#امام_زمان_عجاللهتعالیفرجهالشریف
#حضرت_حمزه
قرار بود به ما فیضی از سحر بدهی
به قدر بال مگس اشک مختصر بدهی
ضمانتی است برای سلوک اهل سحر
اگر زمان مناجات چشم تر بدهی
میان شعله نشستن عروج پروانه است
مرا تو عاقبت از پای شمع..،پر بدهی
وصال عاشق و معشوق دردسر دارد
به دست و پات می افتم که دردسر بدهی
کجای شهرِ نفس گیر ندبه می خوانی؟
بناست گاهگداری به ما خبر بدهی
نشسته ام سر این کوچه..،گریه می خواهم
نشسته ام که به من اشک بیشتر بدهی
دل شکسته ی عُشّاق را ندیده بخر
چه می شود اگر این مرتبه ضرر بدهی
من آه می کشم آنقَدر تا که پاک شوم
اگر به آه جگر سوز من اثر بدهی
قسم به حضرت زهرا درست خواهم شد
به این خرابترین مُهلتی اگر بدهی
شناسنامه ی من را بگیر از من تا
برای کرببلایی شدن،"گُذر" بدهی
به حقِ پارهجگرهای تشنهکام اُحُد
ببخش تا که به من فرصتی دگر بدهی
▪️
▪️
ندید حمزهی خود را..،چگونه مُثلِه شد!
چطور خواهر مظلومه را خبر بدهی
امان ز قلب عقیله..،چه دید در گودال
تنی بدون سر و نیزهخورده و پامال
#برديا_محمدى
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#انتظار
#امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
لب او را انار بنویسید
روی او را بهار بنویسید
زلف بر شانهاش رها شده را
طعنه بر آبشار بنویسید
هفته هامان به جمعه اش که رسید
روز آن را قرار بنویسید
مرگ مارا برای این معشوق
مرگ با اختیار بنویسید
بنویسید تا که خوانده شود
از عبایش دعا تکانده شود
بنویسید ما هواداریم
تا سحر از فراق بیداریم
با همین کوزه شکسته ی اشک
سر این سفره آب می آریم
تکه ابریم ولکه ی رنگیم
تکه ابریم و اشک می باریم
جان ما بر لب آمده اما
باز هم جان به تو بدهکاریم
«جان ما غوره های کال شما
گرچه ناقابل است مال شما»
سبز پوش بهار فروردین
بانی روزی تمام زمین
یوسف چشم های نابینا
پاکی دست های بنیامین
التماس دعا ی عاشق ها
گریه های شهید زین الدین
ارنی الطلعه الرشیده ی ما
آسمانی ترین قنوت زمین
وقت آن است سفره پهن کنی
شده با لقمه های نان جوین
ما نمک گیر لقمه ی نانیم
پهن کن که گرینه می مانیم
آسمان انقلاب خواهد کرد
اشک را مستجاب خواهد کرد
لطف تو شامل گدا که شود
ذره را آفتاب خواهد کرد
روز محشر در آن شلوغی ها
عشق ما را خطاب خواهد کرد
ما شنیدیم گریه بر جدت
آبمان را شراب خواهد کرد
آیت الله خز علی فرمود
روی قولت حساب خواهد کرد
خوب وبد را سوا نکن آقا
دست ما را رها نکن آقا
#مجتبی_فلاح_نیا
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
غیر از تو کسی نیست نفس را بخرد
این مرغ گرفتار قفس را بخرد
جز تو چه کسی بهشت داده عوضش
اشکی به قد بال مگس را بخرد
#مجتبى_فلاح_نيا
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#شور
#شهادت_امام_صادق_علیهالسلام
سنــگ زیــر پاتــم دُرّ می کنــی/ با گذرت
مــارو غــرق تَحَــیر می کــنی/ بــا اثــرت
جنس نگاتْ طوری تاثیرداره/ که یه شبه
مُفَــضَّل و یکــجا حُــرّ می کنی/ با نظرت
پــای قرآن بــاشی کــوثر میشی
از همه اهــل جــهان ســر میشی
روی مــنبر کــه میــری پیــغمبـر
توی میدون باشی حیدر میشی
صادق هدایتی//تویــی شور محشر
مثل عمه زینبت//میشی وقت منبر
ای بــه کــوثر آبـرو//عشق آل هاشم
مــو نمــیزنی تــو بــا //فــتّـاح خیبر
مولانا امام الصادق(ع)
_________________
علت تمــوم ایــن نوکــری/ عـاشقیه
ایــن ارادتــای مــا بــه درت/ واقعیه
تو علمداری کردی پایه دین/با قلمت
شیعه هر چی داره روایت/ صادقیه
از تــو داریم ایـن همه حسینیه
پــای مکتبــت پــر ازکــلیــنیــه
برکت نظام ماهرچی که هست
از وجــود پســرت خــمــینــیـه
قــال الصــادقای تــو //پایــههــای ایــمانی
هرکی ذوب مکتبت // شد، میشه سلیمانی
بــه شرافــتم قسم// مینِویــسم امضـا شه
می ســازن ضریحتــو// شیعه های ایرانی
مولانا امام الصادق(ع)
شعر و نغمه :
#مجتبی_نامور
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#زمينه
#شهادت_امام_صادق_عليهالسلام
زخم کهنه رو قلبت
دوباره سر وا میکنه
میپیچه تو گوشت انگار
فضه رو یکی صدا میکنه
بغض خسته ی نگاهت از چشمت میباره ، میگی وای مادرم
وقتی میفتی رو خاکا تو کوچه هر باره ، میگی وای مادرم
باز حرف آتیش و دود و دره
تقدیرت شبیه به مادره
همیشه غم غریبی زجر آوره
( امون از غریبی )
————————————
ابن ربیع با کنایه
با طناب دستتو می بست
حرمت موی سفیدت
ما بین کوچه ها شکست
شکر خدا که از آتیش نمونده آثاری روی پیرهن تو
داره خاک مدینه از خجالت میشه دست به دامن تو
با پای برهنه می بردنت
شبیه علی غریب گیر آوردنت
توی این شهر خیلی آزردنت
( امون از غریبی )
شعر و نغمه :
#مهرشاد_واحدی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#شهادت
#امام_صادق_عليهالسلام
آسمان در سجده افتاد است پیش پای تو
عرش آرام است زیر سایه ی طوبای تو
بادها را مسخ کرده عطر جان افزای تو
ماه،فانوسی برای شب نشینی های تو
تو تجلّی اصولی،تو بنای منطقی
تو امام راستینی،تو امام صادقی
خط ابروی تو سرمشق شب هر فاضل است
خواندن املای گیسوی سیاهت مشکل است
کسب علم از غیر باغ دانشت بی حاصل است
طفل ابجدخوانِ دَرسَت هم فقیه کامل است
نور علم ات را به ژرفای جهان تابانده اند
بعد از آن مردم تو را شیخ الائمه خوانده اند
حال عاشق نیمه شب با چشم بارانی خوش است
پس سحر لطفی کنی من را بگریانی،خوش است
یک نظر تنها،به سمتم،سربگردانی خوش است
در تنور عشق من را هم بسوزانی،خوش است
خواب شیرینی به چشم خیسِ فرهادم بده
مثل "هارون" راه و رسم عاشقی یادم بده
می چکد عطر خدا از اَلسّلام آخرت
شش قدم می خواست تا معراج، چشمان ترت
جبرئیل افتاد وقتی باز شد بال و پرت
بندگی ات شیعه را انداخت یاد مادرت
اشک را مانند مادر می کنی آب وضو
آنقدر،مولای من،زهراخِصالی که نگو
فصل کوچ عاشقی دل را پرستو می کنم
شالِ ممسوسِ به اشک روضه را بو می کنم
دست چشمم را کنار قبر تو رو می کنم
بارگاه خاکی ات را آب و جارو می کنم
کاش در خاک بقیع تو حرم می ساختیم
چارتا گنبد در آنجا دسته کم می ساختیم
بارها گفتی که اشک روضه ها مشکلگشاست
دردمندان گریه بر هر در بی درمان دواست
ختم منبر هایت آغاز گریز کربلاست
قاتلِ جان تو آقا روضه ی طشت طلاست
اشک های گریه کن ها را شمارش کرده ای
گریه بر جدِّ غریبت را سفارش کرده ای
آه از آن شب که کوچه باز بوی غم گرفت
آسمان قلبش شکست و بارشی نم نم گرفت
روضه خوان"دیوار"شد "در" پا به پایش دم گرفت
دخترت از ترس دامان تو را محکم گرفت
نیمه شب بال و پر پروانه را آتش زدند
پیش چشم دختر تو خانه را آتش زدند
پیش پای ات اشک های همسرت افتاده است
جای جای این گذر بال و پرت افتاده است
تکه ای از شعله بر روی سرت افتاده است
رد میخ آیا به روی پیکرت افتاده است؟
ریسمانِ بی مروّتها اسیرت کرده است
ناسزای بی حیا در کوچه پیرت کرده است
بین این کوچه تو را در نیمه ی شب می کِشند
بی عمامه بی عبا در پشت مرکب می کشند
تا گذر از جمعیت می شد لبالب می کشند
ذهنِ ما را سمت شام و داغ زینب می کشند
سوخت در بین گذر بال و پر پروانه ها
عمه جانت سنگ خورد از پشت بام خانه ها
گیسوان کودکی با پنجه شانه می خورد
پیش چشمانش رقیه تازیانه می خورد
طفلکی از زجر سیلی بی بهانه می خورد
دست سنگینی به رویِ کودکانه می خورد
دور تو شکر خدا انبوه شامی ها نبود
معجر ناموس تو دست حرامی ها نبود
#بردیا_محمدی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#زمینه
#شهادت_امام_صادق_علیهالسلام
داره میـــگذره/ با خوشـــی ایـــن دقایقم
وقتـــی یه عمـــره نوکر/ آقا امام صادقم
من بـــدون شک/ زندگیـــمو میـــدم براش
همه جا گفتم و میگم/پدر و مادرم فداش
آرزوم ایـــنـه //حـــرمش واشه
بین صحناشم// روضه بر پاشه
((ای امان ای دل// ای امان ای دل))
________
چرخ زنـــدگیم/ اگـــه گـــرفته رنــگ و رو
نوکـــریِ دره خونـــش/ بـه ماها داده آبرو
واقفـــم به این/ داشتـــه هــوامون و زیاد
امام صادق هر دفعه /خرجیه کربلامو داد
مـــن در خـــونـــش// دارم آرامـــش
من دوسش دارم//خیلی میخوامش
((ای امان ای دل// ای امان ای دل))
________
میـــدونم اگـــه/ ایـــن دلـــم عـــمری عـــاشــقه
اگـــه امـــام حسینـــی ام/ بـانیش امام صادقه
خیـــلی داره دِیْـــن/ چـــشمای گـــریونم بـــهش
اگه حسین حسین میگم/ همه رو مدیونم بهش
من مسلمانم// از هـمین مکتب
فخرمه هستم//جعفری مذهب
((ای امان ای دل// ای امان ای دل))
نغمه : #رضا_شریفی
شعر: #مجـتبی_نـــامـــور
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#شهادت
#امام_صادق_عليهالسلام
اف به قومی که به دست معجزه ایمان نداشت
حقشان است این چنین که سفره هاشان نان نداشت
خشکسالی لایق شهری ست که بعد از نبی
اعتقادی به دعای حضرت باران نداشت
آه باید این چنین ظلمی روا باشد به او
آن زمان که هیچ کس تعریفی از انسان نداشت
پا به نعلینش کند یک آن نخواهد شد ولی
پا برهنه میدوید و فرصت یک آن نداشت
ریسمان ها آنقدر محکم گلو را می فشرد
پشت مرکب ها نمی آمد یقینا جان نداشت
حرمت موی سپید قدکمان خواهد شکست
یک قدم آهسته گیرد استخوان خواهد شکست
******
آه بی شرمانه آتش بر درش انداختند
هیزم سوزانده را روی پرش انداختند
حرمت موی سپیدش را نفهمیدند که
این چنین عمامه از روی سرش انداختند
آه انگاری که این روضه برایم آشناست
رد زخمی که به روی پیکرش انداختند
تازیانه، دست بسته، چشم کم سو، نیمه شب
با لگد من را به یاد مادرش انداختند
باز هم مردم شبیه شام و کوفه طعنه بر
بارش اشک از دو چشمان ترش انداختند
خوب شد آنجا کسی از درد دلتنگی نخورد
خوب شد از بام خانه هیچکس سنگی نخورد
***************
آه باید گفت آقایی که در غم کم نداشت
قد انگشتان خود دور و برش آدم نداشت
آه باید گفت از زخمی که روی دست بود
آنقدر زخم عمیقی بود که مرهم نداشت
آه باید گفت او حتی برای بستن
زخم دور گردنش یک آشنایی هم نداشت
آه باید سوخت وقتی که در آن بزم شراب
دور خوداز قوم خویشش نیز یک محرم نداشت
آه اما خوب شد شش ماهه یا دختر نبود
خوب شد که شانه ای از داغ لاله خم نداشت
خوب شد قاری قرآن بر سرِ نِی ها نشد
سمّ مرکب را ندید و بند بندش وا نشد
#مجتبی_فلاح_نیا
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14