eitaa logo
مَشْــق‌ِعـِشـْـ❤ــق
1.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
706 ویدیو
59 فایل
دلشڪستہ‌ےعاشق💔 براےپرواز🕊🍃 نیازےبہ‌بال‌ندارد...❤ •{شهیدآوینے}• 🌿¦•گـوش‌جآن↓ https://harfeto.timefriend.net/16083617568802 🍃¦•ارتباط‌بامـا↓ 🌸•| @H_I_C_H 🌙¦•ازشرایطموݩ‌بخونین↓ 🌸•| @sharayet_mashgh_eshgh_313 تودعوت‌شده‌ۍشھدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
مَشْــق‌ِعـِشـْـ❤ــق
😭هنوز پرچم سرخ حسین منتظر است 💔گشوده چشم به صحرا در انتظار فرج 📝(شاعر: سازگار) حالا با همین اشک قشن
🍃قلوب شیعیان دریای خون است آقا برامون خیلی سخته...😞 برا همه ی شیعیان شما سخته تنها عزاداری کنن...🏴🖤
مجلس عزای جد غریبت رو برپا کنن...😭 برا جد غریبت اشک بریزن...😢 اما شما نباشی امام زمان...🖤🏴
آقای خوبم ...😇 امشب چطوری قسمت بدم امام زمان...😔 💔🍃عزیزم مادرت چشم انتظار است امشب میخواهیم شما رو به مادرتون زهرا قسم بدیم آقا...😭
آقا جانم...❤️ امام زمان...😍 هر کجای عالم هستی پسر فاطمه...🙃 میدونم احترام خاصی ب مادرت زهرا داری...❤️ آقا بخاطر مادرت زهرا یک سرم به مجلس ما بزن...‌‌😭😔 هرکجا نشستی... امام زمانت رو دعوت کن ... یا بن الحسن ...
امام زمان... آقاجانم... امسال هم یه محرم دیگه رسید و...😔 عزاخانه های جد غریبت حسین برپا شد...🏴
اما... بازم شما نیومدید...😭 آقای من .. مولای من...🙃 چرا آقای ما نمیاد...‌😓 چرا امام زمان ما نمیاد...😥
امشب میخواهیم روضه ی مادر پهلو شکسته ات رو بخونیم...آقا...😭😭
هرکجای عالم هستی یه سرم بیا به مجلس ما...😢 پسر فاطمه....🏴
😭مگر به مجلس مادر پسر نمی آید هرکجای این مجلس نشستی...🙂 اگه با امام زمانت کار داری صداش بزن... همه با هم ... یاصاحب الزمان(عج)✋
عجب فقط 8یا7نفر واس روضه ی کانال حضور دارن🙂💔🏴
🔥آتش زدن به خانه‌ي مولا بهانه بود🔥 شب چهارم محرمه...😭 امشب دلت رو با من همراه کن...🖤 یه سر بریم مدینه...😔 بریم خانه ی امیرالمومنین...😭 🔥آتش زدن به خانه‌ي مولا بهانه بود 😭مقصود خصم، كشتن بانوي خانه بود ( ای وای ای وای😭) اگه تو مدینه 😡خانه مادرمون زهرا رو آتیش نمیزدند...🔥 کربلا کسی جرات نمیکرد خیمه های خانم زینب کبری رو آتیش بزنه😭😭 یا زهراااااا
😭هنوز آب غسل پیغمبر خشک نشده بود یک عده نامرد ریختند در خانه امیرالمومنین...😞 خدا لعنتش کنه... دومی نامرد صدازد... علی بیرون بیا وگرنه خونه رو به آتیش میکشم...🔥 خانم زهرای مرضیه... حامی ولایت... اومد پشت در ایستاد...🚪 صدا زد... آی نانجیب حیا نمیکنی... میخواهی بدون اجازه وارد بشی... نانجیب صدا زد زهرا در رو باز کن وگرنه خونه رو آتیش میزنم...🚪🔥 مادرمون زهرا امتناع کرد... در رو باز نکرد... نانجیب صدا زد... هیزمها رو بیارید... پشت در بگذارید ... در رو آتیش بزنید...🔥 خدا... خونه ای که جبرئیل برا وارد شدن اجازه میگرفت درش رو آتیش زدند...🔥😭
سادات هااا منو ببخشید...😭
یکی گفت ای بی حیا...😒 توی این خانه دختر پیغمبره...😭 صدا زد اگرچه فاطمه باشه خونه رو با اهلش به آتیش میکشم..🔥 ای وای، ای وای...😭 یاصاحب الزمان آقا منو ببخشید...😔🖤 در خانه رو آتش زدند...🚪🔥
میخواهی گریه کنی بسم الله...✋ دیگه کسی آروم نباشه...😊 در نیمه سوخته شد...🔥 مادرمون زهرا پشت در ایستاده....😭 یکدفعه نانجیب حیا نکرد... یاصاحب الزمان...🏴 آنچنان با لگد به این در زد که...🚪 صدای ناله ی مادر بلند شد...😭 یا ابتاه... یا رسول الله... بابا بیا به دادم برس...
فَنادَتْ یا اَبتاهُ یا رَسُولَ اللّه بابا مگه سفارش منو به این مردم نکرده بودی...😔 یا اَبتاهُ یا رَسُولَ اللّه هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ... پهلوم روشکستند...😭
یا فِضَّةُ الیکِ فخُذینی فَقَدْ وَ اللَّه قُتِلَ ما فی اَحْشائی مِن الْحَمْل (بحار الانوار ج 30 ص 295) ِ فضه به فریادم برس بخدا محسنم رو کشتند...😭 آی غیرتی ها..☝️ طاقت دارید بگم یا نه...✌️
خود نامرد دومی به معاویه نامه نوشت گفت... تا دختر پیغمبر در مقابلم قرار گرفت... آنچنان سیلی به صورتش زدم...😭 زهرا نقش زمین شد... تسلای دل امام زمان صدا بزن... یا زهراااا
بابا خودت گفتی شبیه مادرم باش🥀 من مثل زهـرا مادرت آزار دیدم 💔 یک لحظه یادم رفت اسم من رقیه است😞 سیلــ👋ـۍ که خوردم عمه را هم تار دیدم😣
🏴 💚 🦋💫امام رضا"علیه السلام"فرموده اند: اشک بر حسین گناهان بزرگ را فرو می ریزد.🍂 📚 منبع:بحار ج ۴۴ ص ۲۸۴ 🏴°•|مَشْــق‌ِعـِشـْـ🖤ــق|•°√🏴 http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
التماس دعا🖤🏴
بسمـ رب الحسینـــ🖤ـــ :)
1_4985643211662819380.attheme
91.9K
#تمـ #پسرونہ #بسیجے 🍃🍃🍃🍃🍃 °•|مَشْــق‌ِعـِشـْـ♥ـــق|•°√ http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
4_5931385883436517692.attheme
219.6K
#تمـ #دخترونہ #گلگلے_فانتزے 🍃🍃🍃🍃🍃 °•|مَشْــق‌ِعـِشـْـ♥ـــق|•°√ http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#شهیدانه 💔 مے‌گفت در دوره آموزشۍ بسیج، یڪ شب رسول، من را ڪنار ڪشیـد. حالا آن موقع سیزده سالہ بود. گفت آقا مرتضے شما آدم خوبۍ هستید و من بہ شما اعتماد دارم! یڪ چیزے مےخواهم بگویم، فقط از شما مے‌خواهم ڪہ بہ هیچ ڪس نگـویید. تاڪید ڪرد ڪہ بہ پدرم نگویید، بہ مادرم نگویید، به برادرم روح الله نگویید. من اول فڪر مےڪردم یڪ ڪار خطایے ڪرده یا تقصیرے از او سر زده. گفتم خوب بگو گفت آقا مرتضۍ شما آدم پاڪ و مؤمنے هستید، دعایتان هم مستجاب مےشود.  دعا ڪنید ما شهید بشویم! آقا مرتضے ‌گفت؛ من همانجا چشمم پر اشڪ شد، رفتم پشت چادرها و شروع ڪردم بہ گریہ ڪہ این بچه در این سن و سال چقدر از امثال ما سبقت گرفتہ! ••|🌹شهید رسول خلیلی °•|مَشْــق‌ِعـِشـْـ♥ـــق|•°√ http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#ریحانه{🌸🍃} سیاهے اش بلنــــــدے اش گــــــرمــــایش آرامش محضــ است مــــشــکــــے بودنــــش 🌈 آبے ترین آسمانــ من است همین که دارمش لـذت دارد 💓و نعـمــتــ بــزرگیــسـت زینتــــم را میگــویم 🌼 چــــــــــــــــادر #چهارشنبه.ها.حجاب.زهرایی+ #چادرانه🐚 °•|مَشْــق‌ِعـِشـْـ♥ـــق|•°√ http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
محرم@temtelegram.attheme
135.9K
#تمـ #ماه_محرمـ مخصوص ماه محرمـ❤️ــــ °•|مَشْــق‌ِعـِشـْـ♥ـــق|•°√ http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#حدیث{🌹✨} ‌💠امام حسین علیه السلام: ‌ 🔺بُکَاءُ الْعُیُونِ وَ خَشْیَهُ الْقُلُوبِ رَحْمَهٌ مِنَ اللَّهِ 🔰گریستن چشم‌ها و ترسیدن قلب‌ها، رحمتی از جانب خداست.🌾 ‌ 📚مستدرک‌الوسائل، ج۱۱، ص۲۴۵ °•|مَشْــق‌ِعـِشـْـ♥ـــق|•°√ http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|🌷🍃 .... 0⃣9⃣🌿| در برابر چشم پدر کلید انداخت و در رو باز کرد ... کلید به دست ... در باز ... متعجب خشکش زد ... و همه با همون شوک برگشتن سمتش ... اینجا چه خبره؟ ... با گفتن این جمله ... سعید یهو به خودش اومد و دوید سمتش ... اشتباهی دستم خورد پوسترش پاره شد ... حالا عصبانی شده ... می خواد من رو بزنه ... برق از سرم پرید ... نه به خدا ... شاهدن ... من دست روش ... کیفش رو انداخت و با همه زور ... خوابوند توی گوشم ... مرتیکه آشغال ... آدم شدی واسه من؟ ... توی خونه من، زورت رو به رخ می کشی؟ ... پوسترت؟ ... مگه با پول خودت خریدی که مال تو باشه که دست رو بقیه بلند می کنی؟ ... و رفت سمت اتاق ... دنبالش دویدم تو ... چنگ انداخت و پوستر رو از روی کمد کند ... و در کمدم رو باز کرد ... بازم خریدی؟ ... یا همین یکیه؟ ... رفتم جلوش رو بگیرم ... بابا ... غلط کردم ... به خدا غلط کردم ... پرتم کرد عقب ... رفت سمت تخت ... بقیه اش زیر تخت بود... دستش رو می کشیدم ... التماس می کردم ... - تو رو خدا ببخشید ... غلط کردم ... دیگه از این غلط ها نمی کنم ... مادرم هم به صدا در اومد ... - حمید ولش کن ... مهران کاری نکرده ... تو رو خدا ... از پول تو جیبیش خریده ... پوستر شهداست ... این کار رو نکن ... و پدرم با همه توانش ... پوسترها رو گرفته بود توی دستش و می کشید ... که پاره شون کنه ... اما لایه پلاستیکی نمی گذاشت ... جلوی چشم های گریان و ملتمس من ... چهار تکه شون کرد ... گاز رو روشن کرد و انداخت روی شعله های گاز ... پاهام شل شد ... محکم افتادم زمین ... و پوستر شهدا جلوی چشمم می سوخت ... ادامهـ دارد ... ✍🍁| °•|مَشْــق‌ِعـِشـْـ♥ـــق|•°√ http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3