یا امام کاظم (ع)
در شامِ تارِ بی کسی ام رَدِّ ماه نیست
اینگونه روزگارِ اسیری سیاه نیست
دارند زنده زنده مرا دفن می کنند
قعر سیاهچال کم از قتلگاه نیست
پلکی که مشت خورده به آن..،وا نمی شود
چشم مرا توان همین یک نگاه نیست
هر شب به جای نان ، کُتکی سیر میخورم
افطارِ روزهداریِ من گاه گاه نیست!
با هر تکانِ سر ، نَفَسَم قطع می شود...
زنجیرِ دور گردن من بی گناه نیست
ساقی که ساق عرش خدا بوده ، خُرد شد
وضع وخیم زانوی من روبهراه نیست
تصویر جسم لاغر من را خیال کن :
یک کوه پُر غرور که هموزن کاه نیست
آخر عذاب بددهنی می کشد مرا
زخمی شبیه زخم زبان نیست..،آه..،نیست
تشییع من به گردن یک تخته ی "در" است...
میخش ولی ز پهلوی من سهمخواه نیست
شکر خدا که چند کفن قسمت من است
عریانرهاشدن بخدا شأن شاه نیست
حتی لباس های تنم دست هم نخورد
در انتظار غارت من یک سپاه نیست
معصومه ام به بزم شرابی نمی رود
شکر خدا که دختر من بی پناه نیست
#بردیا_محمدی
#امام_کاظم
#موسی_بن_جعفر
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
یا امام کاظم(ع)
مادربزرگم خانهای از جنس باور داشت
آجر به آجر در دلش سوغات قمصر داشت
کنج حیاط کوچکش باغ بزرگی بود
گلدان به گلدان شعرهای روح پرور داشت
از بیت های بوستانش معرفت میریخت
بر شاخهی سبز گلستانش کبوتر داشت
بوی خوش گلهای قالی بس که میپیچید
چون بارگاهی بود که صحنی معطر داشت
حتی به جای پرده، پرچم دلبری میکرد
حتی به جای صندلی، آن خانه منبر داشت
آن خانهای که ابرها همسایهاش بودند
از هر طرف رفتم به سمت آسمان در داشت
از پنجره همدست باران میشدم هر بار
بال خیالم تا بلندای فلک پر داشت
قطعا ملائک استجابت را میآوردند
وقتی قنوت ناودان ها عطر کوثر داشت
مادربزرگ دائم الذکرم سحر تا شام
هر روز ختم چارقل را با سماور داشت
همسایه ها حاجت روای خانه اش بودند
روزی که نذر سفرهی موسی بن جعفر(ع) داشت
صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس میزد
قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت
میگفت آن مردی که دنیایی اسیرش بود
سجادهای در کنج زندانی محقر داشت
با اشکهایش پایه های عرش میلرزید
در سجدهی نیمه شب خود صبح محشر داشت
با یک اشاره خیر و شر را جابجا میکرد
آنقدر که بدکاره دست از کار خود برداشت
هرگز نباید سر به خاک حجره بگذارد
مردی که خاک مقدم او قیمت زر داشت
زنجیرها حتی دخیل دست او بودند
باب الحوائج با همه، لطفی برابر داشت
مادربزرگم گریه کرد و شانه اش لرزید
بغضی شکست و استکان از غم ترک برداشت
مولای مظلوم و غریب شیعیان در بند
ای کاش سلمان داشت و ای کاش قنبر داشت
آن روزهداری که طعام سفره اش غم بود
آن روضهداری که همیشه ذکر مادر داشت
بر شانهی شب پیکر خورشید را بردند
تقدیر روی شانههایش در و گوهر داشت
پای گریز روضه خوان تا کربلا میرفت
میگفت صد رحمت که مولا پیکرش سر داشت
از بوریا و نعل تازه زود رد میشد
از بس که در دل غیرت آل پیمبر داشت
صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس میزد
قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت
گفتم که آن خانه چنان صحنی معطر بود
باید بگویم چون حرم صحنی مطهر داشت
#احمد_ایرانی_نسب
#امام_کاظم
#موسی_بن_جعفر
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
یا امام کاظم (ع)
حرفِ رفتن میزنی در ربنًایت بیشتر
"رَبِّ خَلِّصنی" است در سوز صدایت بیشتر
وقت مغرب روزهات با تازیانه باز شد
می شود دشنامها سهم عشایت بیشتر
از سر شب دخترت «معصومه» دارد اضطراب
در دلش دلشوره افتاده «رضا»یت بیشتر
آنچنان با آتش زهر جدایی سوختی
پر شد از خاکسترت زیر عبایت بیشتر
ای که نور ساق عرشی، این غل و زنجیرها
فاصله انداخت بین ساقِ پایت بیشتر
ماجرای لنگهی دَر داغمان را تازه کرد
بوی مادر میرسد از روضههایت بیشتر
کربلایت کاظمین و کاظمینت کربلاست
تشنه جان دادی به یاد کربلایت بیشتر...
#محمد_جواد_مهدوی
#امام_کاظم
#موسی_بن_جعفر
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
مبعث
ندای وحی پیچیده تلاوت کن تو ای قاری
و إقرأ بِاسمِربِّک را که تو پیغمبری، آری!
میان باغ رویت گونه ات گل داده بود از تب
به روی منبر مهتاب خواندی از “عَلَق” آن شب
بلرزان با وقار خود دل سنگ هُبَل ها را
کمی آرام کن روح پریشان گسل ها را
بگو از حال میخانه بگو از عالم مستی
بزن فالی “أدِر کأساً” بکش بر باده ها دستی
شراب از برکت چلهنشینیاش ثمر دارد
و این باده هزاران مشتریِ پشت در دارد
بیا بندی بزن چینیِ لبریز از ترک ها را
بیا آزاد کن از گور ، جان دخترک ها را
خدا وقتی که قرآن را سروده در رثای تو
یقینا آمده انجیل و توراتش برای تو
بناتالله میخواندند در کعبه سه تا بُت را
تو ثابت کرده ای با سوره ی مریم تفاوت را
تو که اولیٰ تر از روح الامینی! یا امین الله
کمی در آسمان ما تجلی کن جناب ماه
اگر آنها ابوجهل اند و اهل کینه و قهرند
خدیجه با علی جانت هوا خواه تو در شهرند
رسول الله گفتن لفظ اغیار است ، نه زهرا
به گوش توست زیبا تر همیشه واژهی بابا
فراز کوه دوش تو علی در عرش اعلیٰ بود
و این تصویر عرفانی فرود لات و عزّی بود
حسن در هر کجا سایه به سایه بوده همراهت
حسین آرامِ جانت بود و تب می کرد با آهت
کسی همنام تو بر مرکبی از نور می آید
شبیه بعثتی موعود ما از دور می آید
#امیر_طاهری
#مبعث
#پیامبر
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
یا رسول الله(ع)
شأن دعا به واسطه ربنای اوست
معراج چشمهایست که رودش حرای اوست
عالم دخیل بند عبای یمانیاش
وقتی حسینِ فاطمه تحت كَساى اوست
خاك قدوم عرشى او توتياى چشم
شرط عروج ، سُرمه گرفتن ز پاى اوست
جان نبى عليست ، از اين رو كه مرتضى
شرح زلال اَنْفُسَناى دعاى اوست
نور اذان ز اشهد نام محمد است
شور اذان ز اشهدِ بر مرتضاى اوست
ما از الَست تابع اين خانواده ايم
عهدى كه بسته ايم ز لطف و عطاى اوست
شق القمر تجلى پيغمبرانه بود
اين گوشه اى ز معجزهی دست هاى اوست
جنت همان نگاه محمد به قلب ماست
او باب رحمت است كه عالم گداى اوست
#مهرشاد_واحدی
#مبعث
#پیامبر
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
یا رسول الله (ص)
این بار آمدم ز دل و جان بخوانمت
پر شور آمدم که فراوان بخوانمت
از جای جای سوره ی انسان بخوانمت
رخصت بده طراوت باران بخوانمت
یا ایّها الرسول سر و جان فدای تو
این خسته ی غریب بیابان فدای تو
من آمدم شکوه سراسر بخوانمت
این بار آمدم که مکرر بخوانمت
عیبم نکن قیامت دیگر بخوانمت
با حشر و دهر و واقعه، محشر بخوانمت
تا کور گردد آن که نبیند شکوه تو
اسلام این تمامت فتح الفتوح تو
حالا تمام عرش خدا زیر پای توست
جبریل محو قامت و قدّ رسای توست
با خنده ای زمین و زمان مبتلای توست
هفت آسمان برای تو و «هل اتی»ی توست
با آن زبان ناز بخوان با امین وحی
لختی بخند روی جهان، نازنین وحی!
جبریل كرده با كلماتش منوّرت
آورده كهكشان خدا را برابرت
روحی دمیده در تو و كرده ست محشرت
دیدند یك نظر همه آن جا «پیمبر»ت
پیغمبری كه كون و مكان پرده دار اوست
حقّا كه آسمان و زمین بر مدار اوست
از بهرت آفریده خداوند گوهری
درّ گران بهایی و دردانه همسری
از آسیه و مریم و هاجر مصوّری
مستوره ی عفافی و روح مطهّری
اصلاً خدا به شکل ملک آفریده اش
مهر تو خورده است به پهنای دیده اش
او لایق است مادر کوثر بخوانمش
از حوریان سزاست که بهتر بخوانمش
با مادر مسیح برابر بخوانمش
رخصت چنان بده که فراتر بخوانمش
تا دیده نور روی تورا در مقابلش
پر گشت از تو شعب ابی طالب دلش
حالا زمان آن شده تا افسرت دهند
از چشمه سار نور خدا ساغرت دهند
عنوان ناب آخرین پیغمبرت دهند
آن گاه با عنایت او كوثرت دهند
یعنی جمال حضرت جان است فاطمه
دیباچه ی فروغ جهان است فاطمه
#علی_کفشگر
#مبعث
#پیامبر
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
یا رسولالله
دور سر تواند تمام فرشتگان
در اختیار توست تمامی آسمان
تقویم ها به میمنت بعثت تو است
ریسه کشیدهاند به تاریخ شیعیان
وقت وصال عاشق و معشوق دیدنی است
خوشبو شدهست دامن سبز فرشتگان
برخیز و در حلول همین ساعت عزیز
با لهجهی خدا و صدای خودت بخوان
آری بخوان که نفس خدا در جهان تویی
که دومین شهادت شهد اذان تویی
صبح سپید روی خزان را بهار کن
با روی ماه مکه قرار و مدار کن
شیرین زبان قوم! به صوت حجازیات
قرآن بخوان و اهل زمین را دچار کن
شمشیر را به گردن ظلمت بزن ولی
در این مسیر آینهای اختیار کن
آیینهی تو وجه خدای احد علیست
جانم فدای اوست به او افتخار کن
مفهوم آیههای تو در ربنا علیست
آیینهی تمام نمای خدا علیست
پینوشت:
بریدهای از ترکیببند
#مجتبی_فلاحنیا
#مبعث
#پیامبر
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
مبعث پیامبر (ص)
خبری آمده از عالم دیگر، اقرا
حضرت باده به نام می و ساغر، اقرا
تا شود از نفست عرش معطر، اقرا
و خداوند تو را خوانده، پیمبر اقرا
"ساقیا، رونق میخانه مبارک باشد"
بر تنت خلعت شاهانه مبارک باشد
همه در میکده ی غار حرا مست شدند
عالمین از کرم ساقی ما مست شدند
از شراب نگهش ارض و سما مست شدند
انس و جن و ملک عرش خدا مست شدند
"ساقی ار باده از این دست به جام اندازد
عارفان را همه در شرب مدام اندازد"
آیه آیه لب جبریل عسل می ریزد
"وجعلناکم نورٌ" ز ازل می ریزد
طبع مستانه، غزل پشت غزل می ريزد
به زمین "حی علی خیر عمل" می ریزد
"اشهد" عشق من انگار به لحن یمنی ست
مرجع عاشقی ام عشق اویس قرنی ست
برسد تا به ضریح نگهت دستانم
پای چشمت "قمر" و "شمس" و "ضحی"می خوانم
وقف محراب دو ابروی کمانت جانم
عبد ایرانیتان، هموطن سلمانم
افتخارم همه این است که در آن وادی
تو به یک مرد عجم منصب "منا" دادی
شجری طيبه از خانهی طاها بايد
دختری تا که شود همدم بابا بايد
پس کنار تو فقط "ام ابيها" بايد
مادرانه بشود مادر دنیا باید
و خدا خواسته او صاحب کوثر بشود
منکرش نیز بنا بوده که ابتر بشود
حضرت ختم رسل لطف کن از شاه بگو
تو صراط اللهی از راستی راه بگو
ای که خورشيد منی خواهشا ًاز ماه بگو
"أشهد أن علياً ولی الله" بگو
"دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد"
جان احمد شد علی، جان علی شد احمد...
#محمدجواد_مهدوی
#مبعث
#پیامبر
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
یا حسین (ع)
معجزاتی که از این عشق ، تو و من دیدیم
آنچنان بود که حتی به شنیدن ، دیدیم
اَشک ، در دیده ی ما بود ولی خندیدیم
به خدا بی نمکِ فاطمه می گندیدیم
با حسین بن علی گشت عسل ، سرکه ما
رو به دریای غمش رود شده برکه ما
هرچقدر آب و هوای حَرمت گرم، حسین
محفل سایه نشینان غَمت گرم ، حسین
عرف بازار به سود کَرمت گرم ، حسین
عالمی گرم دَم توست ، دَمت گرم ، حسین
شور شیرین تو شد میل همه ذائقه ها
سِبقت حُسن گرفتی ز همه سابقه ها
جز تو معروفِ معارف بخدا نیست که نیست
جز تواُم شرح وظایف بخدا نیست که نیست
جز تو با عشق ، مصادف بخدا نیست که نیست
نَه ، برایت مترادف بخدا نیست که نیست
حضرت آبی و غیر از تو سراب است سراب
همه جا حرف شما حرف حساب است حساب
پلک های تو درِ میکده را می ماند
ابرویت تیغِ به رقص آمده را می ماند
بر لبت علقمه دریا زده را می ماند
طوف صحن تو حجِ مُفرده را می ماند
تا به خاک ، از رَگ تو خون خدا ریخته شد
عرش در قالبی از کرببلا ریخته شد
کمترین اوجِ تو بالاترِ از هر بالاست
بیش از روی زمین صحبت تو در بالاست
شاه ، چون سایه ی سر شد سرِ نوکر بالاست
هرچه پرسند زِ من پاسخ من سربالاست
هر زمان نام تو بر روی لب من گل کرد
قید گلها زده و میل لبم بلبل کرد
عرشیان بر قدمت گرم خضوعند همه
سَرو ها پیش قیام تو رکوعند همه
بی گمان اصلِ اصولی و فروعند همه
و تو اربابی و ارباب رجوعند همه
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
کار فرمایی تان را همه باور دارند
جَنت از روی سعادت ، وطن مادری اش
کعبه اِقبال عمومی خدا محوری اش
آسمان باعث و بانیِ فلک گستری اش
و زمین جاذبه ی آنهمه گردشگری اش
همگی زیر سر عشق شما می دانند
همه را خیر سر کرببلا می دانند
خارج از بحث تو هرگونه سخن ، بی ادبی ست
هرچه که هست تویی گفتنِ من ، بی ادبی ست
در حرم صحبت جنات عَدن ، بی ادبی ست
کربلا رفتن و سوغات کفن بی ادبی ست
بر درِ میکده با پای ادب باید رفت
تشنه تا ساحت سقای ادب باید رفت
پسر کعبه چرا سنگ نثارت کردند ؟
هرچه که لایق خود می شده بارت کردند
سِرِّ عرشی و سَرِ نیزه سوارت کردند
آخر ای سیبِ خدا از چه اَنارت کردند
لب تیغ و تو و یک ذائقه ی سرخ ، حسین
اشک ، باران شد از آن صائقه ی سرخ ، حسین
آسمان سرخ و ستاره زِ قمر ، می پاشد
چون عمودی به سری کرد اثر ، می پاشد
زین برادر کشی ارکان کمر ، می پاشد
بی ستون ، خیمه ات ای شاه ، دگر می پاشد
ظاهراً انکسرَ ظَهری از آن لب گفتی
در حقیقت تو امان از دلِ زینب گفتی
اثر بوسه ی خنجر که به حنجر افتاد
لبه ی تیغ ، به جانِ لبِ خواهر افتاد
زودتر از خودِ او غمزده مادر افتاد
سخت تر از لحظاتی که پسِ در افتاد
نه به یک ضربه ی مسمار ، پسر می کشتند
با نی و خنجرِ بسیار ، پسر می کشتند
قاتل آن لحظه که بر پشت شما جا می کرد
مادرت فاطمه یک گوشه تماشا می کرد
گره ی کورِ گلو را ز قفا وا می کرد
خواهرت ضَجه و او کار خودش را می کرد
حا و سینت به زمین زیر سُم مرکب رفت
یا و نونت به سرِ نیزه که با زینب رفت
#مهدی_زراعتی
#امام_حسین
#ولادت
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
یا حسین(ع)
در گیر و دار شب دوباره نور پیدا شد
باب نجات امت آمد راه دل وا شد
پشت در میخانه ها صف میکشند عشاق
حرف از طواف عشق بود و نوبت ما شد
خورشید را در محضر خورشید آوردند
نور علی نور آمد و اعلی معلی شد
اصلا اساس خلقت مولا کریمانهست
فطرس دخیل او شد و بال و پرش وا شد
از سلب شامخ بود و ارحام مطهر پس
اینگونه نامش بین "اصحاب کسا" جا شد
نور و نگار و ناز و نعمت ها فراوان است
حالا بساط عاشقی کردن مهیا شد
امشب مسیر عاشقان سوی شما افتاد
ارباب عالم روز میلادت مبارک باد
السابقون السابقون،سوی تو می آیند
سر را به خاک مقدم ارباب میسایند
خاکی نشینان در این میکده حتما
از اولیا الله یا از اهل بالایند
اینجا مقام نوکری ،یعنی که آقایی
مسند نشین های درت هم کفو عیسایند
از معجزات هیئت و بزم شما این بس
علامه قاضی ها در این میخانه شیدایند
عاقلترینِ هیئتیهای شما مولا
دیوانهی زهرا سلام الله علیهایند
سر تا به پا گوشیم،فرمان از شما مولا
از ما به غیر عشق را باور نکن آقا
#جابر_رمضان_نژاد
#امام_حسین
#ولادت
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
برنامهی تلویزیونی چای و چانه
قسمت اول
میهمانان: مبین رستمیان و سید امیرحسین موسوی
https://eitaa.com/masham14
یا ابالفضل (ع)
پای را در نَهر ، سَروِ پای بَندان می بَرَد
دست را بر تابِ آن گیسو کَمندان می بَرَد
چهره ای خیسِ عَرَق ، با بازتابی خیسِ آب
جذر و مَد از هر دو مَه فیضی دو چندان می بَرَد
از قنوتش جای ماند و آب ، بر سر ریخت آب
تشنهٔ نَهر آبرو از نَهروَندان می بَرَد
موج ، همچون کودکی بالا و پایین می پَرَد
رشکِ دوشِ سَرورِ بالا بلندان می بَرَد
تا که قدری کام تلخ تشنگان شیرین شود
آب را از نهر ، چون قَندی ز قَندان می بَرَد
مَشک را چون لامِ تَر مُشکل تر آن مُشکل گشا
مَحضِ راضی کردنِ مُشکل پَسندان می بَرَد
نسخهٔ تجویزی از سوی طبیبِ خیمه را
حال با داروی دردِ دردمندان می بَرَد
گر چه دست انداخت او را با گَزَندش تیغ ، باز
مَشک را دارد امیرِ بی گَزَندان می بَرَد
بعدِ دستانش دهانش مَشک را گردن گرفت
مثل آن شیری که طفلش را به دندان می بَرَد
اشک می ریزد چرا از چشم های مَشکِ او
او که دارد مَشک را با رویِ خندان می بَرَد
سخت سَر پنداشت گویا ساقیِ سَر سخت را
آنکه هاوَن را به زَعمش سویِ سَندان می بَرَد
از حرم جا ماند اما یا اَخایِ او رسید
از سخنران فیض اَکمل را سُخندان می بَرَد
یاغیان از او غنائم را ، شَه از او داغ را
او میانِ این دو ... ؛ آنان می بَرَند ... آن می بَرَد
#مهدی_زراعتی
#حضرت_ابوالفضل
#حضرت_عباس
#ولادت
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14