#یه_داستان_قشنگ
#حتما_بخونین
عربِ بیاباننشین بود؛
نزد امـام باقر(ع) آمد و گفت:
آیا شما،
خدایی که
عبادت میکنید را
👀 تاکنون دیدهاید...؟
🔆 #امام_باقر(ع) فرمودند:
من هرگز چيزى را كه نبينم،
اطاعت و عبادت نمىکنم!
مرد عرب تعجب کرد و گفت:
⛅ چگونه او را دیدهاید...؟
🔆 امـام(ع) فرمودند:
خدا را نمیشود با هیچ موجودی
مقایسه کرد؛
برای همین هم هست که
او را نمیشود با چشم ظاهری دید...
#خدا را فقط میشود
🌱 با چشم دل و حقایق اطراف دید؛
خدا، با آیهها و نشانهها
شناخته میشود،
با علامات و
حرکات جهان طبیعت...
خدا را باید با قلبت ببینی و بشناسی . . . ❤🌿
📗 اعيان الشّيعه. ج ۱، ص ۶۵۱
با ما همراه باشید👇🏻
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
@rahianenoor_shahidsolaymani
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
💌 #یه_داستان_قشنگ
مرد، از دور
امام حسن(ع) را سواره دید.
نشناخت... شروع کرد
🍁 به نفرین کردن به ایشان
امّا ایشان پاسخ او را نمیدادند؛
هنگامی که مرد از دشنام دادن
خسته شد،
🌸 امام حسن(ع)، سوی او آمدند
به او سلام کردند و فرمودند:
🌿 ای مرد! گمانم مرد غریبی هستی و
شاید مرا اشتباه گرفتهای... ما اهل بیت :
💚 اگر طلب بخشش کنی، از تو در میگذریم
💜 اگر مالی بخواهی، به تو میدهیم
💙 اگر راهنمایی بخواهی، راهنماییت میکنیم
❤ اگر گرسنه باشی، تو را سیر میکنیم
🤍 اگر نیازمند باشی، تو را بینیاز میسازیم
🧡 اگر رانده شده باشی، پناهت میدهیم
💛 اگر حاجتی داشته باشی، برایت برآورده میسازیم
مرد،
🔆 سخن ایشان را که شنید،
گریست و گفت:
گواهی میدهم که
تو جانشین خدا در زمین هستی
سپس، امام حسن(ع)
او را به خانه خود دعوت کردند
و مرد چند روزی، مهمان ایشان بود . . . 🌸🍃
- المناقب ابن شهرآشوب. ج ۴.ص ۱۹
با ما همراه باشید👇🏻
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
@rahianenoor_shahidsolaymani
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
💌 #یه_داستان_قشنگ
امام جواد(ع)
هنگام بازگشت از خراسان
به سمت بغداد وارد کوفه شدند
و مردم کوفه
به استقبال ایشان آمدند
نزدیک غروب آفتاب
🌸 به خانه مسیّب وارد شدند و
پس از استراحتی کوتاه
برای اقامه نماز
به مسجدی در همان حوالی رفتند
در حیاط مسجد
🍃 درخت سدرى بود که از مدّتها قبل
خشک شده بود و میوه نمیداد.
امام(ع) مقدارى آب
درخواست کردند و
کنار آن درخت خشکیده
وضو گرفتند و در همانجا
نماز مغرب را به جماعت خواندند
نماز که تمام شد،
مردم متوجّه شدند
🌱 که آن درخت خشکیده
به برکت آب وضوى امام(ع)
شکوفه داده است...
همه تعجب کردند...
از آن روز، درخت سدر
سبز شد و میوه داد...
میوههایی
بدون هسته و بسیار شیرین . . . 💚💜
📗 إعلامُ الوَریٰ بأعلامِ الهدیٰ طبرسى. ج ۲، ص ۱۰۵
با ما همراه باشید👇🏻
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
@rahianenoor_shahidsolaymani
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
💌 #یه_داستان_قشنگ
ابو هاشم جعفرى میگفت:
در تنگناى سختى از زندگى
گرفتار شدم؛
به حضورِ
🔆 امام هادى عليه السلام رفتم
وقتى در محضر او نشستم
هنوز حرفی از سختیها نگفته بودم
که فرمود:
اى اباهاشم
درباره كدام نعمتى كه
خداوند به تو داده است
میتوانی شكرگزار او باشى؟ 🌱
⛅ من ساكت ماندم و ندانستم چه بگويم
امام(ع) فرمود:
💚 خداوند ايمان را روزى تو كرد و
به وسيله آن بدنت را از آتش دوزخ
مصون كرد
💚 و عافيت و سلامتى را نصيب تو
گردانيد و تو را بر اطاعتش يارى نمود
و به تو قناعت بخشيد و از اينكه خوار
و بى آبرو گردى حفظ كرد
اى اباهاشم
من در آغاز اين نعمتها را
به تو يادآورى كردم
چرا كه گمان بردم
میخواهى از آن كسى كه
آن نعمتها را به تو بخشيده
شكايت كنى و من اینک صد دينار
به تو برای حل مشکلاتت
هدیه میدهم... 💚💜
📗 نگاهى برزندگى چهارده معصوم (انوارالهيه ) نور دوازدهم ، تاليف شيخ عباس قمى
با ما همراه باشید👇🏻
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
@rahianenoor_shahidsolaymani
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
💌 #یه_داستان_قشنگ
#حتما_بخونین
یحیی
به امام رضا(ع) شک داشت و
علم ایشان را قبول نمیکرد
🔆 روزی ساعتها فکر کرد و
سؤالهای سختی را که به ذهنش رسید
نوشت؛ بعد نوشتههایش را
زیر بغل گرفت و
از کوچهها گذشت
تا پشت در خانۀ امام(ع) رسید
💤 در زد. خدمتکار امام(ع)
در را باز کرد، یحیی گفت: سلام،
من یحیی هستم؛
برو از آقایت
اجازه ورود من را بگیر
اگر بتواند به سؤالهای من پاسخ دهد،
به او ایمان میآورم!
خدمتکار گفت:
«همینجا صبر کن تا برگردم»
🌿 خدمتکار رفت و کمی بعد برگشت.
نوشتههایی را به یحیی داد و
گفت: بگیر؛
این را آقایم داد و
فرمود همۀ سؤالهای تو را پاسخ داده
یحیی نوشتهها را گرفت و باز کرد.
😃 با تعجب پرسید:
.... اما تو که هنوز نوشتههای مرا
به ایشان ندادهای! چطور از
سؤالهای من خبر داشت؟!
خدمتکار گفت:
💚 آقای من با علم و دانشی که
خدا به او داده است،
میتواند همهچیز را بفهمد
اشک در چشمان یحیی جمع شد و
گفت: ای غلام، برو به آقایمان بگو
من به او ایمان آوردم... ✋😢❤
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
@rahianenoor_shahidsolaymani
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
💌 #یه_داستان_قشنگ #حتما_بخون
نوشتهاند:
🌱 لقب «کریمه اهل بیت(ع)»
که لقب حضرت معصومه(س) است
در رویای صادقهی
یکی از بزرگان، به ایشان داده شد
🌻 آیتالله سیدمحمود مرعشی،
خیلی علاقمند بود که
قبر #حضرت_زهرا(س) را
پیدا کند و به زیارتشان برود
🌙 او چهل شبانهروز دعا کرد
تا اینکه شب چهلم
خوابی دید...
در #خواب،
امام باقر(ع) به او فرمودند:
💕 بر تو باد به #کریمه_اهل_بیت...
سپس فرمودند:
منظور من،
قبر حضرت معصومه(س) در قم است
بخاطر مصلحتی،
⛅ محل قبر حضرت زهرا(س)
باید مخفی بماند، اما
هرکس میخواهد
ایشان را زیارت کند،
#حضرت_معصومه(س) را در قم زیارت کند...
بخاطر این خواب
آیتالله مرعشی، با خانواده
از نجف، به #قم مهاجرت کردند...💚🌸
سالروز ورود حضرت معصومه(س) به قم مبارک😍💐
📗 حدیث کرامت. تولیدات فرهنگی حرم مطهر رضوی
╭┈┈┈⋆┈┈────────────
『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』
✾•⌈↝@Mashgh_kerman🍭⃟💌