(روایت شب خاطره سلاما شهید)
قسمت سوم:
اهالی رسانه
همه مخاطبها با دیدن سفرنامه تصویری پرچم حرم امام رضا به لبنان حال خاصی پیدا کرده اند. اغلب در خودشان رفته اند. من اما خودم را فوری از آن حال و هوا بیرون می کشم تا محیط را خوب زیر نظر داشته باشم. اهالی رسانه همه جا هستند. مردی با کاپشن زرد رنگ مدام در سالن همایش دور می زند و جوانی اتو کشیده را که کت و شلوار خاکستری به تن دارد با خودش همراه می کند. او را در جای مناسبی می کارَد و علامت می دهد که شروع کن. یک بار هم می آیند کنار ردیف صندلی خانم ها. مرد جوان ابتدا فارسی حرف می زند و تا علامت شروع را می گیرد کانال عربی مغزش را روشن می کند. حدس می زنم نیروهای شبکه المیادین باشند. بانویی را هم می بینم که دوربینش را مدام از این دست به آن دست می کند و در زاویه های مختلف عکس می گیرد. عکاس خبرگزاری آستان قدس است. این را وقتی داشت با سرشیفت خادم ها هماهنگ می کرد شنیدم.
طبق رسم با برکت همه برنامه های تلاوت قرآن، سرود ملی و سلام دسته جمعی به امام رئوفمان آقا امام رضا اجرا می شود. مجری نام میهمانی را صدا می زند تا بالای سن بیاید:" حاج حسن حرب". اسمش برایم آشناست. می دانم از اهالی لبنان است. اما اطلاعات دقیقی از او ندارم. با یک جستجوی سریع در اینترنت همه تصویرهای ذهنم یکدست میشوند. شاید او آهنگران لبنان باشد. یادم می آید درباره شهید رئیسی هم خوانده بود. چه روزگاری است. زمانی او برای آرامش دل ما ایرانیان خواند و اکنون ایران برای تسلای خاطر اهالی کشورش سفری به آنجا داشته. چقدر همه این اتفاقات تند تند ردیف شده اند کنار یکدیگر . سرم را که از روی گوشی بالا می آورم یکهو انگار رفته ام به دهه شصت. مرد جوانی با دوربین حرفه ای در دست جلوی چشمم ظاهر می شود. یک کلاه بافتنی کرم رنگ روی سرش گذاشته، طوری که گوشهایش تا نیمه بیرون است و فقط بالای سر پوشیده شده. یاد تیم روایت فتح می افتم.
نگاهم را جمع می کنم و حواسم را میبرم سمت حاج حسن حرب. او می خواند و مداح ترجمه می کند. از دماء شهدا می گوید و از سلطان طوس. من دوست دارم خودم حرفهایش را هر چند نیمه نصفه بفهمم. می خواهم لهجه فصیح عربی اش را در حافظه بلند مدتم نگه دارم. مداحی اش اوج می گیرد. به نام سیدحسن نصرالله می رسد. نفس های ریز پشت همی را تند و تند قورت می دهد. روضه را به سمتی می برد که هر مبارزی به آن نیاز دارد:" کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا " را می خواند. و مداحی را با عبارتی تمام می کند که اوج همه عقاید مقاومت است: لبیک یا حسین ، لبیک یا حسین.
خاطره گویی خادمان امام رضا ار سفر به لبنان با پرچم حرم امام رضا علیه السلام
به قلم فهیمه فرشتیان
24 دی 1403
💠@mashhadname
🔸روایت بچه محل های امام رضا علیهالسلام
🔹شما هم راوی باشید🌱 ارسال روایت از طریق:
💬 @mah_rafiei
ادیت نهایی زری صدا mp3.mp3
2.62M
از مبل سنوار تا دکور فاطمیه
روایت حضور تیسیر سلیمان(مبارز فلسطینی) در جمعی از مردم مشهد
گوینده: ستاره غلام نژاد
تدوینگر: فاطمه کرباسفروشان
نویسنده: ثریا عودی
#پادکست
قسمت آخر
💠@mashhadname
🔸روایت بچه محل های امام رضا علیهالسلام
🔹شما هم راوی باشید🌱 ارسال روایت از طریق:
💬 @mah_rafiei
کمی که از آغاز اکران گذشت خانمی را دیدم که روی پلهها فرزند حدوداً هفت ماههاش را آرام میکرد.
نظرش را درباره اکران پرسیدم. گفت:« نیاز هست چنین انیمیشنهایی در کشور بیشتر باشن!» از موضوع فیلم بسیار خوشش آمده بود که دارد تاریخِ مردم مشهد را روایت میکند. در ادامه سن بچههایش را پرسیدم. یک دختر کلاس پنجمی داشت و فرزندی تقریبا دو ساله.
قسمت جالب مصاحبه این بود که گفت خودش هم اطلاع دقیقی از واقعه گوهرشاد ندارد و صرفاً میدانست اتفاقی رخ داده! حتی با خودش قرار گذاشته بود بعد از فیلم اطلاعاتش را با خواندن کتاب در موضوع گوهرشاد بیشتر کند تا بتواند پاسخ سوالهایی را که بچههایش درباره ماجرا میپرسند بدهد.
حاشیه نگاری مائده اصغری از اکران انیمیشن ساعت جادویی
#جشنواره_عمار
#ساعت_جادویی
💠@mashhadname
🔸روایت بچه محل های امام رضا علیهالسلام
🔹شما هم راوی باشید🌱 ارسال روایت از طریق:
💬 @mah_rafiei
چند صندلی آن طرفتر رفتم، از خانمی پرسیدم با من مصاحبه میکنید؟ مایل نبودند. کمی توی ذوقم خورد، دلم میخواست با افراد بیشتری گفتگو کنم،اما باید میپذیرفتم مشکلاتی هم هست و نباید ناامید شد.زن و شوهری کنارِ آن خانم بودند. به سمتشان رفتم و از خانم پرسیدم: «با من مصاحبه میکنید؟» پاسخ مثبت دادند. همسرشان بلند شدند تا من در صندلی کناری بنشینم. خسته بودم و این چند دقیقه نشستن را غنیمت دانستم. از ابتدای مصاحبه کنار صندلی ها خم میشدم تا بتوانم در شلوغیِ صدا، صحبت مصاحبه شوندهها را به خوبی ضبط کنم. خداخیرش دهد که بلند شد. کمی که نفس تازه کردم ادامهٔ مصاحبه را گرفتم. خانم سید زادگان به مطلب جالبی اشاره کرد.این مادر در حینِ فیلم برای فرزندش توضیح میداد که چه اتفاقاتی رخ داده و سوالهای او را بیپاسخ نمیگذاشت.
بچهٔ کوچکش گاهی مانع میشد که بادقت و جزییات را ببیند و نظر بدهد ولی برایخودم این فضایِ دیده شدن سوالات فرزند بزرگش خیلی جالب بود. احترام به پرسشی که در ذهن بچه شکل میگیرد و آمادگی برای پاسخ به آن ارزشمند است.
حاشیه نگاری مائده اصغری از اکران انیمیشن ساعت جادویی
#جشنواره_عمار
#ساعت_جادویی
💠@mashhadname
🔸روایت بچه محل های امام رضا علیهالسلام
🔹شما هم راوی باشید🌱 ارسال روایت از طریق:
💬 @mah_rafiei
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
صبحها کنار مزار شهید مدرّس همیشه آرام است. من هم ازفرصت استفاده و این مکان را برای مصاحبهها انتخاب کردم. برای خوب پیش رفتن همه چیز به ایشان توسل کردم.
یک مصاحبه فوق العاده که متوجه گذرزمان نشدم.
مادرِ باافتخار خانهداری که تلاشش برای رشد و مطالعه تحسین برانگیز است. از بیانات آقا تا مطالب شهیدمطهری.
کجای دنیا و با کدام مبنا میتوانستی اینچنین قلبهارا تکان بدهی؟
اهدای دوسرویس و چندین تکه طلا به همراه مهریه چندصد میلیون تومانی کارهرکسی نبود.
«مُقَلّب القُلوب» حسابی قلب او را متحول کرده بود. طبعِ بلندش مثل عطری در فضای خانه منتشر میشد و همه اعضای خانواده از عطر وجودی او استفاده میکردند. همین باعث شده بود بچه هاهم گذشت کردن را به خوبی یادبگیرند.
چقدر خوب داشت «گذشتن» را تمرین میکرد.
نمیدانم!
از بعد پایان جلسه مصاحبه مدام بیت شعر مورد علاقه او در ذهنم تکرار میشود.
میخواهم خودم رادر آن شعرِ عمیق پیدا کنم.
.
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم؛
موجیم که آسودگی ما عدم ماست...
حاشیه نگاری فاطمه لشکری از جلسه مصاحبه با خانم زهرا کاردانی
28 دی 1403
💠@mashhadname
🔸روایت بچه محل های امام رضا علیهالسلام
🔹شما هم راوی باشید🌱 ارسال روایت از طریق:
💬 @mah_rafiei
تکرار غزه
پیروزی همیشه شکل دو انگشت نیست که باهم علامت v را درست کنند. گاهی چهره اش خاکی است و حتی شاید خطی خون هم از کنار پیشانی تا چانه اش سُر خورده باشد.
وقتی ۱۵ سال قبل در سالگرد مقاومت ۲۲ روزه غزه، ۲۹ دی را به نام این باریکه در تقویمها ثبت کردند، هدف چه بود؟ جز اینکه مقاومت قهرمانانه این مردم هر ساله در اذهان یادآوری شود؟
اما اکنون بیش از یک سال است که هر روز، روز غزه بوده است. نه تنها در تقویم ایران که در روزشمار زندگی همه انسانها.
پیروزی میتواند تکرار باشد، تکرار شنیدن هر روزه یک نام در اخبار جهان، یا باز ارسال هزاران باره محتویات جیب یک مبارز پس از کشته شدن، یا غلبه قلم موی زنی به نام هبه زقوت بر دروغهایی که میخواهند فرهنگ فلسطین را به نام خودشان ثبت کنند.
پیروزی، شعر هبه ابونداست که غزهای بدون محاصره را در بهشت به تصویر میکشد، تئاتری که ایناس السقا برای اهالی فلسطین نوشته و من اکنون میتوانم در سایتها دربارهاش بخوانم.
پیروزی حتی میتواند نشان دادن منظرهای زشت و کریه به دنیا باشد. همانطور که مردم غزه با صبوریشان توحّش بی حد و اندازه اسرائیل را برای همه به نمایش گذاشتند.
غزه هر روز تکثیر میشود، خودش و پیروزی اش.
به قلم فهیمه فرشتیان
عکس از فضای مجازی
29 دی 1403
💠@mashhadname
🔸روایت بچه محل های امام رضا علیهالسلام
🔹شما هم راوی باشید🌱 ارسال روایت از طریق:
💬 @mah_rafiei
قسمت چهارم:
دریا در پیاله
لبیک یا حسین گفتنها مقدمهای میشود برای اینکه حاج حسن حرب از جوانانشان بگوید. از قاسمها و اکبرها. او از جوان 18 سالهای در میان اقوامش برایمان تعریف میکند که با اصرار به خط مقدم جبههها رفت و شهید شد. صحبتهایش که تمام میشود از حاضرین میخواهد برای سلامتی رهبر انقلاب و پیروزی مقاومت صلوات بفرستند. مجری که پس از او پشت تریبون میآید چند لحظه سکوت میکند و از آمار جوانان شهید زیر 19 سال و حتی زیر 14 سالی میگوید که ما در دوران دفاع مقدس فدایی راه حق کردیم. یاد سخنان رهبر انقلاب در نماز جمعه نصر میافتم که از سختیهای دهه شصت گفتند و اینکه با وجود از دست دادن ستونهای انقلاب حرکت مبارزان در مسیر حق متوقف نشد. وقتی خودت رنجی را متحمل شده باشی ، همدلیات واقعیتر خواهد بود. و این چیزی است که ایران برای بودن در کنار مردم لبنان دارد.
منتظرم که مجری از خادمان حاضر در سفر لبنان دعوت کند. تشنه شنیدن هستم. اما میهمان دیگری دعوت میشود. قائم مقام تولیت آستان قدس از جا بلند میشود. دستی به موهای جو گندمیاش میکشد، عینکش را کمی جا به جا میکند و پشت تریبون قرار میگیرد. در موضوع مقاومت صحبت میکند تا ساعت به 7 و 21 دقیقه عصر میرسد. حالا دو ساعت از برنامه گذشته. من باید کم کم راهی خانه شوم. اما هنوز خبری از راویان اصلی ماجرا نیست. بالاخره مجری از میان گروه ده دوازده نفره خادمان سه نفر را اعلام میکند تا بیایند بالای سن . از آنها میخواهد هر کدام در 5 دقیقه خاطراتی را تعریف کنند. چطور میشود سفری به این عظمت را در زمانی به این کوتاهی روایت کرد؟ مگر میشود از میان آن همه دیدههای سنگین و پر از درد و سرشار از غرور و صلابت دو خاطره بیرون کشید و گفت. دریا را باید در پیالهای کوچک بگنجانند.
تا آن سه نفر بیایند و روی صندلیهایی که پشت میزی برایشان گذاشتهاند بنشینند، من خبری از اوضاع خانه میگیرم. بچه ها برای درسهایشان کمک میخواهند و ماندنم بیشتر از یک ربع دیگر مقدور نیست. اولین خادم که ملبّس به لباس شریف روحانیت است حرف دلم را میزند. وقت را برای خاطرهگویی کم میداند ، اما شروع میکند. او هم صحبتهایی برای مقدمه دارد که تا بگوید وقت رفتنم میشود. میشنوم و آرام آرام میروم به سمت در سالن. دلم نمیآید دست خالی بروم. کنار در میایستم تا رزق خاطرهام را بگیرم و بعد راهی شوم.
(روایت شب خاطره سلاما شهید)خاطره گویی خادمان امام رضا ار سفر به لبنان با پرچم حرم امام رضا علیه السلام
به قلم فهیمه فرشتیان
30 دی 1403
💠@mashhadname
🔸روایت بچه محل های امام رضا علیهالسلام
🔹شما هم راوی باشید🌱 ارسال روایت از طریق:
💬 @mah_rafiei
🔰مراسم رونمایی و اکران مستند #رویای_صادقه
🔻روایتی از خونبارترین حادثه تروریستی تاریخ ایران،بعد از انقلاب اسلامی
🔹با حضور مجروحین و خانواده شهدای واقعه تروریستی گلزار شهدای کرمان
📆 چهارشنبه ۳ بهمن ، ساعت ۱۷:۳۰
📌 سینما مهر کوهسنگی مشهدمقدس
✅ورود برای عموم آزاد است.
✅اکران مردمی جشنواره عمار خراسان👇
➕@ekranmardomi_movie
روضه فاطمیه به رنگ مقاومت
دوستانم به شوخی به من میگویند« تو به درد دانشگاه میخوری نه صحبت برای مردم!» حسرتی به دلم افتاده بود که چند شب در روضههایمان برای جبهه مقاومت کار تبیینی کردیم، اما نتوانستیم کمک مالی جمع کنیم. نمیدانستم چطور باید این موضوع را بیان کنم. به خصوص اینکه برخی از مهمانها خودمانی یا هم محلهای بودند و توقع داشتند نذری بدهیم. در حالی که نه تنها نذری در کار نبود، بلکه میخواستیم پول هم بگیریم! فکر میکردم حتما با خودشان میگویند چیزی که ندادند حالا میخواهند جیب ما را هم بزنند! با این اوضاع رویم نمیشد بحث جمع آوری کمک مالی را مطرح کنم. توی دلم میگفتم کاش مثل بعضی از حاج خانمها بیان خوبی داشتم و بلد بودم افراد را قانع کنم. طبق عادت همیشگیام، برای پیدا کردن راه حل نذرصلوات کردم و گفتم خدایا زبانی بده که بتوانم این شب آخر حرفم را بزنم.
دهه فاطمیه امسال با سالهای پیش تفاوت داشت. ما عزادار کودکان غزه بودیم و صدای فرض واجب شده رهبری در گوشمان بود. میدانستیم که خانمها میآیند و مینشینند پای روضه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، بانویی که اسوه مقاومت بود و برای ما در تمام تاریخ درس ظلم ستیزی را به یادگار گذاشت. میتوانستیم از این فرصت استفاده کنیم و به همه زنان یادآوری کنیم که بانوی دو عالم برای چه شب و روز در مدینه درها را زد و امروز مصداق این کار در زمانه ظلم با اسرائیل چه باید باشد. پس محتوای روضه را روی مساله مقاومت بستیم و در پوستر دعوت نامه نوشتیم: «اندیشه و منش فاطمی، افقی برای مقاومت بانوی مسلمان»
سخنرانها را از میان بانوان فعال فرهنگی مشهد انتخاب کردیم. خانم حسن پور همسر شهید ضابط، خانم دکتر اصغریان دانشجوی دکترای حقوق، خانم اسدی خواهر شهید، خانم دکتر خدادای فرزند شهید و خانم دکتر یاراحمدی که تحلیل خوبی از موضوع مقاومت داشت. نماز و حدیث کسا هم حاج آقای مهدی پور بود که او هم رزق مجلس بود و برنامه به خوبی اجرا شد. امّا دلم راضی نبود به همین.
ادامه دارد...
روایت خانم سمانه شیخ نظامی به قلم ثریاعودی
2 بهمن 1403
💠@mashhadname
🔸روایت بچه محل های امام رضا علیهالسلام
🔹شما هم راوی باشید🌱 ارسال روایت از طریق:
💬 @mah_rafiei