eitaa logo
مشام
689 دنبال‌کننده
62 عکس
68 ویدیو
10 فایل
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ارسال اشعار @mehrshadvahedi
مشاهده در ایتا
دانلود
یا رسول الله (ص) این بار آمدم ز دل و جان بخوانمت پر شور آمدم که فراوان بخوانمت از جای جای سوره ی انسان بخوانمت رخصت بده طراوت باران بخوانمت یا ایّها الرسول سر و جان فدای تو این خسته ی غریب بیابان فدای تو من آمدم شکوه سراسر بخوانمت این بار آمدم که مکرر بخوانمت عیبم نکن قیامت دیگر بخوانمت با حشر و دهر و واقعه، محشر بخوانمت تا کور گردد آن که نبیند شکوه تو اسلام این تمامت فتح الفتوح تو حالا تمام عرش خدا زیر پای توست جبریل محو قامت و قدّ رسای توست با خنده ای زمین و زمان مبتلای توست هفت آسمان برای تو و «هل اتی»ی توست با آن زبان ناز بخوان با امین وحی لختی بخند روی جهان، نازنین وحی! جبریل كرده با كلماتش منوّرت آورده كهكشان خدا را برابرت روحی دمیده در تو و كرده ست محشرت دیدند یك نظر همه آن جا «پیمبر»ت پیغمبری كه كون و مكان پرده دار اوست حقّا كه آسمان و زمین بر مدار اوست از بهرت آفریده خداوند گوهری درّ گران بهایی و دردانه همسری از آسیه و مریم و هاجر مصوّری مستوره ی عفافی و روح مطهّری اصلاً خدا به شکل ملک آفریده اش مهر تو خورده است به پهنای دیده اش او لایق است مادر کوثر بخوانمش از حوریان سزاست که بهتر بخوانمش با مادر مسیح برابر بخوانمش رخصت چنان بده که فراتر بخوانمش تا دیده نور روی تورا در مقابلش پر گشت از تو شعب ابی طالب دلش حالا زمان آن شده تا افسرت دهند از چشمه سار نور خدا ساغرت دهند عنوان ناب آخرین پیغمبرت دهند آن گاه با عنایت او كوثرت دهند یعنی جمال حضرت جان است فاطمه دیباچه ی فروغ جهان است فاطمه مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
یا رسول‌الله دور سر تواند تمام فرشتگان در اختیار توست تمامی آسمان تقویم ها به میمنت بعثت تو است ریسه کشیده‌اند به تاریخ شیعیان وقت وصال عاشق و معشوق دیدنی است خوشبو شده‌ست دامن سبز فرشتگان برخیز و در حلول همین ساعت عزیز با لهجه‌ی خدا و صدای خودت بخوان آری بخوان که نفس خدا در جهان تویی که دومین شهادت شهد اذان تویی صبح سپید روی خزان را بهار کن با روی ماه مکه قرار و مدار کن شیرین زبان قوم! به صوت حجازی‌ات قرآن بخوان و اهل زمین را دچار کن شمشیر را به گردن ظلمت بزن ولی در این مسیر آینه‌ای اختیار کن آیینه‌ی تو وجه خدای احد علی‌ست جانم فدای اوست به او افتخار کن مفهوم آیه‌های تو در ربنا علی‌ست آیینه‌ی تمام نمای خدا علی‌ست پینوشت: بریده‌ای از ترکیب‌بند مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
مبعث پیامبر (ص) خبری آمده از عالم دیگر، اقرا حضرت باده به نام می و ساغر، اقرا تا شود از نفست عرش معطر، اقرا و خداوند تو را خوانده، پیمبر اقرا "ساقیا، رونق میخانه مبارک باشد" بر تنت خلعت شاهانه مبارک باشد همه در میکده ی غار حرا مست شدند عالمین از کرم ساقی ما مست شدند از شراب نگهش ارض و سما مست شدند انس و جن و ملک عرش خدا مست شدند "ساقی ار باده از این دست به جام اندازد عارفان را همه در شرب مدام اندازد" آیه آیه لب جبریل عسل می ریزد "وجعلناکم نورٌ" ز ازل می ریزد طبع مستانه، غزل پشت غزل می ريزد به زمین "حی علی خیر عمل" می ریزد "اشهد" عشق من انگار به لحن یمنی ست مرجع عاشقی ام عشق اویس قرنی ست برسد تا به ضریح نگهت دستانم پای چشمت "قمر" و "شمس" و "ضحی"می خوانم وقف محراب دو ابروی کمانت جانم عبد ایرانیتان، هموطن سلمانم افتخارم همه این است که در آن وادی تو به یک مرد عجم منصب "منا" دادی شجری طيبه از خانه‌ی طاها بايد دختری تا که شود همدم بابا بايد پس کنار تو فقط "ام ابيها" بايد مادرانه بشود مادر دنیا باید و خدا خواسته او صاحب کوثر بشود منکرش نیز بنا بوده که ابتر بشود حضرت ختم رسل لطف کن از شاه بگو تو صراط اللهی از راستی راه بگو ای که خورشيد منی خواهشا ًاز ماه بگو "أشهد أن علياً ولی الله" بگو "دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد" جان احمد شد علی، جان علی شد احمد... مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
یا حسین (ع) معجزاتی که از این عشق ، تو و من دیدیم  آنچنان بود که حتی به شنیدن ، دیدیم  اَشک ، در دیده ی ما بود ولی خندیدیم  به خدا بی نمکِ فاطمه می گندیدیم با حسین بن علی گشت عسل ، سرکه ما  رو به دریای غمش رود شده برکه ما هرچقدر آب و هوای حَرمت گرم، حسین  محفل سایه نشینان غَمت گرم ، حسین  عرف بازار به سود کَرمت گرم ، حسین  عالمی گرم دَم توست ، دَمت گرم ، حسین شور شیرین تو شد میل همه ذائقه ها  سِبقت حُسن گرفتی ز همه سابقه ها جز تو معروفِ معارف بخدا نیست که نیست  جز تواُم شرح وظایف بخدا نیست که نیست  جز تو با عشق ، مصادف بخدا نیست که نیست  نَه ، برایت مترادف بخدا نیست که نیست حضرت آبی و غیر از تو سراب است سراب  همه جا حرف شما حرف حساب است حساب پلک های تو درِ میکده را می ماند  ابرویت تیغِ به رقص آمده را می ماند  بر لبت علقمه دریا زده را می ماند  طوف صحن تو حجِ مُفرده را می ماند تا به خاک ، از رَگ تو خون خدا ریخته شد  عرش در قالبی از کرببلا ریخته شد کمترین اوجِ تو بالاترِ از هر بالاست  بیش از روی زمین صحبت تو در بالاست  شاه ، چون سایه ی سر شد سرِ نوکر بالاست  هرچه پرسند زِ من پاسخ من سربالاست هر زمان نام تو بر روی لب من گل کرد  قید گلها زده و میل لبم بلبل کرد عرشیان بر قدمت گرم خضوعند همه  سَرو ها پیش قیام تو رکوعند همه  بی گمان اصلِ اصولی و فروعند همه  و تو اربابی و ارباب رجوعند همه ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند  کار فرمایی تان را همه باور دارند جَنت از روی سعادت ، وطن مادری اش  کعبه اِقبال عمومی خدا محوری اش  آسمان باعث و بانیِ فلک گستری اش  و زمین جاذبه ی آنهمه گردشگری اش همگی زیر سر عشق شما می دانند  همه را خیر سر کرببلا می دانند خارج از بحث تو هرگونه سخن ، بی ادبی ست  هرچه که هست تویی گفتنِ من ، بی ادبی ست  در حرم صحبت جنات عَدن ، بی ادبی ست  کربلا رفتن و سوغات کفن بی ادبی ست بر درِ میکده با پای ادب باید رفت  تشنه تا ساحت سقای ادب باید رفت پسر کعبه چرا سنگ نثارت کردند ؟  هرچه که لایق خود می شده بارت کردند  سِرِّ عرشی و سَرِ نیزه سوارت کردند  آخر ای سیبِ خدا از چه اَنارت کردند لب تیغ و تو و یک ذائقه ی سرخ ، حسین  اشک ، باران شد از آن صائقه ی سرخ ، حسین آسمان سرخ و ستاره زِ قمر ، می پاشد  چون عمودی به سری کرد اثر ، می پاشد  زین برادر کشی ارکان کمر ، می پاشد  بی ستون ، خیمه ات ای شاه ، دگر می پاشد ظاهراً انکسرَ ظَهری از آن لب گفتی  در حقیقت تو امان از دلِ زینب گفتی اثر بوسه ی خنجر که به حنجر افتاد  لبه ی تیغ ، به جانِ لبِ خواهر افتاد  زودتر از خودِ او غمزده مادر افتاد  سخت تر از لحظاتی که پسِ در افتاد نه به یک ضربه ی مسمار ، پسر می کشتند  با نی و خنجرِ بسیار ، پسر می کشتند قاتل آن لحظه که بر پشت شما جا می کرد  مادرت فاطمه یک گوشه تماشا می کرد  گره ی کورِ گلو را ز قفا وا می کرد  خواهرت ضَجه و او کار خودش را می کرد  حا و سینت به زمین زیر سُم مرکب رفت  یا و نونت به سرِ نیزه که با زینب رفت مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
یا حسین(ع) در گیر و دار شب دوباره نور پیدا شد باب نجات امت آمد راه دل وا شد پشت در میخانه ها صف میکشند عشاق حرف از طواف عشق بود و نوبت ما شد خورشید را در محضر خورشید آوردند نور علی نور آمد و اعلی معلی شد اصلا اساس خلقت مولا کریمانه‌ست فطرس دخیل او شد و بال و پرش وا شد از سلب شامخ بود و ارحام مطهر پس اینگونه نامش بین "اصحاب کسا" جا شد نور و نگار و ناز و نعمت ها فراوان است حالا بساط عاشقی کردن مهیا شد امشب مسیر عاشقان سوی شما افتاد ارباب عالم روز میلادت مبارک باد السابقون السابقون،سوی تو می آیند سر را به خاک مقدم ارباب می‌سایند خاکی نشینان در این میکده حتما از اولیا الله یا از اهل بالایند اینجا مقام نوکری ،یعنی که آقایی مسند نشین های درت هم کفو عیسایند از معجزات هیئت و بزم شما این بس علامه قاضی ها در این میخانه شیدایند عاقل‌ترینِ هیئتی‌های شما مولا دیوانه‌ی زهرا سلام الله علیهایند سر تا به پا گوشیم،فرمان از شما مولا از ما به غیر عشق را باور نکن آقا مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
برنامه‌ی تلویزیونی چای و چانه قسمت اول میهمانان: مبین رستمیان و سید امیرحسین موسوی https://eitaa.com/masham14
یا ابالفضل (ع) پای را در نَهر ، سَروِ پای بَندان می بَرَد دست را بر تابِ آن گیسو کَمندان می بَرَد چهره ای خیسِ عَرَق ، با بازتابی خیسِ آب جذر و مَد از هر دو مَه فیضی دو چندان می بَرَد از قنوتش جای ماند و آب ، بر سر ریخت آب تشنهٔ نَهر آبرو از نَهروَندان می بَرَد موج ، همچون کودکی بالا و پایین می پَرَد رشکِ دوشِ سَرورِ بالا بلندان می بَرَد تا که قدری کام تلخ تشنگان شیرین شود آب را از نهر ، چون قَندی ز قَندان می بَرَد مَشک را چون لامِ تَر مُشکل تر آن مُشکل گشا مَحضِ راضی کردنِ مُشکل پَسندان می بَرَد نسخهٔ تجویزی از سوی طبیبِ خیمه را حال با داروی دردِ دردمندان می بَرَد گر چه دست انداخت او را با گَزَندش تیغ ، باز مَشک را دارد امیرِ بی گَزَندان می بَرَد بعدِ دستانش دهانش مَشک را گردن گرفت مثل آن شیری که طفلش را به دندان می بَرَد اشک می ریزد چرا از چشم های مَشکِ او او که دارد مَشک را با رویِ خندان می بَرَد سخت سَر پنداشت گویا ساقیِ سَر سخت را آنکه هاوَن را به زَعمش سویِ سَندان می بَرَد از حرم جا ماند اما یا اَخایِ او رسید از سخنران فیض اَکمل را سُخندان می بَرَد یاغیان از او غنائم را ، شَه از او داغ را او میانِ این دو ... ؛ آنان می بَرَند ...  آن می بَرَد مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14