eitaa logo
مَشْــق‌ِعـِشـْـ❤ــق
1.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
706 ویدیو
59 فایل
دلشڪستہ‌ےعاشق💔 براےپرواز🕊🍃 نیازےبہ‌بال‌ندارد...❤ •{شهیدآوینے}• 🌿¦•گـوش‌جآن↓ https://harfeto.timefriend.net/16083617568802 🍃¦•ارتباط‌بامـا↓ 🌸•| @H_I_C_H 🌙¦•ازشرایطموݩ‌بخونین↓ 🌸•| @sharayet_mashgh_eshgh_313 تودعوت‌شده‌ۍشھدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
پارت‌چهل‌ونه رفتم تو تلگرامم.بازش که کردم دیدم طومار طومار از اینو اون پیام دارم.اول پیامای ریحانه رو باز کردم و عمه شدنشو تبریک گفتم.در جواب بقیه حرفایی که زده بود هم گفتم:ن بابا درس نمیخونم که. همون لحظه مصطفی پیام داد:شما نیومدی میخواستی درس بخونی دیگه نه !!!!؟ بی توجه بهش پروفایل ریحانه رو که باز کردم دیدم عکس محمدو شوهرشو گذاشته! نفس عمیق کشیدمو یه لبخند زدم.‌بهش پیام دادم:چقدر دلم برات تنگ شد.مرسی باوفا!!چقد بهم سر میزنی... به دقیقه نکشید جوابمو داد:به به چه عجب خانوم دو دیقه از درس خوندن دست کشیدن. فاطمه:ن بابا درس کجا بود استیکر چش غره فرستاد فاطمه:اها راستی جزوه رو نوشتی؟ ریحانه:اره نوشتم.چند بار میخاستم بیارم برات ولی تلفنت خاموش بود (دلم میخواست دوباره برم خونشون محمدُ ببینم) فاطمه:عه خب ایرادی نداره خودم میام میگیرم ازت. ریحانه:نه دیگه زحمتت میشه...اگه ادرس بدی میارم برات فاطمه:خب تعارف که نداریم. من فردا یه کاری نزدیکای خونتون دارم اگه تونستم یه سر میام پیشت ازت میگیرم جزوه رو‌ راستی نی نی تون کجاست عمه خانوم؟ استیکر خنده فرستادو گف:خونه ننش بود الان خونه ماست. فاطمه:عه اخ جون پس حتما میام خونتون ببینمش. (اره چقدر هم که واسه نی نی میرم!!) اروم زدم رو پیشونیم.مشغول حرف زدن با ریحانه بودم که مصطفی دوباره پیام داد:جوابمو نمیدی؟؟؟ رفتم پی ویش فاطمه:مصطفی بسه.به مامانم بگو زودتر بیاد خونه حالم بده سرم گیج میره. مصطفی:عه سلام چرا؟ فاطمه:نمیدونم‌. مصطفی:میخوای من بیام؟ فاطمه:نه نمیخام. فقط زودتر به مامانم بگو. گوشیمو خاموش کردمو رفتم پایین وای فایم از دوشاخه کشیدم.تو فکر این بودم که فردا چجوری برم.چی بپوشم یا که مثلا با کی برم اصن باید کادو ببرم براشون؟! یا ن!!! بد نیست؟!نمیگن به من چه ربطی داشت؟ وای خدایا کلافم چقدر. خودت نجاتم بده از این حالِ بد. از رو کشوم مفاتیح کوچولومو برداشتمو دعای توسل خوندم. به ساعت که نگاه کردم تقریبا ۸ بود.پتومو کشیدم رومو ترجیح دادم به چیزی فکر نکنم.ولی جاذبه ی اسمِ محمد که تو ذهنم نقش بسته بود این اجازه رو نمیداد... این چه حسی بود که تو دلم افتاده بود فقط خدا میدونستو خدا‌ رو دریای افکارم شناور بودم که خوابم برد. واسه نماز که بیدار شدم مامانو دیدم که نشسته رو مبل.سریع رفتم سمتش. فاطمه:سلام مامان خوبی؟ مامان:صبح بخیر. اره چیشدی تو یهو دیشب گفتی حالت بده؟! فاطمه:وای مامان نمیدونم چند وقته مدام سرم گیج میره اصلا نمیدونم چرا.اوایل گفتم خودش خوب میشه ولی الان بیشتر شده.به خدا حالم بهم میخوره! یه کاری کن خواهش میکنم. مامان:نکنه چشات ضعیف شده؟ فاطمه:ها؟ چشام؟ وای نمیدونم خدا نکنه. مامان:باشه امروز پیش دکتر مهدوی برات نوبت میگیرم چشاتو معاینه کنه. فاطمه:عه؟امروز؟بیمارستان نمیرین؟ مامان:نه نمیرم.دیشب مریم خانوم اینا خیلی گفتن چرا نیومدی.کچلم کردن. فاطمه:اه مامان اصلا اسم اینا رو نیار. مامان:چته تو دختررر؟؟‌پسره داره برات میمیره تو چرا خر شدی؟؟ کلافه از حرفش رفتم سمت دسشویی وضو بگیرم که ادامه داد:اصلا تو لیاقت این بچه رو نداری. .برو گمشو خاک به سرت فاطمه:اهههه شمام گیر دادین اول صبحیااا. وضومو که گرفتم نمازمو خوندم.رو تختم نشستمو گفتم تا حالم خوبه یه چندتا تست بزنم.همین که کتابمو باز کردم محوش شدم.با اومدن مامان به اتاقم از جام پریدم. مامان:پاشو لباس بپوش بریم دکتر فاطمه:چشم‌ یه مانتوی بلندِ طوسی با گلای صورتی که رو سینش کار شده بود برداشتم که تا پایین غزن میخورد یه شلوار کتان مشکی راسته هم از کشو برداشتمو پام کردم.روسری بلندمو برداشتمو سرم کردم‌و نزاشتم حتی یه تار از موهام بیرون بزنه. موبایلمو گذاشتم تو جیب مانتوم که چشم به زنجیر طلایی که عیدی گرفتم خورد.خواستم پرتش کنم تو کشو که یه فکری به سرم زد. گذاشتمش تو جعبشو انداختمش تو کیفِ اسپورتم.از اتاق رفتم بیرون که دیدم مامان رو کاناپه نشسته و منتظر منه.با دیدن من از جاش پاشدو رفت سمت در منم دنبالش رفتم.از تو جا کفشی یه کفش اسپورت تخت برداشتمو پام کردم.دنبالش رفتمو نشستم تو ماشین.تا برسیم یه اهنگ پلی کردم.چند دقیقه بعد دم مطب نگه داشت... نویسندگان:فاطمه زهرا درزی وغزاله میرزاپور. ➜• 「 @mashgh_eshgh_313
چرا همکاری نمیکنید!؟🙂🌱 کانال ما ۶۴۱ عضو داره🌸 قرآن ۳۰ جزداره😊 . . 🤨🤨🤨🤨🤨
{• 🌸🙃•} ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝ(ص💜) ﻓﺮﻣﻮﺩند : ﻫﺮ ﻛﻪ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺻﺪ ﺑﺎﺭ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻓﺮﺳﺘﺪ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﻲ ﺑﺮ ﻭﻱ ﻫﺰﺍﺭ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻓﺮﺳﺘﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻓﺮﺳﺘﺪ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﻲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﻀﻞ ﺧﻮﺩ ﺛﻮﺍﺏ ﺩﻩ ﻫﺰﺍﺭ ﺭﻛﻌﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﻋﻄﺎ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ.. 📚برگرفته از کتاب فضایل صلوات ❤️اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم✨ °•|مَشْــق‌ِعـِشـْـ♥ـــق|•°√ http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
•○●📚📖📔•○● معرفۍ‌ڪٺاب‌هایہ‌مذهبۍ!🙃 ٺَرگُل🌸 موضوع:۲۰دلیل‌عقلۍ‌وروانشناسۍ‌ برایہ‌حجاب(مخصوص‌خواهران) ✨ شاخہ‌نباٺ🌼 موضوع:راه‌ڪارهایہ‌مدیریٺ‌نگاه‌و شہوٺ(مخصوص‌برادران) ✨ خانواده‌ایرانۍ👧🏼👦🏻🧕🏻🧔🏻 موضوع:۱۳۰نڪتہ‌دررابطہ‌با‌ازدواج از‌بیاناٺ‌مقام‌معظم‌رهبرے🧡 پایۍڪہ‌جاماند❣ موضوع:خاطراٺ‌اسارٺ‌سید‌ناصـر حسینۍ‌پور یادٺ‌باشد💖 موضوع:عاشقانہ‌اے‌از‌شہید‌حمید سیاهڪالۍمرادے🕊🌹 حیفا☠ موضوع:رمان‌جاسوسۍ(موساد) من‌زنده‌ام✌️🏻 موضوع:خاطراٺ‌دوران‌اسارٺ معصومہ‌آباد سلـام‌برابراهیم۱و۲😍 موضوع:خاطراٺ‌شهید‌ابراهیم هادے🕊🌹 °•|مَشْــق‌ِعـِشـْـ♥ـــق|•°√ http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
... °•|مَشْــق‌ِعـِشـْـ♥ـــق|•°√ http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
•••❥ #اسٺورے🧡 بســـــــم‌الله‌قاصم‌الجبارین!🤩🍃 . . °•|مَشْــق‌ِعـِشـْـ♥ـــق|•°√ http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••|🖤|•• [ • [ • ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
••|🖤|•• [ • [ • ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
••🥀•• °•|مَشْــق‌ِعـِشـْـ♥ـــق|•°√ http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3