ما را دوست داری؟! اگر شما مردم سدوم را دوست داشتید، چرا وقتی چند تن از بزرگان ما به خواستگاری دخترانت آمدند و خواستند با خاندان پیامبرشان وصلت کنند، شما آنها را از خود راندید و به خواستگاری آنان جواب رد دادید و دخترانتان را از چشم ما پنهان کردید و دختران شما اینک همچنان تنها و مجردند، پس سخن درستی نمی گویید چرا که اگر مِهری در وسط بود تو با این پیوند خودت را به مردم نزدیک می کردی نه اینکه...
مردم همگی با گفتن: آری آری راست می گوید، حرف آن مرد را تایید کردند.
حضرت لوط آهی کشید و فرمود: من فساد و فحشایی که در بین شما موج میزد را میدیدم، آخر چگونه می توانستم به شما اعتماد کنم و دختران مومنه و پاکم را به عقد شما در آورم؟! از کجا معلوم که همان کار زشتی که با دختران و همسران خود می کردید، با دختران من نمی کردید؟؟ من نمی توانستم اجازه دهم با این پیوند دامن دخترانم آلوده شود و انها به راه ناشایست کشیده شوند.
در این هنگام یکی دیگر فریاد زد: ای لوط! بهانه نیاور، اگر دختران تو واقعا مومنه باشند، هرگز از راه پدرشان و تربیت او خارج نمی شدند، راست بگو و آشکار کن که تو ما را دوست نمی داشتی ...
حضرت لوط نگاهی عمیق به مردم کرد و فرمود: در پاکی و ایمان دخترانم شک و شبهه ای ندارم اما ترسم از این بود که همنشینی با شمایان و مال حرامی که در خانه هایتان است باعث انحراف دخترانم شود، همانطور که همنشینی با شما اثری سوء در رفتار همسر من گذاشته و اخیرا متوجه شدم در داستان های نو و گناه های جدید و ابلیسی شما، با شما همداستان شده..
آرسن هم که در آنجا حضور داشت فریاد زد: ای لوط! آسمان ریسمان بهم نباف و کمتر وقت ما را بگیر و بگو هدفت از آمدن به شهر چیست؟!
حضرت لوط آهی بلند کشید و فرمود: ای مردم! هوش و گوش کنید که این آخرین انذار است، شما خود می دانید که غرق در گناهان بزرگی شدید، گناهانی را پایه ریزی کردید که بنیان خانواده را از هم گسسته است و تا به حال به جز شما کسی وارد عرصه این گناهان نوظهور نشده است، تا وقت است از راه خطایی که می روید برگردید و به درگاه خدا روی آورید و از کارهای گذشته تان توبه نمایید و من هم قول می دهم شفاعت شما را نزد پروردگار کنم و همانا پروردگار توبه پذیر و بسیار مهربان است بر بندگان توبه کار و بدانید که من هیچ اجر و مزدی از شما نمی خواهم اما اگر بر گناه خویش لجاجت ورزید عذابی عظیم بر سرتان نازل می شود، عذابی بدتر از عذاب قوم ثمود و زمانی می رسد که اثری از شما برجا نماند همانطور که خطاکاران گذشته محو شدند، شما هم محو و نابود خواهید شد.
در این هنگام آرسن قدمی جلو گذاشت و همانطور که با خنده به لوط نگاه می کرد با لحنی تمسخر آمیز گفت: ای لوط! همین زندگی برای ما بسیار خوش است، اگر می گویی ما به راه ابلیس می رویم ، بگو عیبی ندارد، زیرا این راه بر جان اهالی سدوم شیرین نشسته و تو و خدایت برای ما اهمیتی ندارید، برو به خدایت بگو که آن عذابی می گفتی نازل کن و با زدن این حرف قهقه ای سر داد
مردم شهر سدوم هم شروع به تمسخر حضرت لوط کردند و یک صدا می گفتند: بگو خدایت عذاب را بفرستد.
حضرت لوط از این سخنان غمگین شد.
در این هنگام ابلیس که این صحنه را نظاره می کرد، خنده بلندی کرد و گفت: این قوم را تا هلاکت راهی نمانده و رو به آسمان گفت: خداوندا، دیدی انسان هایی را که بر من برتری دادی چگونه دسته دسته راهی جهنم می کنم؟! آنها مرا بیشتر از تو دوست دارند هر چند که من علاقه ای به آنان ندارم و اما تو عاشق بندگانت هستی....
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره_سادات حسینی
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_نود_سوم🎬: حضرت لوط بار دیگر داخل شهر شد و به میدان اصلی شهر ر
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_نود_چهارم🎬:
حضرت لوط با قلبی مملو از غم به خانه اش بازگشت و باز به درگاه خدا روی کرد و با چشمی گریان از خداوند خواست تا رحمی به حال قوم عصیان گرش نماید، اما وعده خدا حق است، خداوند بزرگ تا جایی راه داشت و امید به هدایت بود؛ به این مردم هم فرصت داد و اینک امیدی به هدایت قوم لوط نبود و هر چه که بیشتر در روی زمین می ماندند و زندگی می کردند فساد و فحشای بیشتری رواج می دادند، پس چنین نسلی باید منقرض شود.
بنابر این خداوند چند تن از ملائکه را به صورت جوانانی زیبا که لباس های سفید بر تن داشتند و چهره شان همچون خورشید درخشان بود به سوی خانه حضرت ابراهیم فرستاد تا برای ایشان دو خبر از سوی پروردگار بیاورند.
در این زمان عمر حضرت ابراهیم بین صد تا صد و بیست سال ذکر شده است؛ یعنی در حقیقت حضرت ابراهیم و حضرت ساره در سنین پیری قرار دارند و عادتا کسی در این سن بچه دار نمی شود.
در این هنگام حضرت ابراهیم در منطقه حبرون قرار داشت که محل رفت و آمد کاروان های تجاری است.
از طرفی شهر های بزرگ، حضور ابراهیم را تحمل نمی کردند چرا که می ترسیدند همان بلایی که بر سر شهر بابل آمد بر سر آن ها هم بیاید.
به همین دلیل ابراهیم نبی در این منطقه مضیف ها و میهمان سراهایی زده است تا از کاروانیان پذیرایی کند و اینگونه و با این طریق امر هدایتی خود را پیش می برد و حضرت ابراهیم مدام در پی میهمان بود، ایشان میهمان داری را بسیار دوست می داشت و به همه توصیه می کرد چنین کنند چرا که میهمان موجب برکت صاحب خانه می شد.
اما در همین احوالاتی که قوم لوط به انتهای فحشا رسیده بودند، در شهر حبرون ،مدتی بود که برای حضرت ابراهیم هیچ میهمانی نیامده بود.
حضرت ابراهیم از این مساله ناراحت بسیار ناراحت بود و با خود می اندیشید چه خطایی نموده که مدتهاست قدم میهمانی به خانه اش نرسیده و این سعادت مدتی ست نصیبش نشده است.
پس در همین زمان بود که خداوند چند تن از فرشتگانش را در قامت جوانانی به سوی ابراهیم فرو فرستاد اما
ابراهیم آن ها را نمی شناخت و اراده خداوند بود که در ابتدا ابراهیم فرشتگان را نشناسد
ابراهیم که مدتی بود میهمانی به خانه اش نیامده بود وقتی فرشتگان به عنوان میهمان به منزل او آمدند از شدت خوشحالی گوساله ای را بریان کرد.
بوی کباب همه جا پیچیده بود و مردم شهر حبرون و حضرت ساره خوشحالی زاید الوصف ابراهیم را میدیدند اما هنگامی که ابراهیم گوساله ی بریان شده را به محضر فرشتگان آورد، ملائکه توجهی به غذای لذیذی که پیش رویشان بود نکردند و پیامبر خدا، متوجه شد که آنان از آن غذا نمی خورند و اصلا به آن التفاتی هم نمی کنند و این نشانه خوبی در میان اعراب آن زمان نبود.
حضرت ابراهیم از این پیش آمد نگران شد و ترسید، چرا که مردم آن منطقه اگر با کسی خصومتی داشتند از غذای او نمی خوردند تا مبادا نمک گیر او شوند و بتوانند با او درگیر شوند و به روی هم شمشیر بکشند
ادامه دارد..
📝به قلم:طاهره_سادات حسینی
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 چه زیبا مولا علی در مورد یاران بی وفا سخن گفت ♥️
#شهید_جمهور
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
#مناسبتی🏴
▪️در عزای تو حضرت هادی
▫️که گریبان آسمان چاک است
▪️نه فقط چشم های ابری ما
▫️روضه خوانت تمام افلاک است
🏴فرارسیدن سالروز شهادت دهمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت امام هادی علیه السلام را خدمت همه شیعیان آن حضرت تسلیت عرض میکنیم.
•┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈••••✾•🥀🖤🥀•✾•••┈┈•
#حدیث_روز
❣امیرالمومنین علی علیه السلام:
🌸 دیروز که گذشت و به فردا هم اطمینان نیست، امروزت را با اعمال صالح غنیمت شمار.
📚 شرح غرر
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•